- اصل تدبر
«تدبر» به معناى نظر در عواقب امور و عاقبت انديشى است، و در آيين تربيتى اسلام تلاش بر اين است كه آدميان اهل تدبر بار آيند و از ظواهر امور عبور كنند و عاقبت انديش شوند، زيرا هيچ چيز مانند توقف در ظواهر امور و غفلت از عواقب و نينديشيدن در فرجام كارها، آدمى را از سير به سوى كمال باز نمى دارد.
«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُون * آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مىدانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند. سوره روم آیه 7».
- جايگاه تدبر در تربيت
انسانى كه اهل تدبر نيست در ظواهر هستى مى ماند و راه به حقيقت عالم نمى برد. اين عدم تدبر در تمام زندگى و رفتار انسانى تأثير مى گذارد. انسان ظاهر بين «انفاق» را كاستى و زيان مىشمرد و عاقبت انديش آن را افزايش و تجارتى پرسود مى خواند؛ آن «رباخوارى» را مايه افزايش درآمد و خوشبختى مىداند و اين مایه کاهش سرمایه و بدبختی می بیند؛ آن «جهاد» را رنج و سختی می داند و این رمز سربلندى مى بيند؛ آن «شهادت» را رفتن و نابودى مى داند و اين پيوستن و جاودانگى مى بيند.
اگر تدبر نباشد، جهالت بر همه چيز زندگى انسان سايه مى افكند كه تفاوتى ميان ندانستن و دانستنى كه از ظواهر امور فراتر نمى رود نيست؛ و آن كه اهل تدبر نباشد پيوسته در جهالت و اشتباه خواهد بود.
خوارج نهروان نمونه برجسته عدم تدبرند. آنان مردمانى بودند كه از دين و ديندارى جز ظاهرى خشك نمى فهميدند، جاهل و نادان بودند و به هيچ وجه عاقبت انديشى نمى كردند، تنگ نظر و كوته بين بودند و در افقى بسيار پست فكر مى كردند، اسلام و مسلمانى را در چهار ديوارى انديشه هاى محدود خود محصور كرده بودند؛ و در نتيجه همين عدم تدبر بود كه سياست قرآن بر سر نيزه كردن براحتى فريبشان داد.
در آخرين روز پيكار «صفين» در حالى كه جنگ داشت به نفع على (ع) خاتمه مى يافت و نزديك بود ريشه نفاق و بيداد معاويه بركنده شود و براى هميشه طومار ستمگرى آنها برچيده شود، معاويه با مشورت عمروعاص دست به نيرنگى ماهرانه زد و دستور داد قرآنها را بر سر نيزه ها بلند كنند و فرياد كنند كه مردم! ما اهل قبله و قرآنيم، بياييد آن را در ميان خويش حكم قرار دهيم! بدين ترتيب مقدس مآبان بى تدبير سپاه على (ع) فريب خوردند و دست از جنگ شستند و حضرت را وادار به پذيرش حكميت كردند.
اما بى تدبيريشان به همين جا ختم نشد و نظر على (ع) در تعيين حكم را نيز نپذيرفتند و مقدس مآب بى تدبرى چون خود، ابوموسى اشعرى را حكم قرار دادند و پس از آنكه ابوموسى اشعرى فريب عمروعاص حاكم سپاه شام را خورد و اعلام كرد كه ما پس از مشورت صلاح امت را در آن ديديم كه نه على باشد و نه معاويه و ديگر مسلمانان خود مى دانند هر كه را خواستند انتخاب كنند، و عمروعاص اعلام كرد كه من معاويه را به خلافت نصب مىكنم، خوارج رسوايى كار خود را ديدند، اما باز هم تدبر نكردند و نفهميدند خطايشان در كجا بوده است. پس على (ع) را محكوم كردند و از او جدا شدند و بعدها رو در روى حق بتمامه ايستادند و جنايتها كردند و بر امام حق شمشير كشيدند و در نبرد نهروان به خاك و خون كشيده شدند.
امير مؤمنان (ع) پيش از جنگ سخنانى به آنان گفته است كه بيانگر اين حقيقت است كه اگر تدبر در كار نباشد انسان به كجا كشيده مى شود. از جمله سخنان امام بديشان چون به تعيين حكم خرده گرفتند، اين جملات بود:
«آيا هنگامى كه از روى حيلت و خيانت، و فريب و نيرنگ، قرآنها را برافراشتند، نگفتيد برادران ما و همدينان مايند. از ما، گذشت از خطا طلبيدند، و به كتاب خدا گراييدند. پس نظر ما اين است كه سخنشان را بپذيريم و دست از آنان برداريم. اما من به شما گفتم كه اين امر ظاهرش پذيرفتن داورى قرآن است و باطنش دشمنى با خدا و ايمان. آغازش رحمت است و فرجامش ندامت». (1)
- تربيت اسلامى و شأن مؤمن
تلاش تربيتى مربيان الهى در اين جهت بود كه مردمانى اهل تدبر تربيت كنند به گونه اى كه بياموزند پيش از هر تصميم و قبل از هر اقدام در عاقبت آن بينديشند و سپس تصميم بگيرند و اقدام كنند، از امير مؤمنان (ع) در اين باره چنين توصيه شده است:
«پيش از آنكه تصميم بگيرى فكر كن و پيش از آنكه وارد (كارى) شوى تدبر كن». (2)
«پيش از اينكه گام (در كارى) نهى فكر كن». (3)
راه و رسم تربيتى اولياى خدا بر اين اساس بود. از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: مردى نزد پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا (ص)، مرا نصيحت كن و به من اندرزى ده! حضرت فرمود: اگر نصيحت كنم، عمل مى كنى؟ مرد گفت: آرى، اى رسول خدا، دوباره پيامبر فرمود: اگر نصيحت كنم، عمل مى كنى؟ مرد پاسخ داد: آرى، و باز پيامبر سخن خويش را تكرار كرد و مرد نيز اعلام آمادگى كرد. پس پيامبر با ارزشترين نصيحتها را كه اين همه بر آن تأكيد كرده بود، چنين بيان كرد:
«من تو را سفارش و نصيحت مى كنم به اينكه هر زمان تصميم گرفتى كارى انجام دهى، در عاقبت آن كار بينديشى، پس اگر عاقبت آن رشد بود (و كارى درست و صحيح بود) انجامش دهى و اگر عاقبت آن گمراهى و تباهى بود، از آن دست بكشى و رهايش كنى». (4)
همچنين از امام باقر (ع) روايت شده است كه مردى نزد پيامبر (ص) آمد و تقاضاى آموختن كرد. حضرت او را به قطع اميد از آنچه در دست مردمان است اندرز داد. مرد تقاضا كرد تا حضرت افزون بر آن مطلبى بياموزد. پيامبر او را به پرهيز از طمع كه فقر نقد است، توصيه كرد. مرد چيزى بالاتر تقاضا كرد و حضرت فرمود:
هر زمان كه تصميم به انجام دادن كارى گرفتى، در عاقبت آن بينديش، پس اگر خير و رشد بود، آن را دنبال كن، و اگر گمراهى و تباهى بود، از آن اجتناب ورز». (5)
شأن مؤمن عاقبت انديشى است و حقيقت اين است كه آدمى بهره اى درست از زندگى اين جهانى و زندگى آن جهانى نمى برد مگر آنكه عاقبت انديش تربيت شود. امام صادق (ع) فرموده است:
«ديندار مى انديشد و پايان كار را مى نگرد، پس از پشيمانى و ندامت در امان مى ماند». (6)
مؤمن چون بخواهد سخنى گويد، اقدامى كند و وارد كارى شود، عاقبت را در نظر مى گيرد و پايان كار را مى نگرد تا بدانجا كه تدبر خُلق و خوى او شود كه ايمان و عمل صالح جز به تدبر پايدار نمى ماند. امير مؤمنان (ع) فرموده است:
«همانا زبان مؤمن در پس دل اوست و دل منافق در پس زبان اوست، زيرا مؤمن چون بخواهد سخنى بر زبان آرد، در آن تدبر نمايد؛ اگر نيك باشد، اظهارش كند، و اگر بد باشد پنهانش دارد. ولى منافق آنچه بر زبانش بيايد مى گويد و پيش از آن نمى انديشد كه چه به سود اوست و چه به زيان اوست». (7)
در تربيت اسلامى تلاش مى شود كه فرد به بصيرت برسد و در ظواهر امور متوقف نگردد و قشريگرا تربيت نشود و در هر كار به پيش روى خود توجه كند تا بدرستى گام بردارد و سلوك نمايد كه اقتضاى ايمان حقيقى همين است؛ به بيان على (ع):
«مؤمنان آنانند كه آنچه را در پيش روى دارند بشناسند». (8)
- ثمرات تدبر
انسانى كه به تدبر خو بگيرد و در عاقبت هر كار بينديشد، مىتواند از سرمايههاى وجود خود به درستى بهره ببرد و از پشيمانى در امان بماند. امير مؤمنان (ع) در وصيت خود به فرزندش محمد حنفيه اين حقيقت را بدو گوشزد مى كند و مى فرمايد:
«چاره انديشى پيش از دست زدن به كار، تو را از پشيمانى ايمن خواهد داشت». (9)
بسيارى از خطاها و لغزشها با تدبر پيشگيرى مى شود و مادام كه انسان اهل تدبر نباشد در معرض گرفتاريهاست. على (ع) در وصيت خود به فرزندش امام حسن (ع) چنين فرموده است:
«كسى كه بدون دقت در عاقبت كار، دست به كارى زند، خود را در معرض گرفتاريها قرار دهد». (10)
بنابراين بهترين راه و رسم در تربيت صحيح سوق دادن افراد به تدبر و عاقبت انديشى است كه در اين صورت به كمترين لغزش دچار مىشوند و از مهلكه ها و مصيبتها در امان مى مانند.
—————-
(1) نهج البلاغه، حکمت 122.
(2) شرح غرر الحکم، ج 3، ص 305.
(3) همان، ج 4، ص 179.
(4) کافی، ج 8، ص 149.
(5) المحاسن برقی، ص 16.
(6) امالی مفید، ص 52.
(7) نهج البلاغه، خطبه 176.
(8) مطالب السئوول فی المناقب آل الرسول، ص 53.
(9) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 388.
(10) تحف العقول، ص 60.