- اصل عزت
اصل عزت از مهمترين و بنيادى ترين اصول تربيتى است، زيرا اساس تربيت بر عزت است و اگر فرد با عزت رشد يابد و تربيت شود، به حالتى دست مى يابد كه پيوسته و در هر اوضاع و احوالى راست و استوار باشد.
- معنا و مفهوم و حقيقت عزت
«عزت» آن حالتى است در انسان كه نمى گذارد مغلوب كسى گردد و شكست بخورد؛ و در اصل به معناى صلابت و حالت شكست ناپذيرى است و بر همين اساس از باب توسعه در استعمال در معانى ديگر از جمله غلبه، صعوبت، سختى، غيرت و حميت و مانند اينها به كار رفته است، چنانكه در قرآن كريم در اين معانى آمده است. همچنين به كسى كه قاهر است و مقهور نمى شود «عزيز» گفته اند؛ و «عزيز قوم» هم آن كسى را گويند كه بر همه قاهر است و كسى بر او قاهر نيست، زيرا مقامى دارد كه هر كه قصد او كند جلويش را مى گيرند و از دسترسى به او بازش مى دارند و در نتيجه مقهورش مى كنند و از همين روست كه هر چيز ناياب را «عزيز الوجود» مى گويند، زيرا هر چه بر انسان گران آيد و مشقت داشته باشد، حتما دستيابى به آن مشكل است، پس عزيز است.
و اگر خداى متعال «عزيز» است، از اين روست كه او ذاتى است كه هيچ چيز از هيچ جهت بر او قهر و غلبه ندارد و او بر همه چيز و از هر جهت قهر و غلبه دارد. خداوند عزيز على الاطلاق است و هر عزيز ديگرى در برابر او ذليل است، زيرا به غير خداوند همه موجودات ذاتا فقير و در نفس خويش ذليلند و مالك هيچ چيز براى خود نيستند مگر آنكه خداى متعال از سر رحمت خويش بهره اى از عزت به آنان بخشد، همچنان كه فرموده است:
«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ * عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است. سوره منافقون آیه 8».
بنابراين «عزت» بالاصالة از آن خداوند است و بالافاضة از آن مؤمنان و هر كه خواهان عزت است بايد از خداوند بخواهد، زيرا عزت بتمامه و بالاصالة از آن اوست.
«مَن كاَنَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَللِّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا * هر كه بزرگى و ارجمندى خواهد، پس (بداند كه) بزرگى و ارجمندى همه از آن خداست. سوره فاطر آیه 10».
هر كه از راه بندگى خدا عزت جويد، به عزت حقيقى رسد و خداوند او را استوار، نفوذناپذير، راسخ و شكست ناپذير سازد؛ و اين سنت اوست. بنابراين، انسان با تربيتى الهى به عزتى حقيقى دست مى يابد و محكم و نفوذناپذير و راست قامت مى شود؛ و اين بهترين اساس تربيت است.
- نقش عزت در تربيت
تربيتى كه بنيادش بر ايجاد عزت در آدميان باشد، تربيتى است كه در تحكيم و تثبيت شخصيت انسانى آنان و حفظ ايشان در برابر وسوسه ها و معاصى موفق خواهد بود. هيچ چيز مانند فقدان عزت، آدمى را مستعد تباهى نمىسازد، زيرا عزت است كه انسان را محكم و استوار و شكست ناپذير مى سازد و چون ذلت بر وجود آدمى حاكم شود، او را آماده پذيرش هر خوارى و پستى مى گرداند.
ريشه همه تباهگريها در ذلت نفس است. و از اين رو بهترين راه اصلاح فرد و جامعه عزت بخشى و عزت آفرينى است. اگر انسان به عزت الهى عزيز شود؛ از همه ناراستيها وارسته مىگردد و نفوذناپذير در برابر باطل و گناه، و محكم و استوار در حق مى شود.
خودبينى و خودخواهى و تكبر كه سرآغاز تباهيهاى فردى و اجتماعى است، معلول ذلت نفس است چنانكه در حديث امام صادق (ع) آمده است:
«هيچ كس به خوى ناپسند تكبر مبتلا نمى شود، مگر به سبب خوارى و ذلتى كه در درون خود احساس مى كند». (1)
گردنكشى و ستمگرى افراد ريشه در حقارت نفس آنان دارد و انسان عزيز هرگز بيداد روا نمى دارد و گردن فرازى نمى نمايد.
حتى نفاق و دورويى انسان كه هلاك كنندهترين بيمارى دل است، ريشه در ذلت نفس دارد و انسان تا احساس حقارت و پستى نكند، دوروى و ريا نمى كند، امير مؤمنان (ع) فرموده است:
«نفاق و دورويى انسان، ناشى از حقارت و ذلتى است كه فرد در وجود خود احساس مى كند». (2)
بنابراين بسيارى از بيماريهاى دل آدمى و ناهنجاريهاى رفتارى ريشه در ذلت نفس دارد و با زدودن آن، اينها نيز رنگ مى بازد و زدوده مى شود. پس بايد علل و اسباب و زمينه هاى ذلت فردى، خانوادگى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى را شناخت و آنها را محو ساخت و زمينه عزت فرد و جامعه را فراهم نمود.
با توجه به اين امر است كه مى بينيم پيشوايان حق پيوسته براى محو آنچه مردمان را به ذلت مى كشاند تلاش مىكردند و عوامل ايجاد كننده عزت را سامان مى دادند، دعوت آنان به بندگى خداى يكتا و پرهيز از بندگى غير خدا و دعوت به آزادى، پرهيزگارى و پارسايى دعوت به عزت بود.
مؤمن بايد محكم و استوار و نفوذ ناپذير باشد كه خداوند اجازه ذلت پذيرى و شكست عزت را به مؤمن نداده است. ابوبصير از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود:
«خداى تبارك و تعالى همه چيز را به مؤمن واگذارده است جز آنكه خود را ذليل كند». (3)
مؤمن اجازه هر كارى دارد جز آنچه او را ذليل مى سازد كه در نتيجه از هر امر تباه و هر نافرمانى خدا خود را به دور نگه مى دارد كه تباهى و گناه ذلت آور است. عزت ثمره اسلام و ايمان و بندگى است. چنانكه امام صادق (ع) فرموده است:
«شايسته است كه مؤمن عزيز باشد و ذليل نباشد؛ خداوند مؤمن را به ايمان و اسلام عزت بخشيده است». (4)
عزت ايمانى انسان را از كوه سخت تر مى سازد و او را پولادين مى نمايد تا جز در برابر حق خم نشود و هرگز استوارى و پايدارى خود را از دست ندهد. در حديثى از امام صادق (ع) چنين آمده است:
«مؤمن از كوه سخت تر است، زيرا كوه با كلنگ تراشيده و خرد مى شود ولى هرگز از دين مؤمن چيزى كم نمى شود». (5)
مؤمن به عزت الهى عزيز است و حق ندارد كه عزت خود را زير پا بگذارد يا زمينه هاى فراهم آورد كه در برابر غير خدا ذليل شود. مفضل بن عمر گويد: امام صادق (ع) فرمود:
«سزاوار نيست كه مؤ من خود را خوار سازد.
مفضل گويد: عرض كردم: چگونه خود را خوار مى سازد؟ فرمود:
در كارى وارد مى شود كه مجبور به عذرخواهى مى گردد». (6)
مشخص است كه پيشوايان حق تا چه اندازه بر حفظ عزت ايمانى تأكيد داشتند و نمىخواستند اين گوهر گرانبهايى كه حافظ حريت و سلامت نفس مؤمن است به هيچ وجه آسيب ببيند. در خبرى ديگر داوود رقى گويد: شنيدم كه حضرت صادق (ع) مى فرمود: «سزاوار نيست كه مؤمن خود را خوار سازد.» عرض كردم: چگونه خود را خوار مى سازد؟ فرمود:
«كارى مى پذيرد كه در حد توانايى او نيست». (7)
عزت همچون دژى است كه حافظ عقيده و عمل مؤمن است و با شكسته شدن آن همه چيز مؤمن در معرض خطر قرار مى گيرد. بنابراين مؤمن بايد عزت خود را نگه دارد و تن به امورى ندهد كه به آن آسيب مىرساند. اين امر نزد مربيان الهى چنان اهميت داشت كه روايت شده است پيامبر اكرم (ص) فرمود:
«نيازها و خواسته هاى خود را با عزت نفس بخواهيد». (8)
طبيعى است كه انسان در تعاملى پيوسته با ديگران است اما آنچه مهم است اين است كه اين تعامل هرگز نبايد صورتى ذلت بار داشته باشد و مؤمن نبايد نياز خود را با زير پا گذاشتن عزتش تأمين كند.
بنابراين در آيين تربيتى اسلام تلاش مى شود كه افراد با عزت رشد كنند و بياموزند كه عزت خود را زير پا نگذارند. بزرگ آموزگار عزت، حضرت امام حسين (ع) فرموده است:
«مرگ با عزت از زندگى در ذلت بهتر است». (9)
البته نقش عزت در تربيت زمانى بدرستى جلوه مى كند كه مانع اصلى تربيت يعنى دنياى مذموم كه همان دنياى خود آدمى و دلبستگيهاى پست نفسانى است طرد شود، زيرا اساس آنچه آدمى را به ذلت مى كشاند همين است. زيد بن صوحان عبدى از اصحاب گرانقدر امير مؤمنان (ع) از آن حضرت پرسيد:
كدام ذلت، ذلت بارترين است؟ حضرت فرمود:
«حرص بر دنيا». (10)
هيچ چيز چون ميل به دنيا و طمع بدان آدمى را در چاه ذلت سرنگون نمى سازد. چنانكه از امام باقر(ع) چنين وارد شده است:
«هيچ ذلتى چون ذلت طمع نيست». (11)
آنان كه به عزت حقيقى دست يابند، هرگز در برابر باطل سر خم نمى كنند و شكست ناپذير مى شوند. امام حسين (ع) نمونه اعلاى چنين تربيتى است. نقل كرده اند كه چون حر بن يزيد رياحى فرمانده سپاه كوفه، راه را بر حسين (ع) بست و از حركت كاروان او جلوگيرى كرد و او را هشدار داد كه اگر دست به شمشير ببرد و جنگى را آغاز كن قطعا كشته خواهد شد، امام حسين (ع) فرمود:
«چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياى حق سبك و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگى جاويد نيست و زندگى با ذلت جز مرگى فاقد حيات نيست». (12)
زندگى حقيقى جز با عزت معنا نمى يابد و جز در سايه عزت كسى به كمالى دست نمى يابد. از اين رو مهمترين اقدام تربيتى آشنا كردن دل و خو دادن خود به عوامل ايجاد كننده و پايدارنده عزت است.
- راه عزت
براى اينكه عزت در جان آدمى ريشه بدواند و وجود او را فراگيرد و به صورت ساختارى پايدار درآيد، راهى جز بندگى خدا و پشت كردن به دنيا و در پوشش تقوا قرار گرفتن و دل كندن از غير خدا نيست. اينها اساسى ترين عواملى است كه راه تحقق عزت در وجود آدمى را هموار مى كند و او را ملبس به لباس عزت مى نمايد كه در ذيل به اين عوامل اشاره مى شود.
- اطاعت خدا
بندگى و اطاعت خدا دروازه ورود به ساحت قدس پروردگارى است كه عزت بتمامه از آن اوست و هر كه خواهان عزت حقيقى است بايد آن را به وسيله اطاعت و بندگى بجويد. از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است كه فرمود:
«خداوند هر روز ندا مى دهد كه من پروردگار عزيز شمايم، و هر كه خواهان عزت دو جهان است، خداى عزيز را اطاعت كند». (13)
اطاعت و بندگى، ذره ناچيز و حقير را به بينهايت عزيز و قوى مرتبط مى كند و از او موجودى سرافراز، قوى و شكست ناپذير مى سازد. از امير مؤمنان (ع) وارد شده است كه فرمود:
«هر كه اطاعت خدا كند عزت يابد و قوى گردد». (14)
خداى متعال از سر رحمت و محبت خويش راه بندگى و اطاعت خود را بر آدميان گشوده است تا بدين وسيله به والاترين كمالات دست يابند. مادام كه انسان در بهشت اطاعت خداست از عزت الهى بهرهمند است و تا به اراده خود از اين بهشت بيرون نشود، آسيبى بدو نمى رسد. بنابراين بهترين راه محكم و شكست ناپذير كردن متربيان سير دادن آنان در مسير اطاعت حق و سلوك بندگى است، چنانكه پيام آور عزت ، رسول ختمى مرتبت به ابوامامه فرمود:
«اى ابوامامه، امر خدا را عزيز بدار تا خداوند تو را عزت بخشد». (15)
عزيز داشتن امر خدا در اطاعت و فرمانبردارى اوست كه اين راهى روشن و كوتاه براى عزيز شدن است.
- تقواى الهى
تقواى الهى پوششى است كه آدمى را مصون و محكم و استوار مى سازد و او را از آسيب و سستى و ناراستى حفظ مى كند. «تقوا» از وقاية است و وقاية به معناى حفظ و نگهدارى چيزى است از هر چه كه به او ضرر و زيان و آسيب مى رساند و «تقوا» يعنى نفس را در محافظت قرار دادن از آنچه بيم مى رود بدان آسيب و زيان رساند. بنابراين «تقوا» عامل اساسى كسب عزت است. پيامبر اكرم (ص) فرموده است:
«هر كه مى خواهد با عزت ترين مردمان باشد، پس تقواى الهى پيشه كند». (16)
تقواى الهى چنان در عزت بخشى مؤثر است كه از امير مؤمنان (ع) وارد شده است كه فرمود:
«هيچ عزتى عزت بخش تر از تقوا نيست». (17)
خود نگهدارى سرافرازى مى آورد و پرده درى سرافكندگى، تقوا راه مى نمايد و خودخواهى به گمراهى مى كشاند، پرهيزگارى ارجمند مى سازد و گناه خوار مى سازد، پارسايى آزاد مى كند و نافرمانى به اسارت درمى آورد. تقوا استوار مى سازد و بى تقوايى فرومى پاشد؛ و چه نيكو فرموده است امير مؤ منان على (ع):
«تقوا عزت مى بخشد و تبهكارى ذليل مى سازد». (18)
بنابراين نسبتى مستقيم و رابطه اى تنگاتنگ ميان تقوا و عزت وجود دارد، و هر چه بر آن افزوده شود، اين فزونى مى يابد.
- انقطاع
به ميزانى كه انسان به خدا تكيه مى كند و از غير خدا گسسته مى شود، به همان ميزان عزت مى يابد، زيرا عزت مختص خداست و جز با گسستن از غير خدا به دست نمى آيد. لقمان حكيم براى تربيت فرزند خود او را به انقطاع از دنيا و غير خدا و قطع طمع فراخوانده و چنين فرموده است:
«پسرم! اگر خواهان آنى كه همه عزت اين جهانى را داشته باشى، از آنچه در دست مردم است قطع طمع كن كه پيامبران و راستكرداران به آنچه دست يافتند، منحصرا به سبب قطع طمعشان بود». (19)
راهى كه پيام آوران الهى در تربيت گشوده اند راه آزاد كردن انسانها از خود و خودخواهى و دنياطلبى است و چون اين جلوه از تربيت الهى در مردمان محقق شود، محكم و استوار و شكست ناپذير گردند. از پيشواى آزادگان، على (ع) چنين وارد شده است:
«هر كه بخششهاى دنيا را از ياد برد عزت يابد». (20)
«هر كه بر خواهش نفس خود چيره شود عزت يابد». (21)
اولياى خدا از خود گسستند و به خدا پيوستند و به عزت رسيدند و شكست ناپذير شدند. اين سنت الهى است كه چون دنيا و طمعهاى دنيايى در درون آدمى غروب كند، خورشيد عزت طلوع مى نمايد و زندگى و سلوك انسانى نورانى مى شود و مادام كه اين حالت در انسان بماند، عزت الهى پايدار مى ماند. از امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمود:
«ماندگارى عزت را با ميراندن طمع بجوى». (22)
اوصياى پيامبر كه جلوه هاى كامل عزت الهى در مدرسه پيامبرند، به سبب انقطاع كاملشان به كمال عزت رسيدند، و از همين روست كه در مناجات شعبانيه امير مؤمنان (ع) كه بنابر نقل ابن خالويه همه اوصياى پيامبر (ص) آن را مى خوانده اند، چنين آمده است:
«خداى من، مرا انقطاع كامل به سوى خود عطا فرما».
—————–
(1) کافی، ج 2، ص 312.
(2) غرر الحکم، ج 2، ص 298.
(3) کافی، ج 5، ص 63.
(4) همان.
(5) همان.
(6) همان، ص 64.
(7) همان.
(8) الجامع الصغیر، ص 168.
(9) بحار الانوار، ج 44، ص 192.
(10) همان، ج 77، ص 377.
(11) همان، ج 78، ص 165.
(12) احقاق الحق، ج 11، ص 601.
(13) تفسیر صافی، ج 2، ص 393.
(14) غرر الحکم، ج 2، ص 190.
(15) کنز العمال، ج 15، ص 785.
(16) بحار الانوار، ج 7، ص 285.
(17) نهج البلاغه، حکمت 371.
(18) شرح غرر الحکم، ج 1، ص 39.
(19) بحار الانوار، ج 13، ص 420.
(20) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 462.
(21) همان، ص 146.
(22) تحف العقول، ص 207.