- در انديشه و آداب
تشيع بر اساس خط قرآن و سنت داراي فرهنگي با اجزاء و ابعاد متشکل و منسجم است و در هيچ يک از اجزاء و بندهاي آن ابهامي نيست. خطي روشن است و جنبههاي نظري و علمي آن صراحت دارد. در آن تحرک و پويندگي است و بر شالودههاي آن ميتوان بناي زندگي راحت و توأم با امنيت را استوار کرد.
در اجزاء اين فرهنگ علم قرار دارد با همه دامنههاي آن و به صورت مطلق (1) فکر است، چرایي و چگونگي حيات است. ادبيات است با همه زير مجموعههايش از لغت و مفهوم، ضرب المثل، استعمارات و کنايات، اشارهها و نظم و نثر. آداب و تشريفات و رسوم است، در آن سنن وجود دارد، شعائر و مناسک حضور دارد. بحث از ارزشها و قداستهاست. مسأله هنر به عنوان عامل تلطيف زندگي در آن قرار دارد. مسأله ابداعات و اختراعات جهتدار، در آن مدنظر است. و شيعه با دست داشتن در منابع عظيم علوم الهي، در مورد هر کدام از آنها رأي و نظري قابل دفاع دارد و قادر است، امتيازات و ارجحيتهاي آن را در همين ابعاد، بر ديگر مکاتب به اثبات برساند.
- تدوين فرهنگ
اسلام در عرصه فرهنگ، در دو جبهه کار کرد، يکي در جبهه نفي فرهنگ کفر و شرک و ديگري در جهت جايگزين کردن آن. در جنبه نفي، بايد گفت که اسلام فرهنگي را تحويل گرفت که در آن بتپرستي بود، آدمکشي بود، جرائم و انحرافات با دامنه وسيع وجود داشت.
مردمي که از جاهليت وارد دنياي اسلام شدند، سالهاي سال با چنين فرهنگي خو گرفته و به آن مأنوس شده بودند. عصبيتهاي جاهلي، فخرفروشيها، گردنکشيها و غرورهاي بيحساب، بخشي از هستي وجودي آنان را تشکيل ميداد و ترک جاهليت و تعصب و حتي دل کندن از بتها، کاري دشوار بود. به سادگي نميتوانستند به دختر همان ديد و نگرشي را داشته باشند که به پسر دارند.
پيامبر صلیاللهعلیهوآله در طول مدت 23 سال از نوبت خود، کوشيد که اين عناصر را از فرهنگ اينان بيرون کند و راه و روشي جديد و فرهنگي نو در زندگي آنان معرفي نمايد که پذيرش آن، به آساني صورت نميگرفت و به همين خاطر پس از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، بسياري از آنان از خط اسلام برگشته و به جاهليت روي آوردند که نمونه روشن آن را در سقيفه و بعدها در حکومت بني اميه رخ داد.
امام اميرالمؤمنين، براي فرهنگسازي تلاشي مجدانه داشت؛ ولي افسوس که دوران امامت او کوتاه بود. پس از ایشان در عصر امام مجتبي عليهالسلام و بعد هم امام حسين عليهالسلام، فرصت چشمگيري براي کار و تلاش به وجود نيامد. جز دو عنصر مهم و اساسي که وارد فرهنگ اسلام شد: 1- عنصر نرمش قهرمانانه در قالب صلح براي حفظ مکتب. 2- فرهنگ شهادت در مبارزه با طاغوت و نفي همه پليديها.
در عصر امام سجاد عليهالسلام، در فاصله 9 سال درگيري حکومت با عبدالله بن زبير، امام سجاد عليهالسلام توانست چهره جديدي از فرهنگ اسلامي را آن هم در قالب دعا و تقيه به مردم عرضه کند و نهالي را در اين زمينه بکارد که بعدها در عصر امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام به درختي تنومند مبدل شد. و بر اين اساس بود که ميتوان گفت در عصر امام صادق عليهالسلام، فرهنگ شيعي تشکيل يافته و به صورتي روشن و مستقل به مردم عرضه شده است.
- خردورزي و انديشهپروري
آنچه به عنوان نقاط روشن و قدرتمند اين فرهنگ، قابل عرضه و اعلام است، مسأله انديشهداري در امور و خردورزي در اتخاذ تصميمهاست. در فرهنگ تشيع براي تفکر بهاي بسياري قائل شدهاند، آن چنان که ساعتي انديشه کردن را معادل با سالها عبادت ذکر کردهاند. (2)
تشيع بر اساس صبغه اسلامي سعي دارد که آدمي آزاد فکر کند، جهاني بينديشد و از اين بابت داراي آثار حيات باشد و پيشقدمي شيعه در عرصه فکر، به ويژه تفکر فلسفي و کلامي، آماري انکارناپذير است. توصيه به تفکر در قرآن مجيد آمده (3) و شيعه آن را پيگيری است. ذکر آيات در قرآن، علاوه بر منافع خاص و روشن آن، به اميد انديشيدن است «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ». (4) همچنين ذکر داستانها در قرآن (5) و حتي گاهي پرسش از اين است که آيا فکر نميکنيد. (6) در قرآن به خردورزي نيز، بهاي بسياري داده شده و شيعه اين اصل را در همه امور مدنظر دارد: در نوع زندگي، انتخاب نوع حکومت، در عرصههاي اجتماعي و زمينههاي اقتصادي، اعتقادات در شيعه مبتني بر اصول و ضوابط عقلاني است و مباني اساسي دين را تنها از راه عقل و استدلال بايد پيگيري کرد و از آن دنبالهروي داشت.
عدم تعقل، در همه جاي قرآن مورد سرزنش است، «أَ فَلا تَعْقِلُون» (7) اميد به تعقل و خردورزي در جاي جاي قرآن آمده است، «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون». (8)
عرضه و معرفي آيات خدا مثل گردش زمين، ذکر نمونه براي قوم خردورز است، «لِقَوْمٍ يَعْقِلُون» (9) و پليدي براي کساني است که خردورزي ندارند. «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُون». (10) و طبيعي است که بايد به عقل عنايت شود، زيرا که منطق برهان، بدان وابسته است.
- در عرصه پذيرش فرهنگ
تشيع در برابر فرهنگهاي مختلف، موضع انديشيدهاي دارد که آن طي مراحلي تحصيل ميشود:
– شناخت فرهنگ و اجزائ و ابعاد آن که معمولاً هر فرهنگي را پاره فرهنگهايي است.
– ارزيابي فرهنگ و توجه به نقاط قوت و ضعف هر يک از اجزاء و انطباق آن با قرآن و سنت.
– رفع نقاط ضعف و جايگزيني آن با نقاط قوت ديگر و در صورت امکان تقويت نقاط قوت.
– تصميمگيري در جذب و پذيرش آن در صورت مثبت بودن و ترک و طرد آن در صورت منفي بودن.
به همين خاطر شيعه در طول تاريخ، اولاً کوشيده است که اصالت اسلامي خود را حفظ کند و ثانياً در سايه اخذها و ردها و پذيرشها و نفيها، سعي داشته است که خود را غنا بخشد. متأسفانه چنين وضعي در ميان پيروان ديگر مکاتب اسلامي نيست. در برخي از مکاتب وضع و شرايط به گونهاي است که بايد گفت در آن نوعي قشريت و تحجر به چشم ميخورد، مثل آيين وهابيت و…
- در عرصه آداب
چه بسيار بودند آداب و رسوم و حتي تشريفاتي که در درون جاهليت، در بين اقشار مردم وجود داشتند و مردم خود را مقيد و ملتزم به آن آداب و رسوم ميدانستند. اسلام در دعوت خود يکباره به نفي و طرد آنها نپرداخت، هم چنانکه در امر پذيرش آن هم کورکورانه به پيش نرفت. بر اساس روالي که ذکر شد، به شناخت و ارزيابي و نقد و تحليل آنها پرداخت و پس از بررسيهاي لازم، آنها را يا پذيرا شده و يا طرد کرد.
– طواف خانه خدا وجود داشت، ولي در برابر بتها و به صورت عریان و آن نيز در محيطي مختلط. اسلام اصل طواف را پذيرفت، ولي براي خداوند، به دور خانه کعبه و با بدني پوشيده.
– حرمسرا وجود داشت و ازدواجهاي تبادلي و… اسلام همه ازدواجها را ممنوع کرد و حرمسرا را به نيت و به صورت حرمسراداري، ممنوع ساخت و تعدد زوجات را بر اساس مصالح زنان، با شرط عدالت مردان و حداکثر در چهار نفر پذيرا شد.
– ديه براي قتل وجود داشت که پيامبر آن را با اصلاحاتي قبول کرد و…
– آنچه در پذيرش آداب و رسوم و سنن و شعائر، از لحاظ اسلام اهميت داشت، بعد انديشهداري و خردورزي آن بود، نه بعد تقليدي. افسانهها و اساطير را از ميان برداشت و هر چه را که با قرآن و سنت مباينت داشت، حذف کرد. «كُلُّ شَيْءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ». (11)
در اين پذيرش و رعايت، آنچه که اسلام آن را گمراهي عقيده، قاعده نامربوط و تقاليد ناپسند، تشخيص ميداد و يا آن را در خط مصالح عامه، عفت عمومي و به هدر رفتن نيروي انساني ميشناخت، حذف کرد. به ويژه اموري را که حاکمان آلوده آن را به نفع خود ترويج کرده و يا مسکوت گذارده بودند.
- در چهره مدنيت
از تحولاتي که شيعه در عرصه فرهنگ پديد آورد، تغيير خط مدنيت بود. در اين تغيير، اسلام کوشيد که مدنيت را رنگ و بوي الهي و انساني دهد. براي انسانيت کاري انجام دهد و برنامهاي در جهت رشد و تکميل و تکامل او ايجاد کند. در اين راه، بيش از اينکه به ظاهر افراد توجه نمايد، به باطن آنها و انديشهسازي و عقلپروري در آنها، همت گمارد. پاره تمدنهاي آن روزگار، در خط به هدر دادن شرافت انساني و همسان کردن او با حيوانات بودند.
اينکه گفتيم تأکيد بر باطن بود نه بر ظاهر، بدان خاطر است که خواستيم بگوييم که خانه و غذا و لباس و ابزار زندگي ماشيني، نشانه مدنيت نيست، مهم مغز و انديشه است که بايد در خط مصالح عامه و خير و سعادت فرد و جامعه باشد. مثلاً در باب لباس، گوييم که اسلام تأکيد بر لباس خاصی نکرده است، اگر چه عرف را در بسياري از موارد ملاک قرار داده است. سادات علوي تا سال 773 هجري، لباس آزاد داشتند. در آن سال ملک اشرف، سلطان مصر، لباس سبز را براي علويين، لباس سيادت قرار داد. (12)
و يا در سال 1004 هجري، سيد محمد شريف دستور داد که سادات علوي بر دور سر خود پارچه سبزي بپيچند. در آن روزگار، بني عباس لباس سياه، (13) يهوديان لباس زرد و مسيحيها جامه کبود داشتند (14) و حال اينکه لباس را علامت هيچ چيزي نميشناسد. به همين گونه در مورد غذا، خانه، مرکب، زينت آلات و…
- در عرصه ارزشها
تشيع در طول تاريخ به دنبال احياء و حفظ ارزشهاي جهتدار و آدمساز بوده است. همچنين سعي داشته ارزشهاي گرانقدر اسلامي را چون عفت، جرأت، شجاعت، شهادت، جود و سخا، دانشاندوزي و ايثار را در جامعه ترويج کرده و روح آن را در کالبد نسل بشر، بدمد و به هر چه که ضد ارزش بوده است، ابراز طرد و نفرت داشته باشد، مثل رياکاري، خودآرايي، دروغ و مکر براي جلب نظر مردم و…
شيعه با خرافات و اوهام مبارزه کرده و با غلو و بزرگسازي بيحساب مقابله کرده است. شايد بسياري از زمامداران غير مسلمان، از اين امر خوشحال ميشدند که دربارهشان تعريفهاي زياده از حد به عمل آيد و آنها را به گونهاي بستايند که واقعيت ندارد. اما اين تنها امامان شيعه بودند که غلو کنندگان درباره خود را کافر و حتي نجس ميدانستند و شيعه نيز در تمام دوران حيات خود، از اين امر نفرت داشته که نسبت به سلطان و يا صاحب قدرتي، عرض ارادت بيحساب ابراز دارد و حرمتگذاري او را، بيش از حد مورد لياقت، انجام دهد. امامان در طول تاريخ خود نه فريبي کردند و نه خود فريبي ديگران را پذيرفتند.
—————————–
1- العلم که در آن افاده انحصار نيست.
2- تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة (ستين سنه- سبعين سنه).
3- سوره سباء، آيه 46.
4- سوره بقره، آيه 219.
5- سوره اعراف، آيه 176.
6- سوره روم، آيه 8.
7- سوره بقره، آيه 44 و… .
8- سوره بقره، آيه 73 و…
9- سوره بقره، آيه 164.
10- سوره يونس، آيه 100.
11- اصول کافي، ج 1، ص 69.
12- چهارده معصوم جواد فاضل، ص 107- معصوم دهم.
13- به اسم عزاداري اهل بيت، که خود آنان را مسموم ميکردند!!
14- چهارده معصوم، ص 107.