• اخلاق در لغت و اصطلاح
  • اخلاق در لغت

«اخلاق» جمعِ «خُلق» و به معنای نیرو و سرشت باطنی انسان است که تنها با دیده بصیرت و غیرظاهر قابل درک است.

در عموم کتاب‌های لغوی واژه «خُلق» با واژه «خَلق» هم‌ریشه شمرده شده است.

«خَلق» به شکل و صورت محسوس و قابل درک با چشم ظاهر، گفته می‌شود.

خُلق زیبا به معنای بهره‌مندی از سرشت و سجیه‌ای زیبا و پسندیده و خَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی موزون و هماهنگ است.

  • اخلاق در اصطلاح

«خُلق» را در اصطلاح صفت نفسانی راسخ می‌گویند که انسان، افعال متناسب با آن صفت را بی‌درنگ انجام می‌دهد.

 صفت راسخ به این معنا که مثلاً فردی که دارای «خُلق» شجاعت است، در رویارویی با دشمن، تردید به خود راه نمی‌دهد.

این حالت استوار درونی، ممکن است در فردی به طور طبیعی، ذاتی و فطری وجود داشته باشد؛ و عامل آن وراثت باشد. دلایل دیگر وجود یک خُلق و خو، می‌تواند تمرین و تکرار باشد؛ به این صورت که یک شخص نخست در انجام اعمال شجاعانه تردید و دودلی دارد اما به تدریج و بر اثر تمرین، در نفس او صفت راسخ شجاعت به وجود می‌آید؛ به طوری که از آن پس بدون تردید، شجاعت می‌ورزد.

صفت راسخ درونی، ممکن است «فضیلت» و منشأ یک رفتار خوب بوده و یا از جنس«رذیلت» و منشأ کردار زشت باشد. به هر روی به آن «خُلق» گفته می‌شود.

پس اخلاق به معنای صفت زیبا و زشت و ریشه‌دار و استواری است که در باطن انسان حاصل می‌گردد و در برخوردهای فردی و اجتماعی و در موقعیت‌های متفاوت به صورت رفتار و عکس‌العمل‌های مختلف به طور طبیعی ظاهر می‌شود.

انسان در مواجهه با موقعیت‌های مختلف زندگی، رفتار و عکس‌العمل‌هایی بدون تأمل و سنجش از خود نشان می‌دهد که ناشی از خلق و خوی اوست. اگر این خلق وخوی و رفتار، با ارزش‌های والای انسانی و اسلامی مطابق باشد فضیلت است و اگر مخالف آن باشد رذیلت نامیده می‌شود.

فضیلت و رذیلت ممکن است در شخصیت انسان به صورت یک «ملکه نفسانی» درآمده و جزء منش وجودی او گردد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا