• اهداف تربيت

در هر كارى پيش از هر چيز بايد هدف آن كار مشخص باشد تا بتوان براى وصول به آن هدف برنامه ريزى كرد و راههاى رسيدن به آن را مشخص ساخت و امكانات لازم را به كار گرفت. در تربيت نيز بايد اهداف مشخص باشد و بدانيم چگونه انسانى مى خواهيم تربيت كنيم و بر فرض كه تربيت مؤثر واقع شد چه تحولى در انسان حاصل مى گردد؛ و نيز بدانيم غايت تربيت چيست و با وصول به كدام اهداف كلى مى توان به سمت آن غايت سير كرد.

  • غايت تربيت

غايت تربيت بايد متناسب حقيقت انسان باشد؛ همان مقصدى كه آدمى براى آن آفريده شده است و آفرينشش بدان مى خواند. چنانچه اين امر فراموش گردد، راه نيز فراموش مى شود و انسان به بيراهه مى رود و مقاصدى را دنبال مى­كند كه با حقيقت وجودى اش سازگار نيست و پا در راههايى مى گذارد كه او را به مقصد كمال نمى رساند؛ و اين امر سبب گمگشتگى و تباهى انسان مى شود.

«وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُون * و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. سوره حشر آیه 19».

خداى متعال غايت و هدف است و چون غايت و هدف فراموش ‍ شود، انسان از حقيقت خود بيگانه مى شود. ريشه و اساس ‍ همه سركشي­ها و نابساماني­ها و تباهگري­ها در اينجاست؛ و البته رفتن به سوى غايت و هدف جز با سعى و تلاش و هجرت و جهاد ميسر نيست.

«يَأَيُّهَا الْانسَانُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ‏ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه * اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى كرد! سوره انشقاق آیه 6».

انسان «كادح» به سوى خداست. و «كدح» به معناى تلاش و كار توأم با رنج است، و به دليل اينكه با «الى» متعدى شده است در آن معناى «سير» نهفته است و چون عبارت «فملاقيه» عطف بر كلمه «كادح» است، با اين بيان مشخص مى شود كه هدف نهايى اين سير و تلاش و سختى خداى سبحان است.

غايت تربيت در سنت معصومين (ع) اين است كه استعدادهاى انسان در جهت كمال مطلق شكوفا شود، يعنى انسان متصف به اسما و صفات الهى گردد. انسان مى تواند مظهر همه اسما و صفات الهى باشد و غايت تربيت انسان همين است، چنانكه در سخنى مشهور به نقل از پيامبر اكرم (ص) آمده است:

«به اخلاق الهی مُتَخَلِق شويد». (1)

همه تلاشها مقدمه اين امر است كه آدمى به سوى انسان كامل سير كند. سلوك و عبادت، مبارزه و سياست، حكومت و عدالت براى اين است كه مقدمات تربيت انسان به مقصد اتصاف به صفات الهى و ربانى شدن فراهم گردد.

«وَ لَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّن * مردمى الهى باشيد. سوره آل عمران آیه 79».

امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:

تمام عبادات و ادعيه وسيله است، همه وسيله اين است كه آنچه بالقوه است و لُب (سِر) انسان است به فعليت برسد و انسان بشود. انسان بالقوه، انسان بالفعل شود، انسان طبيعى يك انسان الهى بشود، به طورى كه همه چيزش الهى بشود، هر چه مى بيند، حق ببيند، انبيا هم براى همين آمده اند. (2)

دعوت انبيا به بندگى خدا، دعوت به الهى شدن و ربانى شدن است، زيرا بندگى خدا راه اتصاف به صفات و كمالات الهى است. آدمى به ميزانى كه در مدارج و مراتب بندگى بالا مى رود، به ميزان بالاترى از ربوبيت دست مى يابد؛ و تربيت براى همين است. به بيان امام صادق (ع):

«بندگى (حقيقى) جوهره اى است كه اساس و ذات آن ربوبيت است. پس آنچه در مقام عبوديت كم و ناپيدا شود، در مقام ربوبيت پيدا و هويدا گردد؛ و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيت مخفى و پوشيده شود، در مراحل عبوديت جلوه گر و آشكار گردد». (3)

هر چه انسان «عبد» شود، «رب» مى شود و به ميزانى كه در مسير «عبوديت» گام برمى دارد، در ساحت «ربوبيت» بالا مى رود و هر چه از خود مى گذرد و مى گذارد، به تواناييها مى رسد و مالك امور مى شود و به صفات الهى متصف مى گردد. امام خمينى (ره) درباره اين حقيقت شگفت هستى و سنت الهى چنين مى فرمايد:

كسى كه با قدم عبوديت سير كند و داغ ذلت بندگى را در ناصيه خود گذارد وصول به عزت ربوبيت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيت سير در مدارج عبوديت است؛ و آنچه در عبوديت از انيت و انانيت مفقود شود، در ظل حمايت ربوبيت آن را مى يابد تا به مقامى رسد كه حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود، چنانكه در حديث صحيح و مشهور بين فريقين وارد است. و چون از تصرفات خود گذشت و مملكت وجود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانى در عز ربوبيت شد، صاحب خانه خود متصرف در امور گردد، پس تصرفات او تصرفات الهى گردد، چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد و گوش او گوش الهى شود و به گوش حق بشنود. (4)

انسان بايد بدين مقصد سير كند كه پيوسته از پستي­ها و كاستي­ها پاك شود و استعدادهاى عالى و كمالى خود را شكوفا سازد و چنان به كمالات الهى و صفات ملكوتى آراسته گردد كه شايسته ورود به ساحت قدس الهى و درگاه ربوبى شود و انسانى الهى گردد؛ انسانى كه همه توجهش به خداست و فقط او را دوست مى دارد و قلبش تنها براى او خاضع است. چنين انسانى هر جمال و كمالى را در جايى مشاهده مى كند آن را نمونه اى از كمال بى پايان و جمال بى مثال و حسن بى حد و انتهاى خداى سبحان مى بيند.

او مى داند كه هر حسن و كمال و جمال و بهايى مال اوست و هر كس هر چه دارد از اوست زيرا همه آيات و نشانه هاى اويند و از خود استقلالى ندارند و از ذات او حكايت مى كنند. عشق الهى تمام وجود چنين بنده اى را احاطه مى كند و جز محبت حق چيزى بر قلب او حكومت نمى كند، به چيزى نمى نگرد مگر براى آنكه آيتى و نشانه اى از ذات بى مثال اوست و خلاصه آنكه عشق و علاقه خود را از همه چيز برمى گيرد و ويژه او مى سازد و هيچ چيز را جز براى او و در راه او دوست نمى دارد. در اين حال هيچ چيز را نمى بيند مگر آنكه خداى سبحان را پيش از آن و با آن مشاهده مى كند و همه چيز نزد او از درجه استقلال ساقط مى شود، چنانكه على (ع) برترين نمونه تربيت فرموده است:

«هيچ چيز را نديدم مگر آنكه خدا را پيش از آن و پس از آن و با آن ديدم». (5)

مردم هر چيز را از پشت حجاب استقلال مى بينند و چنين بنده اى هر چيز را چنان مى بيند كه هست. او محبوبى جز خدا ندارد و خواستار چيزى نيست جز براى او و جز او را نمى جويد و مقصدى جز او ندارد؛ و از غير او نمى طلبد و از غير او نمى ترسد و فعل و ترك، و انس و وحشت، و خشنودى و خشم او فقط به خاطر خداست. سَر منزل مقصود او خدا، و زاد و توشه او ذلت بندگى، و راهبر و راهنماى او شوق و محبت الهى است.

اهداف كلى

براى سير به سوى غايت تربيت بايد به اهدافى كلى دست يافت كه رابطه شان با هدف غايى رابطه اى طولى باشد، و وصول به اين اهداف اتصاف به آن غايت را ممكن و ميسر سازد. اين اهداف را مى توان به شرح زير برشمرد:

  1. اصلاح رابطه انسان با خدا
  2. اصلاح رابطه انسان با خودش
  3. اصلاح رابطه انسان با جامعه
  4. اصلاح رابطه انسان با طبيعت
  5. اصلاح رابطه انسان با تاريخ

انسان مطلوب نظام الهی، كسى است كه اين اصلاحات در او تحقق يافته باشد و در پرتو اين اصلاحات، آن شود كه بايد.

  1. اصلاح رابطه انسان با خدا

در ميان اين اهداف كلى، اصلاح رابطه انسان با خدا اساسى ترين هدف است، زيرا تا رابطه انسان با خدا اصلاح نشود، هيچ امرى بدرستى اصلاح نمى شود، و چون اين رابطه اصلاح شود، اصلاح ديگر امور بدرستى ممكن مى شود. از امير مؤمنان على (ع) روايت شده است كه فرمود:

«هر كه (رابطه) ميان خود را با خدا اصلاح كند، خدا (رابطه) ميان او و مردم را اصلاح كند، و هر كه كار آخرت خود را اصلاح کند، خدا كار اين جهان او را اصلاح كند». (6)

امام خمينى (ره) درباره تعليم و تربيت كودكان به معلمان و مربيان چنين رهنمود داده است:

«شما بايد آنها را از عبوديت غير خدا بازداريد و به عبوديت خدا، به بندگى خدا آنها را تربيت كنيد. اگر چنانچه انسان از راه عبوديت خدا وارد شد، كارهايش همه الهى مى شود. اگر انسان فقط عبوديت و بندگى خدا را بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص اعراض كند، از راه عبوديت خدا در دنيا وارد بشود، هر كارى كه انجام بدهد عبادت است، براى اينكه مبداء عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف و همين طور در نماز وقتى كه نماز مى خوانيد، نسبت به رسول اكرم «عبده و رسوله» عبد را بر رسالت مقدم داشتند و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است، از همه چيز آزاد شده است و عبد شده است، عبد خدا، نه عبد چيزهاى ديگر. دو راه بيشتر نيست، يا عبوديت خدا، يا عبوديت نفس اماره . اين دو راه است. اگر انسان از عبوديت ديگران آزاد بشود و عبوديت خدا را بپذيرد كه لايق اين است كه انسان عبد او باشد. (7)

دعوت پيام آوران الهى به «عبوديت الله»، «تقواى الهى» و «اطاعت از رسول» دعوت به اساسى ترين اصلاحات است.

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ كُلّ‏ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوت * ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد. سوره نحل آیه 36».

تلاش تربيتى انبيا براى اين بوده است كه با گشودن راه بندگى خدا و نفى هر معبودى جز او انسانها را به غايت تربيت سوق دهند، چنانكه خداى متعال به پيامبر گرامى اش فرموده است:

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُون * و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست، پس تنها مرا بپرستيد. سوره انبیاء آیه 25».

يك يك انبياى الهى در اين راه به پا خاستند و رسالت خود را اعلام كردند. چنانكه در قرآن كريم سير دعوت انبيا اين گونه بيان شده است.و اين راهى است مستقيم به سوى هدف غايى تربيت انسان: الهى شدن.

«إِنَّ اللَّهَ رَبىّ‏ وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيم * همانا خداى يكتا الله پروردگار من و شماست، پس او را بپرستيد، اين است راه راست. سوره آل عمران آیه 51».

بنابراين اساس همه اصلاحات توحيد است، زيرا اخلاق فاضله در ثبات و دوام خود نياز به ضامنى دارد كه آن را حفظ و حراست كند و اين ضامن چيزى جز توحيد نيست؛ و توحيد هم عبارت است از اينكه جهان را خدايى يكتاست كه داراى اسماى حسناست و اوست كه موجودات را آفريده است تا به سوى كمال وجودى خود سير كنند و به سعادت دست يابند، و او دوستدار خير و صلاح است و از شر و فساد بيزار است و بزودى همگان براى محاسبه و محاكمه گرد آيند و نيكوكار و بدكار به جزاى كردار خود خواهند رسيد.

آرى ، تنها دژ محكمى كه مى تواند انسان را از هر گونه خطا و لغزش ‍ نگه دارد دژ توحيد است.

  1. اصلاح رابطه انسان با خودش

از مهمترين اهداف تربيت اصلاح رابطه انسان با خودش است، بدين معنا كه انسان خود را بشناسد و استعدادهايش را در جهت تكامل و سعادت خويش به كار گيرد. انسان در مسير زندگى خود در هر جهتى كه باشد جز خير خود و سعادت زندگى اش همى ندارد و براى اين منظور بايد نظر و عمل خود را اصلاح كند، به گونه اى كه بر او عقل حكومت كند، نه نفس؛ و عمل خود را مطابق با واقع و نفس الامر و غايتى كه ايجاد و خلقت براى آن بوده است، مطابق و سازگار کند.

 نفسى كه با چنين عملى طلب كمال مى كند نفسى سعيد و نيكبخت است و پاداش تمام زحمتهايى كه متحمل شده و كوششهايى كه انجام داده است درمى يابد و ضرر و خسرانى نمى كند.

«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكمُ‏ وَ إِنْ أَسَأْتمْ فَلَهَا * اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده ايد، و اگر بدى كنيد، به خود (بدی نموده ايد). سوره اسراء آیه 7».

راه آدمى به سوى پروردگارش همان نفس اوست و انسان در اين مسير هيچ گامى برنمى دارد و هيچ راه تاريك و روشنى را نمى پيمايد مگر اينكه همه اينها توأم با اعمالى قلبى يعنى اعتقادات و ساير امور قلبى است و همچنين توأم با اعمال اعضا و جوارح است كه ممكن است صالح و غير صالح باشد و اينها وجود آدمى را شكل مى دهد و توشه فرداى او را، چه خوب و چه بد، فراهم مى آورد. خداى سبحان غايت انسان و سرانجامى را كه كار آدمى از نظر سعادت و شقاوت ، و رستگارى و حرمان به آنجا منتهى مى شود، بر احوال و اخلاق نفس آدمى مبتنى كرده است. و بر اين اساس انسان خود را مى سازد و راه سعادت يا راه شقاوت خود را ترسيم و عاقبت كار خود را تعيين مى كند.

« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَئهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّئهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا *

 سوگند به نفس و آن كس كه آن را آفرید؛ سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش (شر و خیرش) را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعا رستگار شد و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است! سوره شمس آیات 10 – 7».

بنابراين رستگارى يا بی بهره بودن آدمى به تزكيه نفس يا آلودگى آن برمى گردد. انسان براى رسيدن به سعادت حقيقى بايد براى اصلاح خود اهتمام ورزد و به هيچ وجه از اين امر غفلت نورزد كه اصلاح خود برترين اصلاحات است، چنانكه از امير مؤمنان (ع) وارد شده است:

«تربيت نفس برترين تربيت­هاست». (8)

هر كه اين اهتمام را نكند و در جهت اصلاح خود گام برندارد، استعدادهاى الهى خويش را مدفون مى كند و از عقل خويش‍ بهره مند نمى شود. اين حقيقت به زيبايى در سخنان برترين تربيت شده پيامبر، على (ع) چنين آمده است:

«هر كس از نفس خود غافل شود، كار خود را تباه سازد». (9)

«هر كه نفس خود را پاكيزه نگرداند، از عقل بهره اى نگيرد». (10)

بدين تربيت پرداختن به اصلاح نفس از مهمترين اهداف تربيتى است كه بدون آن وصول به اهداف ديگر ميسر نيست.

«مشغول به پاكيزه كردن نفس بهترين كار است». (11)

  1. اصلاح رابطه انسان با جامعه

انسان در ميان تمامى جانداران موجودى است كه بايد اجتماعى زندگى كند و اين مطلب احتياج به بحث زياد ندارند، چرا كه فطرت تمامى افراد انسان چنين است يعنى فطرت تمام انسانها اين معنا را درك مى‏كند و تا آنجا هم كه تاريخ نشان داده هر جا بشر بوده اجتماعى زندگى مى‏كرده و آثار باستانى هم (كه از زندگى قديمى‏ترين بشر آثارى بدست آورده) اين مطلب را ثابت مى‏كند.

براین اساس نمى تواند به سوى غايت تربيت جز در ميان جمع و بر اساس روابط صالح اجتماعى سير كند. انسان چه در حال آسايش و راحتى و چه در بلا و سختى لازم است قدرتهاى مادى و معنوى خود را روى هم بريزد و كليه شئون زندگى خويش را در پرتو روابط اجتماعى سالم و تعاون و همكارى اجتماعى به سامان رساند. خداى متعال اهل ايمان را به روابط اجتماعى صحيح فراخوانده و فرموده است:

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون * اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! (در برابر مشكلات و هوسها،) استقامت كنيد! و با هم سازش و پيوند كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد. سوره آل عمران آیه 200».

چون اصلاح رابطه انسان با جامعه به منظور نيل به سعادت حقيقى دنيا و آخرت است، در اين آيه پس از كلمه «رابطوا» بلافاصله جمله «و اتقوا الله لعلكم تفلحون» آمده است ، زيرا سعادت حقيقى و كامل جز در پرتو همكاريهاى اجتماعى (سالم و صالح) ميسر نيست، و اگر هم سعادتى حاصل شود، سعادت حقيقى و كامل و همه جانبه نخواهد بود.

خداى سبحان مردمان را به اصلاح رابطه خود با جامعه و تحقق روح تفاهم و صداقت، و پيوند با يكديگر و پرهيز از پراكندگى، و سير دادن يكديگر به نيكيها و دور كردن از بديها، و همكارى در امور خير فرامى خواند.

«وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ… وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلىَ الخَيرْ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُون * و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد… و بايد از ميان شما، گروهى، (مردم را) به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند. سوره آل عمران آیات 104 – 103».

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَينْ‏ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون * مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را اصلاح كنيد و از خدا پروا بداريد، اميد كه مورد رحمت قرار گيريد. سوره حجرات آیه 10».

مقصد آن است كه مردمان در پرتو ايمان چنان با يكديگر پيوند بخورند كه چون پيكرى واحد شوند و به توحيد اجتماعى دست يابند. از امام صادق (ع) در اين باره چنين روايت شده است:

«مؤمن برادر مؤمن است مانند پيكرى كه هرگاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاى ديگر هم احساس درد كند و روح­هاى آنها نيز از يك روح است و بى گمان پيوستگى روح مؤمن به روح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد به خورشيد بيشتر است». (12)

انسان صالح خود را مسئول و كفيل ديگر اعضاى جامعه انسانى مى بيند و براى تأمين و برطرف كردن نيازهاى ديگران و حفظ سلامت و مصالح جامعه تلاش مى كند. هر چه پيوند بنده با خالق هستى عميق تر باشد، پيوندش با بندگان او و رحمتش به خلق او بيشتر خواهد بود تا جايى كه نه به خود، به ديگران مى انديشد، و درد و رنج ديگران او را به درد مى آورد، و آسايش و امنيت و هدايت و رستگارى همگان را مى جويد. از امام صادق (ع) در اين باره چنين روايت شده است:

«خداى عزوجل فرموده است: مردمان خانواده و عيال من اند، پس محبوبترين مردمان نزد من كسى است كه نسبت به آنها مهربانتر و در (برطرف كردن) نيازهايشان كوشاتر باشد». (13)

  1. اصلاح رابطه انسان با طبيعت

شناخت طبيعت به عنوان مظهر حق و آيت الهى و تسخير و بهره مندى درست از آن در جهت سير به سوى كمال مطلق از اهداف مهم تربيت است.

«إِنَّ فىِ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النهَّارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُون * همانا در آمد و شد شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده، آيات (و نشانه‏هايى) است براى گروهى كه پرهيزگارند (و حقايق را مى‏بينند). سوره یونس آیه 6».

دقت و تفكر در آفرينش هستى و لطايف صنع خدا و اتقان آن و دقايق طبيعت، انسان را به حقيقت هستى راه مى نمايد، چنانكه امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«اگر در عظمت قدرت و بزرگى نعمت او مى انديشيدند، به راه راست بازمى گرديدند، و از آتش سوزان عذاب مى ترسيدند؛ ليكن دلها بيمار است و بينشها عيب دار». (14)

اگر انسان با اصلاح دل و بينش خود به طبيعت بنگرد و در آن سير كند و بهره مند شود مى تواند به حق راه يابد.

«سَنرُيهِمْ ءَايَاتِنَا فىِ الاْفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ‏ يَتَبَينَ‏ لَهُمْ أَنَّهُ الحْق *

به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است. سوره فصلت آیه 53».

  1. اصلاح رابطه انسان با تاريخ

دريافت انسان از جايگاه حقيقى خود در تاريخ و نگرش به حوادث تاريخى و سير در آنها و كسب اعتبار از آنها و شناخت سنتهاى حاكم بر تحولات و تطورات از اهداف اساسى تربيت است كه با دستيابى به آن، انسان مى تواند حال و آينده خود را چنانكه بايد اصلاح كند. دعوت قرآن كريم به درك تاريخ گذشتگان و سير در حوادث گذشته و توجه و دقت در سنتهاى حاكم بر آنها، سير دادن انسان به سوى مقصد تربيت است.

«قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِين * پيش از شما نيز سنتها جريان يافته است، اكنون در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است. سوره آل عمران آیه 137».

امير مؤمنان على (ع) براى تربيت فرزند خود امام حسن (ع) او را به اصلاح رابطه اش با تاريخ مى خواند و از اين راه به سوى غايت تربيت هدايتش مى كند.

«دلت را به اندرز زنده دار و به پارسايى بميران، و به يقين نيرو بخش، و به حكمت روشن گردان، و با ياد مرگ خوارش ساز، و به اقرار به نيست شدن وادارش كن، و به سختيهاى دنيا بينايش گردان، و از صولت روزگار و دگرگونى آشكار شب و روز بترسانش، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه دار، و آنچه را كه به پيشينيان رسيده است به يادش آر، و در ديار و نشانه هاى آنها سير كن و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند، و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه هاى غربت نشستند، و ديرى نخواهد گذشت كه تو نيز يكى از آنان خواهى بود. پس در نيكو ساختن اقامتگاه خويش بكوش، و آخرتت را به دنيا مفروش». (15)

راه به سوى الهى شدن انسان، با وصول به اهدافى كه ذكر شد هموار مى­گردد و آنچه زمينه تحقق الهى شدن آدمى را فراهم مى سازد فطرت اوست.

——————-

(1) بحار الانوار، ج 58، ص 129.

(2) تفسیر سوره حمد، ص 103.

(3) مصباح الشریعه، ص 453.

(4) اسرار الصلوة، ص 146.

(5) شرح اصول کافی، ج 5، ص 72.

(6) نهج البلاغه، حکمت 89.

(7) صحیفه نور، ج 14، ص 30.

(8) شرح غرر الحکم، ج 4، ص 135.

(9) همان، ج 5، ص 320.

(10) همان، ص 411.

(11) همان، ج 1، ص 348.

(12) کافی، ج 2، ص 166.

(13) همان، ص 199.

(14) نهج البلاغه، خطبه 185.

(15) همان، نامه 31.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا