• شناخت اهل بيت (علیه السلام)

أهل در لغت به معناي اُنس، همراه با تعلّق خاطر و وابستگي است. بنابراين همسر، فرزند، نوه، داماد و…، اهلِ انسان به حساب مي‏آيند.

شدّت و ضعف در اهليّت، به شدّت و ضعف در انس و تعلق بستگي دارد، از اين رو ممكن است، از كسي كه با او وابستگي و تعلق خاطري نيست، سلب اهليت شود، هر چند از فرزندان انسان باشد، چنان‌كه به حضرت نوح(عليه‌السلام) فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ * او [فرزندت] از اهل تو نيست. سوره هود آیه 46».

«بيت» به معناي خانه است، جايي كه انسان شبانگاه در آن‏جا پناه مي‏گيرد. در قرآن كريم، بيت به معناي خانه سنگي و خشتي استعمال شده است؛

«أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُم‏ * از خانه‏هاي خودتان يا خانه‏هاي پدرانتان يا خانه‏هاي مادرانتان يا خانه‏هاي برادرانتان بخوريد. سوره نور آیه 61».

ليكن مراد از (بيت) در (أهل بيت)، به معناي خانه سنگي و گِلي كه در مكه و مدينه از پيامبر خدا (ص) به يادگار مانده نيست، بلكه بيت نبوت و رسالت، يعني خانه­ی شخصيت حقوقي پيامبر، نه خانه­ی شخصيت حقيقي آن حضرت.

بر اين اساس، مراد از بيت در تركيب بيت النبوّة، خانه‏اي است كه رابط ميان زمين و آسمان است، نه خانه‏اي كه بدن مُلكي پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن مي‏زيست، شب هنگام در آن مي‏آرميد، همسران آن حضرت در آنجا سکونت داشتند و…، هر چند آن خانه سنگي و گِلي نيز از جهت انتساب ظاهري به آن حضرت، شايسته تكريم و تعظيم است.

اين خانه، خانه نبوت و ولايت است كه مصالح به کار رفته در آن، فضائل و كمالات معنوي است؛ نه خانه­ی محمد بن عبدالله (ص) يا زن‏هاي آن حضرت، بنابراين اهل اين خانه نيز بايد كساني باشند كه با اين فضائل و كمالات ارتباط كامل داشته باشند.

لذا همانگونه که بيت سنگي و گِلي، قدر مشتركي است و اهل يك خانواده را گِرد هم مي‏آورد و هر يک، اهل آن خانه محسوب مي‏شوند، بيت در أهل بيت النبوّة نيز قدر جامعي است كه افرادي محدود را با مشخصات و ويژگي‏هاي معين جمع مي‏كند. از اين رو ممكن است در خانه گِلي و سنگي پيامبر اكرم (ص)، كساني زندگي كنند كه سنخيت لازم با (بيت النبوّة) را نداشته باشند و جزء آن بيت به حساب نيايند، چنان‌كه در روايات فراواني، از امّ‌ سلمه نقل شده است كه وقتي از رسول اكرم ‏(ص) پرسيد، آيا من از «أهل البيت» نيستم؟ پيامبر اكرم (ص) در پاسخ فرمود: تو از همسران شايسته من هستي؛ نه از اهل بيت. با آن‌كه امّ‏ سلمه در خانه خشتي و سنگي آن حضرت زندگي مي‏كرد.

در مقابل ممكن است كساني، به دليل برخورداري از اين سنخيت روحي، از أهل البيت باشند؛ ولي در خانه سنگي و گِلي آن حضرت زندگي نكنند.

آن‏چه گذشت، معاني لغوي كلمات بود، ليكن تركيب أهل‏بيت النبوّة در فرهنگ مسلمانان، شيعه يا سني، معناي خاصّي، محدودتر از معناي لغوي آن دارد و براي افراد مخصوصي قرار داده شده است.

قرآن کريم در آيات گونه‌گونِ خود، به صورت‌هاي مستقيم و غير مستقيم، به معرفي اهل بيت پرداخته است؛ براي مثال در آيه مباهله و بخش‌هايي از سوره مبارکه ی دهر، به صورت غير مستقيم به معرفي اهل بيت مي‌پردازد.

از طرفي آيات ديگري هم با به کار بردن لفظ اهل بيت، برخي فضائل، چون عصمت و تطهير از پليدي‌ها را به ايشان نسبت مي‌دهد:

«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً * خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. سوره احزاب آیه 33»

امامان معصوم ما، همواره به اين آيه مي‌باليدند و به آن مباهات ‏كرده، آن را دليل حقانيت خويش مي‏دانستند و در مقابله با دشمنان يا براي روشنگري بدان احتجاج مي‌کردند:

اميرمؤمنان علی (ع) در روز شورا (كه به انتخاب عثمان منتهي شد)، با اشاره به اين آيه فرمود: شما را به خدا قسم مي‏دهم، آيا در ميان شما كسي هست كه آيه تطهير درباره او نازل شده باشد؟ آن هنگام كه پيامبر خدا (ص) من، فاطمه، حسن و حسين (عليهم‌السلام) را زير عباي خيبري گرد آورد و گفت: خدايا! اين‏ها اهل بيت من هستند، پس شک و پليدي را از ايشان دور كن و پاك و مطهرشان گردان. اعضاي شورا همگي جواب دادند: نه! (1)

فضيلت زدودن و بر طرف کردن پلیدی و رجس و كرامتِ تطهير كه اين آيه بدان پرداخته، رسول اكرم (ص) و اهل بيت او را شامل مي‏شود.

این در حالی است که با ادلّه­ی عقلي و نقلي ثابت مي‌شود كه پيامبران الهي بايد معصوم مطلق باشند؛ بدين معنا كه هيچ‏گونه خطا، اشتباه، گناه و لغزشي نبايد از آنان صادر شود. اين عصمت و مصونيت، نه تنها در امور رسالت و نبوت، بلكه در جميع شئون فردي و اجتماعي آنان، اعم از اعتقادي، اخلاقي، رفتاري و… ضروري است.

هر پيامبري بايد مورد اعتماد امّت و مخاطبان رسالت خود باشد، پس تنها عصمت در زمان رسالت، براي جلب اين اعتماد كافي نيست، بلكه پيامبر بايد هميشه و در همه زمينه‏هاي ديني معصوم باشد تا اعتماد مردم را در همه امور جلب كند، از اين رو عصمت انبيا (عليهم‌السلام) به دريافت وحي و حفظ و ابلاغ آن اختصاص ندارد، بلكه آن‏ها از هر گناهي معصوم‌اند. اين اصل كلي درباره همه پيامبران الهي، با حفظ مراتب و درجات جاري است و پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز كه سرآمد و خاتم پيامبران است، مشمول اين قاعده كلي است.

بنابراين، تركيب (أهل البيت) نشان مي‌دهد كه مخاطبان اين بخش، يعني «اهل البيت» بايد معصوم باشند، در حالي كه كسي عصمت را به معنايي كه در مورد رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) گفته شد، براي تمام مؤمنان بني‏هاشم (آل‏عقيل، آل جعفر، آل عباس، آل علي كه صدقه بر آنها حرام است) ادّعا نكرده است، چنان كه ادعاي عصمت براي همسران پيامبر اكرم‏ (ص) نيز نشده است.

اکنون با بررسي لغوي آيه تطهير و آشنايي اجمالي با معناي آيه و تفسير آن، به تعيين مصاديق اهل بيت و در حقيقت مخاطبان اين بخش آيه مي‌پردازيم.

بعضي مفسران اهل سنّت گفته‏اند: مراد از «أهل‏البيت» همسران و اولاد رسول اكرم (ص)، اميرمؤمنان، حسن و حسين (عليهم‌السلام) است. بعضي ديگر گفته‏اند: مؤمنان بني‏هاشم، اعم از زن و مرد منظور آيه هستند؛ يعني كساني كه صدقه بر آن‏ها حرام است؛ خواه از آل علي باشند يا آل عقيل، آل جعفر يا آل عباس. بنابراين، همه خلفاي بني عباس از «أهل البيت» هستند و شک و پليدي از آن‏ها دور گشته، تطهير شده‏اند. اقوال ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.

يادآوري اين نکته ضروري است که كسي درباره خمسه ی طيبه، يعني پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم‌السلام) مناقشه نكرده است و اختلاف تنها در شامل شدن ديگران است.

صاحبان اين اقوال، در تعيين مصاديق؛ ولادت و خويشاوندي را معيار قرار داده‏اند، در حالي كه ولادت از هاشم و قرابت و خويشاوندي با رسول اكرم (ص)، هر چند افتخاري بزرگ است؛ ليكن ملاك فضيلت و برتري، مقام ولايت است؛ نه ولادت و قرابت.

شاهد آنکه‌ قرآن كريم عموي پيامبر اكرم (ص) را به بدترين صورت سرزنش و شماتت مي‌کند:

«تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب * دست‏هاي ابو لهب بريده و مرگ بر او باد. سوره مسد آیه 1».

و فرزند نوح را غير صالح معرفي مي‏فرمايد: او از «اهل» نوح نيست؛

«قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرْ صَالِح‏ * اى نوح، او در حقيقت از اهل تو نيست، او [داراى‏] كردارى ناشايسته است. سوره هود آیه 46».

و همسر نوح و همسر لوط را مَثَل و الگوي كافران و خائن به بيت نبوت مي‌خواند:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تحَتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهْمَا مِنَ اللَّهِ شَيًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِين‏ * خدا براى كسانى كه كفر ورزيده‏اند، آن نوح و آن لوط را مَثَل آورده [كه‏] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند، و كارى از دست [شوهران‏] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: با داخل شوندگان داخل آتش شويد. سوره تحريم آیه 10».

روشن است كه انسانِ خائن به بيت نبوت كه الگو و نمونه كافران است، نمي‏تواند اهل آن بيت باشد، گرچه همسر و شريك زندگي وي محسوب شود.

بر همين اساس امام صادق (عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «ولايت و دوستي من نسبت به علي بن ابي‏ طالب (عليه‌السلام) براي من از ولادتِ از او محبوب‏تر است، چون ولادت از او فضيلت است؛ ليكن ولايتِ او فريضه و واجب». (2)

امام علي (عليه‌السلام) نيز مي‏فرمايد: «نزديك‏ترين مردم به انبياء (عليهم‌السلام)، داناترين و آگاه‏ترين آنان به ره‏آورد آن‌هاست. آن‏گاه به اين آيه قرآن كريم استدلال كرد: «نزديك‏ترين افراد به ابراهيم (عليه‌السلام) كساني هستند كه از او تبعيت كردند و نيز اين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر». آن‏گاه فرمود: دوست پيامبر (ص) كسي است كه خدا را اطاعت كند، اگرچه از حيث نسب دور باشد و دشمن آن حضرت كسي است كه خدا را معصيت مي‏كند، گرچه از جهت نسب و قرابت به پيامبر نزديك باشد». (3)

به همين دليل شيعه معتقد است که مراد از اهل بيت در اين آيه، افراد مخصوصي هستند كه از جهت معنوي و روحي با رسول اكرم (ص) سنخيت و شباهت و همراهی دارند و اين افراد، در روايات مختلفي كه از فريقين رسيده است، مشخص و معين شده‏اند.

شكي نيست كه پيامبر اكرم (ص) خود در عنوان «أهل‏البيت» داخل است، زيرا چنان‌که گذشت، اصل آن «أهل بيت النبوّة» بوده است و پيامبر اكرم (ص) به عنوان كسي كه پيامبري قائم به اوست، قطعاً در «بيت النبوّة» داخل خواهد بود.

پيامبر خدا (ص) نه تنها در عنوان اهل البيت داخل است، بلکه مفسّر و مبيّن رسمي وحي نيز هست:

«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ‏ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ * اين قرآن را به سوي تو نازل كرديم تا تو آنچه را به تدريج بر مردم نازل مي‏شود، تبيين كني. سوره نحل آیه 44».

پس تفسير و تبيين معتبر قرآن كريم تفسيري است كه از آن حضرت باشد يا به او منتهي گردد. بنابراين، تفسير آيه ی تطهير و تبيين مصاديق آن بر عهده ايشان است. پيامبر اكرم (ص) هم اين مأموريت ويژه الهي را به صورت‏هاي گوناگون به انجام رسانده است:

1- معرفي بياني اهل‌بيت (عليهم‌السلام)

ابوسعيد خدري از رسول‏خدا (ص) نقل كرده است:

«آيه تطهير درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من، علي، فاطمه، حسن و حسين»؛ (4)

ابوبصير از امام صادق (عليه‌السلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول‏اكرم ‏(ص) فرمود: وصيت مي‏كنم شما را در مورد كتاب خدا (قرآن) و اهل‏بيت خودم، زيرا من از خداي عزوجل خواستم كه بين اين دو جدايي نيندازد تا اين كه در حوض كوثر بر من وارد شوند و خدا اين خواسته مرا برآورد. به اهل‏بيت من چيزي نياموزيد، چون از شما داناتر هستند. اهل‏بيت من شما را از هدايت دور نمي‏كنند و در وادي ‏ضلالت داخل نمي‏گردانند آنگاه خود امام صادق (ع) فرمود: اگر رسول‏الله (ص) سكوت كرده بود و بيان نمي‏كرد كه اهل‏بيت او چه كساني هستند، آل‏فلان و آل‏فلان ادعا مي‏كردند كه اهل‏بيت ما هستيم. (5)

2- اهل‌ بيت و تجمع زير عباي پيامبر (ص)

آيه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمْ تَطْهِيرًا» در خانه ام‌سلمه بر پيامبر نازل شد. آن‌گاه رسول‏اكرم (ص) حسن، حسين، فاطمه و علي (عليهم‌السلام) را احضار كرد و اطراف خود نشاند. سپس عباي پشمين خود را بر سر همگي كشيد و با خواندن اين آيه، عرضه داشت: خدايا! اين‏ها اهل‏بيت من هستند. خدايا! رجس و پليدي را از اين‏ها دور كن و مطهّرشان گردان.

امّ‏سلمه با ديدن اين صحنه گفت: يا رسول‏الله! آيا من نيز مشمول اين آيه مي‌شوم؟ فرمود: تو بر منزلت خود هستي، تو بر خير هستي؛ (6)

البته ام‏سلمه از زن‏هاي صالح و شايسته رسول‏اكرم (ص) است. وي نزد شيعه و سني از احترام ويژه‏اي برخوردار است و امامان معصوم (عليهم‌السلام) از او به عظمت ياد مي‏كردند؛ ليكن رسول‏اكرم (ص) حاضر نشد او را در آن مجموعه داخل كند.

يادآوري اين نکته ضروري است که وقوع ماجرا در خانه امّ سلمه، نشانه عظمت و موقعيت آن بانوست و ندادن اجازه ورود به او، در حقيقت اشاره­ای است كه وقتي امّ سلمه با مقام خاصي كه دارد، از اهل بيت نيست، افراد ديگر حتماً از اين عنوان خارج‌اند.

3- سلام هر روزه بر اهل‏بيت (عليهم‌السلام)

پس از نزول آيه تطهير رسول‏اكرم (ص) تا مدّت‏ها، هنگام نماز صبح، بر در خانه فاطمه زهرا (عليها السلام) مي‏ايستاد و دو دست خود را بر دو طرف چهارچوب در مي‏گذاشت و مي‏فرمود: «اي اهل بيت! سلام، رحمت و بركات خدا بر شما باد. براي نماز برخيزيد «إنّما يريد الله…» من با كسي كه با شما مي‏جنگد، در جنگم و با كسي كه با شما در سِلم و صلح است، در صلح هستم». (7)

ابن‏عباس نقل کرده است: پيامبر هر روز، وقت هر نماز، يعني روزي پنج مرتبه اين كار را مي‏كرد؛ (8)

4- داستان مباهله

در سال‏هاي پاياني عمر شريف رسول اكرم (ص) هيئتي از نصاراي نجران به مدينه آمدند و با حضور در مسجد آن حضرت، به بحث و گفت‏ وگو با وي پرداختند و با آن‌ كه حق براي آن‏ها روشن شده بود، از روي لجاجت و عناد، از پذيرش آن سر باز زدند. از اين رو پيامبر اكرم (ص) مأمور شد تا به آن‏ها پيشنهاد مباهله دهد:

«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبين ‏* پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشي كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم، سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغ‌گويان قرار دهيم. سوره آل‌عمران آیه 61».

بدين‏ترتيب، قرار شد که پيامبر و رئيس هيئت نجران، عزيزترين افراد خود را از ميان فرزندان، زنان و نزديکان، گرد هم آورند و در مقابل هم قرار گيرند. آن‏گاه هر دو يکديگر را نفرين كنند و لعنت خدا را بر دروغ‏گويان قرار دهند.

هيئت نصاراي نجران، نخست مباهله را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) براي اين امر خطير و پر خطر، از ميان مردها تنها علي ‏بن‏ ابي ‏طالب و از ميان زنان حضرت فاطمه و از ميان فرزندان حسن و حسين (عليهم ‌السلام) را انتخاب كرد و پا در ميدان مباهله گذاشت.

هيئت نجران با ديدن اين صحنه و همراهان پيامبر اكرم‏ (ص) و جدّيت آن حضرت در اين امر، از انجام مباهله منصرف شد.

دقت در شيوه‏هاي اعمال شده از سوي رسول اكرم (ص)؛ يعني تلاوت آيه بر در خانه فاطمه (عليهاالسلام)، هنگامي كه مسلمانان براي اداي نماز در مسجد اجتماع مي‏كردند، جمع كردن افراد محدود و معدودي زيرعبا و معرفي آنان به عنوان اهل‏بيت، استفاده از فرصت طلايي مباهله كه چشمان حيرت‏زده دوست و دشمن بدان دوخته شده بود و… نشان مي‏دهد كه پيامبر اكرم (ص) براي معرفي اهل‏بيت و تعيين مخاطبان آيه تطهير، بر عوامل رواني و ايجاد موج تبليغاتي تكيه كرده است. جالب اين‌که شيوه‏هاي اعمال شده، اثر بخشيد و نتيجه داد. از اين رو كم‏تر حادثه‏اي است كه با اين حجم فراوان نقل شده باشد.

آري، در نتيجه حبّ و بغض‏ها، تعصبات و پيش‏داوري‌ها، برخي مفسران را بر آن داشته تا همه­ی قراين و شواهد موجود را ناديده گرفته و تنها با استناد به معناي لغوي «أهل‏البيت» ادعا كنند كه اين آيه، درباره ی همسران آن حضرت نیز هست.

چنان‌که گذشت، با توجه به قراين داخلي و خارجي، «أهل‏البيت» در آيه ی تطهیر، مصاديق خاصي دارد و معناي لغوي آن مراد نيست.

مرحوم استاد علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي‏فرمايد: در عرف قرآن لفظ «أهل‏البيت» اسم خاص براي خمسه­ی طيبه –حضرت محمد، علی، حضرت زهرا، حسن و حسین علیهم السلام است و بر ديگران اطلاق نمي‏شود، هر چند كه از نزدیکان و خاصّان آن حضرت باشند و به حسب عرف، اطلاق «أهل‌البيت» بر آن‏ها نيز صحيح باشد.

به هر حال كساني از اهل بيت شمرده مي‏شوند كه سنخيّت روحي لازم با پيامبر اكرم (ص) را دارا باشند. پيامبر اكرم (ص) به عنوان مفسّر و مبيّن رسمي وحي، به صورت‏ هاي گوناگون حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم‌السلام) را مصداق آيه ی تطهير معرفي كردند. عمل آن حضرت نشان مي‏دهد كه آن بزرگواران، اين سنخيت روحي را دارا بودند.

ساير ائمّه (عليهم ‌السلام) نيز از اين سنخيت برخوردارند، بنابراين، آنان نيز مصداق آيه تطهير خواهند بود. بدين ترتيب ادعاي شيعه كه تمام امامان (عليهم‌السلام) را از اهل‏بيت مي‏دانند، اثبات مي‏شود. امام حسين (عليه‌السلام) از امام علي (عليه‌السلام) نقل كرده است:

بر رسول خدا (ص) وارد شدم، در حالي كه در خانه­ی امّ سلمه بود و آيه تطهير بر او نازل شده بود. رسول خدا (ص) به من فرمود: يا علي! اين آيه درباره تو و نوه‏هايم (حسن و حسين) و امامان بعد از توست. گفتم: يا رسول الله! امامان بعد از من چند نفرند؟ فرمود: يا علي! اوّل آن‏ها تو هستي، سپس فرزندانت حسن و حسين و بعد از حسين فرزندش علي و… . اسامي دوازده امام به همين ترتيب بر ساق عرش نوشته شده است. از خداي سبحان پرسيدم: اين افراد چه كساني هستند؟ فرمود: اي محمّد! اين‏ها امامان بعد از تو هستند كه مطهّر و معصوم‌اند و دشمنانشان ملعون. (9)

علاوه بر اين، حديث ثقلين «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ وَ هُوَ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ الْأَرْضِ إِلَى السَّمَاءِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا» (10)، نشان مي‏دهد كه عنوان «اهل‏البيت»، به افراد موجود در آن زمان منحصر نبوده است، بلكه تا قيامت استمرار دارد؛ به ويژه آنكه با وصف قرآن و اهل بیت به اینکه هرگز از هم جدا نمی شود بر اين استمرار تأكيد شده است.

بر اين ‏اساس، شيعه معتقد است، ساير امامان معصوم (عليهم‌السلام) نيز با پيامبر (ص) سنخيت روحي دارند و از اهل‏بيت هستند.

  • ويژگي‌هاي اهل‌بيت (عليهم‌السلام)
  • عصمت

از كمالات برجسته‌‌ علمي و عملي اهل بيت (عليه‌السلام) ملكه‌ عصمت است. عصمت ملكه‌اي علمي و عملي است که انسان را از جهل، خطا، سهو، فراموشی و اشتباه در ‌اند‌يشه و تفكّر باز مي‌دارد، بنابراين معصوم، هم در بخش علمْ از ‌اشتباه در ‌فهم مصون است و ‌هم در ‌بخش عمل از‌كار ناروا.

اهل بيت (عليهم‌السلام) در دو جناح عقل نظري و عقل عملي معصوم بودند؛ يعني هم درست مي‌فهميدند و هم فهميده‌ها را به درستي پياده مي‌كردند.

از نظر شيعه، امامان نيز همانند پيامبران بايد معصوم باشند. امام سجاد (عليه‌السلام) فرموده است:

«هیچ امامی از امامان اهل بیت نیست مگر اینکه معصوم باشد.». (11)

اميرمؤمنان (ع) نيز مي‌فرمايد: «اطاعت و فرمان‌برداري فقط از خداي عزوجل، رسول او و اولی امر است. اطاعت اولی امر به اين دليل واجب شد كه آن‌ها معصوم و مطهّرند و به معصيت خدا فرمان نمي‏دهند». (12)

از آنجا که عصمت يك امر ظاهري نيست كه با قيافه‏ بتوان معصوم را از غير معصوم شناخت، چاره‏اي جز نصب آن از سوي کسی که دانای به پنهان و غیب افراد باشد نيست؛ یعنی فقط خداوند از عصمت آگاه است و اوست که آن را برای راهنمایی مردم نصب می­کند.

عصمت علمي، عالي‌ترين درجه‌‌ تقواست؛ ولي تقوا و خو‌يشتن‌داري، فعل اختياري انسان و از مسائل عقل عملي است.

انبيا همگي در مسائل علمي معصوم‌اند؛ ‌يعني آنچه به هدا‌يت انسان‌ها مربوط است، به طور كامل از خدا در‌يافت كرده، مي‌فهمند و آنچه فهميدند، خوب نگه‌‌ مي‌دارند و آنچه نگه‌داشتند، درست ادا مي‌كنند.

  • ويژگي عصمت در اهل‌بيت

برای تبیین بهتر عصمت، لازم است مراتب و راههای حاصل شدن آن را بیان کرد. ترك گناه و عصمت، با يكي از راه‏هاي زير حاصل مي‏شود:

الف. آدمي به گونه‏اي خلق شده باشد كه بر اثر فقدان عامل معصيت، اصلاً به گناه، ميل و رغبتي نداشته باشد؛ به بيان ديگر، چون از گناه لذّت نمي‏برد، اصلاً زمينه و استعداد گناه در او وجود ندارد؛ مانند فرشتگان كه بر اثر نداشتن غضب و شهوت، همواره از گناه مصون‌اند.

ب. بر اثر جلوگيري و بازداشتن ديگري، قدرت گناه از آدمي گرفته ‏شود و آدمي ديگر توان انجام گناه را نداشته‌باشد؛ مثل سمّي كه از دسترس اطفال دور نگه داشته مي‏شود.

ج. آدمي از لحاظ بينش و آگاهي، به درجه‏اي است كه به ضررهاي گناه آشنايي كامل بيابد و به رغم لذت طبيعي كه ممكن است، از گناه حاصل شود، به مقابله با آن بر‏خيزد و از آن دوری ‏كند؛ مانند بيماري كه بر اثر نهي طبيب، از غذاي زيانبار دوری می کند؛ هرچند ممكن است از خوردن آن لذّت ببرد.

ترك گناه و پرهيز از معصيت، به هر يك از صورت‏هاي ياد شده، مطلوب است، زيرا براساس نظام كلّي، ميل به گناه در نهاد بشر وجود دارد، از اين رو راه نخست به روي بيشتر انسان‌ها بسته است؛ ليكن در نگاه اسلام، نافرماني از خدا سمّ كشنده‏اي است كه هرگز نبايد به روح آدمي وارد شود؛ حتي اگر از راه ايجاد مانع ميان انسان و گناه باشد (راه دوم) و در خصوص راه سوم هم باید گفت که ترديدي در برتري آن بر ساير راه‏ها نيست.

بي‏گمان، واژه «معصوم»، هر يك از سه گروه را در برمي‌گيرد، زيرا هر سه گروه از گناه و نافرماني محفوظ مانده‏اند؛ ليكن تعبيراتي چون «عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَل‏ * خداوند شما را از لغزش‌ها بازداشت» (13)، نشان مي‏دهد كه پيشوايان ديني (عليهم‌السلام) از قبيل گروه نخست نبوده‏اند.

در بيان امام رضا (عليه‌السلام) آمده است: خصوصيت‏هاي اهل‌بيت، عطاي ويژه‏اي است كه خدا به ايشان بخشيده است، نه آن‌كه طلب يا اكتسابي از سوي آنان باشد. (14)

به بيان ديگر، امكان ارتكاب گناه و زمينه آن در اهل‌بيت (عليهم‌السلام) وجود دارد؛ از اين رو شيطان مي‏خواهد به سراغ آن‌ها برود و براي وسوسه آن‌ها تلاش مي‏كند: «وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ * و اگر از شيطان وسوسه‏اي به تو رسد، به خدا پناه بَر. سوره اعراف آیه 200»؛ ليكن آن‌ها با توفيق ويژه الهي، بر خواسته شيطان غلبه مي‏كنند و به وسوسه او بي‏اعتنا هستند. «امام، نگهداري شده، تأييد شده، توفيق داده شده، استوار گشته [از جانب خداي سبحان] است و از خطا، لغزش و گناه درامان نگه داشته شده است» (15)

بنابراين، اهل‌بيت (عليهم‌السلام) مجبور به اطاعت و ترك معصيت نيستند، زيرا اگر به ترك معصيت مجبور مي‏بودند، وسوسه شيطان بي‏معنا بود، بلكه در حالي كه بر ارتكاب گناه قدرت دارند، با اراده و اختيار خود، آن را ترك مي‏كنند، چنان‌كه تهديد پيامبر اكرم (ص) به عذاب مضاعف، در صورت تمايل به بيگانه: «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياه وَ ضِعْفَ الْمَماتِ * درصورت تمایل به کفار حتما تو را هم در این دنیا و هم در آخرت عذاب می کردیم. سوره اسراء آیه 75»، نشان مي‏دهد كه آن حضرت از لحاظ ساختار خلقت مي‏توانست به مشركان گرايش يابد، وگرنه تهديد وي بي‌معنا بود.

عصمت خاصي كه در پيامبر و امامان (عليهم‌السلام) وجود دارد، جز با تأييد ويژه الهي ممكن نيست. در برخي روايات، از اين تأييد ويژه، به «روح‏القدس» تعبير شده است؛ توضيح اين‌كه گرچه رهبران الهي همانند ساير انسان‏ها، از ويژگي‏هاي زندگي انساني برخوردارند؛ ليكن خصوصيت‏هايي نيز دارند كه به كمك آن، وظيفه سنگين رسالت و هدايت جامعه را تحمّل مي‏كنند: «يُوحَي إِلىَّ أَنَّمَا إِلَاهُكُمْ إِلَاهٌ وَاحِد * به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است‏. سوره كهف آیه 110». قرآن کريم هم چنين در آيه‏اي ديگر، با اشاره به حالت بشري و طبع اوّلي و انساني حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌فرمايد: «وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْترَيَ عَلَيْنَا غَيرْه‏ * نزديك بود كه آن‌ها با تلاش‌ها و وسوسه‏هاي خود، تو را از آنچه به سويت وحي كرديم، فريب دهند، تا غير آن را به ما نسبت بدهي. سوره اسراء آیه 73».

آن‏گاه به تثبيت و توفيق الهي اشاره كرده، فرمود: اگر ما گام‏هايت را استوار نمي‏كرديم، نزديك بود كه به آن‌ها اندكي تمايل پيدا كني؛ ليكن تثبيت و توفيق ما، از اين انعطاف جلوگيري کرد: «وَلَوْ لَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْأً قَلِيلا * و اگر تو را استوار نمى‏داشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى‏. سوره اسراء آیه 74».

اگر نفس تهذيب شده‌اي، امير نيروهاي ادراكي و تحريكي خود، در هر دو جهت (نظر و عمل) باشد در نتيجه، نه خطايي در انديشه خواهد داشت و نه خطيئه‌اي در انگيزه و عمل.

چنین شخصی، به چنان درجه ی والايي صعود مي‏كند كه ابليس و جنود او در آن مرتبه راه ندارند. بدين ترتيب، از گزند دشمن بيرون نيز مصون خواهد بود، بنابراين انسان كامل، راه و فرصتی براي خطاي علمي يا عملي از درون يا بيرون نخواهد داشت. چنين كسي، همان انسان كامل معصوم است.

انسان‏هاي كاملي كه به اهل بيت طهارت (عليهم‌السلام) شهره‌اند، همتاي قرآن كريم‌اند: «إني تارك فيكم الثَقَلين». براساس حديث متواتر ثقلين، هرگونه جدايي ميان قرآن و عترت منتفي است.

نزاهت قرآن كريم از نفوذ باطل، يكي از بارزترين كمالات اين كتاب الهي است: «لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَينْ‏ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِه‏ * از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمى‏آيد. سوره فصّلت آیه 42».

اگر اهل‌بيت (عليهم‌السلام) مانند قرآن حكيم، از نفوذ بطلان علمي يا عملي معصوم نباشند، بين اين دو تفرقه رخ مي‏دهد، در حالي كه هرگونه جدايي ميان اين دو اختر فروزان آسمان وحي و الهام، منتفي است.

  • ولايت

واژه ولي، ولايت، ولاء، مولي، اولياء، اولي و امثال آن كه از ماده «ولي» اشتقاق يافته، از پر استعمال‏ترين واژه‏هاي قرآن كريم است كه به صورت‏هاي گوناگون در قالب اسم، فعل، مفرد و جمع به كار رفته است که نشان‌گر اهميت ويژه آن است.

معناي اصلي كلمه ولايت، قرار گرفتن چيزي كنار چيز ديگر است، به گونه‏اي كه فاصله‏اي ميان آن‏ها نباشد؛ يعني دو شي‏ء ‏چنان به هم متصل باشند كه چيز ديگري ميان آن‏ها نباشد. اين كلمه براي نزديكي و قرب مكاني يا معنوي و نيز در دوستي، ياري، تصدّي امر و … به كار گرفته شده است.

«ولاء» به معناي نصرت و محبت، به اين معني است كه دو شي‏ء، در اثر قرب به هم‏ديگر، از دوستي يك‏ديگر برخوردار بوده، ناصر و ياور يك‏ديگر باشند، ولاء به اين معنا، هم ميان انسان‏ها نسبت به يك ‏ديگر قابل تصور است و هم ميان خداي سبحان و بندگان.

لازم است پس از بيان معناي ولايت، بدانيم كه يكي از اسماي حسناي خداي سبحان «ولي» است و تنها «ولي» نيز اوست: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلى * خداست كه فقط ولی است‏. سوره شوري آیه 9‏»؛ يعني ولايت به معناي سرپرستي، مخصوص خداي سبحان است، زيرا بر اساس توحيد افعالي و اين‌كه مؤثر حقيقي در هر چيز خداست، معقول نيست كه موجودي غير خدا توان آن را داشته باشد كه سرپرست شي‏ء يا شخص باشد؛ از اين رو ولايت حقيقي مخصوص خداست.

براساس حديث معروف و متواترِ «ثقلین» قرآن عظیم در كنار قرآن ناطق، هدايت‌گر خلق است و تمسّك به اين دو ركن، از سقوط و ضلالت جلوگيري مي‏کند.

عترت، همتاي قرآن كريم و راز گشاي مقاصد و اهداف آن و مجري به صحنه كشاندن معارف و دستورات حيات بخش آن است تا جايي كه گاه بدن عُنصري خود را فداي حاكميت بخشيدن به آن مي‏كند. قرآن نيز معرّف عظمتِ عترت و حفظ شئون آن و ارائه ويژگي‏هاي ايشان است، بنابراين قرآن و عترت، مفسّر، مكمّل و وامدار يك‌ديگرند.

چنان‌که پيش‌تر گذشت، در قرآن کريم آيات فراواني در شأن اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) به خصوص امام علي (عليه‌السلام) نازل شد كه هر يك منشأ طرح بسياري مباحث تفسيري و كلامي است.

يكي از اين آيات كه به اتفاق مفسران شيعه و سني، در شأن وجود مقدس اميرمؤمنان علي و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) نازل شده، آيه 55 سوره مائده است که به آيه ولايت معروف است: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * همانا سرپرست شما، خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردند؛ همان كساني كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع، صدقه مي دهند. سوره مائده آیه 55».

اين آيه نيز چون آيات إكمال [سوره مائده آیه 3]، مباهله [سوره آل‏عمران آیه 61]، تطهير [سوره احزاب آیه 33] و…، بر ويژگي خاص ديگري براي اهل بيت دلالت دارد و دلیلی قاطع بر «ولايت» آن اولياي کَرَم است.

اهل‌بيت (عليهم‌السلام) همه قلّه‏هاي رفيع عصمت و معنويت را يكي پس از ديگري فتح كردند و شايستگي آن را يافتند كه پس از خدا و رسول به عنوان وليّ معرفي شوند.

ابوذر غفاري نقل کرده است: روزي با رسول خدا (ص) در مسجد نماز مي‏خواندم، مسکيني وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك كرد؛ ولي كسي چيزي به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاي كمك كردم؛ ولي كسي پاسخ مرا نداد. در همين حال علي (عليه‌السلام) كه مشغول نماز و در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد. فقير نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد.

پيامبر (ص) وقتي از اين مسئله آگاهي يافت، سر به آسمان بلند كرد و چنين فرمود: خداوندا! برادرم موسي از تو خواست كه روح او را وسيع گرداني و كارها را بر او آسان سازي و گره از زبان او بگشايي تا مردم گفتارش را درك كنند و هارون را كه برادرش بود، وزير و ياورش قرار دهي و به وسيله او نيرويش را زياد كني و در كارها شريكش سازي. خداوندا! من محمّد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده و كارها را بر من آسان گردان، از خاندانم علي (عليه‌السلام) را وزير من قرار ده تا به وسيله او، پشتم قوي و محكم گردد. هنوز دعاي پيامبر (ص) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ…» را ابلاغ کرد. (16)

امام علي (عليه‌السلام) در احتجاج خود با ابوبكر فرمودند: «تو را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا اين ولايتي كه از ناحيه خدا همراه ولايت رسول او، در آيه بخشيدن انگشتر ذكر شده براي توست؟ ابوبكر گفت: بلكه براي تو است». (17)

درباره معناي «ولي» در آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ…»، محققان شيعه بر اين باورند که به معناي رهبر می باشد و براي اثبات آن به عبارات خود آيه استدلال كرده‏اند.

كلمه (إنّما) در آغاز آيه، براي حصر حقيقي و مطلق است، پس مراد از ولايت در اين آيه، ولايتِ خاص است، نه عام و پيداست كه ولايت خاص، با معناي رهبري و تصرّف سازگار است؛ نه محبّت يا نصرت، زيرا دوست داشتن و ياري كردن از نوع ولايت عام است كه خدا در آيه «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ * و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند. سوره توبه آیه 71». آن را براي همه مؤمنان كه رسول خدا (ص) نيز از آنان است، به کار برده است و با اين جعل ولايت، محبّت يا نصرت به رسول خدا (ص) يا گروهي از مؤمنان كه نماز را به پا مي‏دارند و در ركوعِ نماز صدقه مي‏دهند، اختصاص نخواهد داشت.

نتيجه آن‌كه ولايت در آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ‏…»، بايد معنايي داشته باشد كه در خدا، پيامبر و گروه مخصوصي از مؤمنان منحصر باشد و اين، جز با ولايت به معناي سرپرستي و تصرّف سازگار نيست.

دليل دوم ادامه آيه، يعني «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون» است كه به كمك شأن نزول‏هاي آيه، بر امام علي (عليه‌السلام) منطبق مي‏شود؛ نه عموم مؤمنان.

در آيه ی «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ‏…»، به امّت اسلامي خطاب شده است كه خدا، رسول او و برخي مؤمنانِ خاص، وليّ آنان هستند. اين خطاب اقتضا دارد كه خدا، رسول او و اين مؤمنان خاص، داخل در امّت اسلامي فرض نشوند، وگرنه «ولي» و «مولّي عليه- یعنی کسی که باید بر آن ولایت داشت» یکی می شود و این یعنی اینکه مثلاً پیامبر (ص) بر خودشان ولایت داشته باشند.

ولايتي كه در آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ…» به خدا اسناد داده شده، اعمّ از ولايت تشريعي و تكويني است؛ يعني خدا با آن‌كه براساس محبّت، عهده‏دار تشريع قانون و بيان چگونگي اجراي آن براي مردم است، تكويناً نيز در آن‏ها تصّرف مي‏كند؛ براي مثال به زنده كردن، ميراندن، گرياندن و خنداندن، بي‏نياز كردن و توانا ساختنِ آنان مي‏پردازد.

ولايت رسول خدا (ص) و علي (ع) نيز، اعمّ از ولايت تشريع و تكوين است، زيرا وحدت ولایت در آيه اقتضا مي‏كند كه ولايت رسول خدا (ص) و علي (ع) از نوع ولايت خدا باشد، وگرنه از ولايت آنان به گونه ديگري تعبير مي‏شد.

بنابراين، رسول خدا (ص) و امام علي (ع) عهده‏دار تشريع و قانون‏ گذاري و اجراي آن براي مردم‌اند و نيز بر آنان ولايت تكويني دارند.

گفتني‏است‏كه آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» ولايت تشريعي و تكويني بر انسان‏ها را بيان مي‏كند؛ ليكن ولايت تكويني به ولايت بر انسان‏ها اختصاص ندارد، بلكه خدا، رسول او و اهل‌بيت (عليهم‌السلام)، صاحب تصرّف در همه ی هستي‌اند.

گرچه بر اساس برخي آيات قرآن كريم، خدا كمالات را به غير خود اسناد مي‏دهد؛ ليكن بر اساس توحيد، همان كمالات را در جاي ديگر در خود منحصر مي‏داند؛ براي نمونه در آيه «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين/ عزّت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است… منافقون/ 8»، عزّت را به رسول خود و مؤمنان اسناد داده است؛ ليكن در آيه «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا * سربلندى يكسره از آنِ خداست‏. سوره فاطر آیه10»، عزّت را تنها از آن خود مي‏داند. بر همين اساس، خدا ولايت را نيز در آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ»، براي رسول خود و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) اثبات كرده‌است؛ ليكن در آيه ی «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلى‏ * خداست كه دوست راستين است‏. سوره شوري آیه 9»، تنها خود را صاحب ولايت دانسته است.

جمع ميان اين دو دسته آيات اين است كه رسول خدا و امامان معصوم (عليهم‌السلام) به عنوان مظهر و آيت و نشانه ولي مطلق، ولايت دارند؛ وگرنه ولايت در ذات حق منحصر است.

چنان‌كه گذشت، مصداق (الذين امنوا…) در آيه ی ولايت، تنها اميرمؤمنان (عليه‌السلام) است و ولايت ساير اهل‌بيت (عليهم‌السلام) از نصوص ديگر اثبات مي‏شود. اكنون به رواياتي درباره ولايت اهل‌بيت (عليهم‌السلام) اشاره مي‏كنيم:

از امام باقر (ع) درباره آيه «وَمَا ظَلَمُونَا وَ لَاكِن كاَنُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُون * بر ما ستم نكردند، بلكه بر خويشتن ستم روا مى‏داشتند‏. سوره بقره آیه 57» سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمود: خداي متعال بزرگ‏تر، عزيزتر و بلند مرتبه‏تر از آن است كه به او ظلم شود؛ ليكن در اين آيه ما را با خود یکی محسوب كرده است. پس ظلم به ما را ظلم به خود قرار داد و ولايت ما را ولايت خود، آنجا كه مي‏فرمايد: «ولي شما تنها خدا و رسول و كساني هستند كه ايمان آوردند»؛ يعني امامان از ما». (18)

  • علم

در يك تقسيم بندي كلي مي‏توان مردم را به دو دسته عالم و غير عالم تقسيم كرد. عالم نيز از آن جهت كه دارای كمالي از كمالات است، انواع گوناگوني دارد كه به يكي از آن‌ها اشاره مي‏شود:

الف. كساني كه به بعضي امور عالم‌اند؛ ولي اصل علم و ريشه آن شمرده نمي‏شوند، چون علم خود را از ديگران فراگرفته‏اند.

ب. كساني كه نه تنها عالم‌اند، بلكه اصل و ريشه علم نيز هستند؛ بدين معنا كه علم از افكار و انديشه آنان مي‏جوشد؛ ليكن توان حفظ و نگه‏داري آن را ندارند. اين‏گونه افراد گويا چشمه‏اي هستند كه مجبور به جوشيدن است، مگر آن‌كه دهانه آن را مسدود كنند يا آب آن به پايان برسد.

ج. كساني كه اولاً به اسرار خلقت و آنچه ديگران نمي‏دانند، آگاه‌اند. ثانياً اصل و ريشه‏اي هستند كه منبع جوشش چشمه‏سارهاي علم و حكمت بوده، سيل خروشان علم آن‌ها عالم را فرا مي‏گيرد. چنان كه امام علي (عليه‌السلام) درباره خود مي‏فرمايد: «سيل علم و فضيلت از كوهسار وجود من جاري مي‏شود». (19) ثالثاً خروش و خاموشي آن در اختيار آنان است؛ يعني اگر بخواهند افاضه مي‏كنند و اگر نخواهند نمي‏فرمايند.

اهل بيت (عليهم‌السلام) به عنايت الهي بر همه عوالم هستي مسلّط‌اند و چيزي از احاطه علمي آنان مخفي نيست؛ بدين ترتيب آن‌ها مظهر علم الهي‌اند؛ يعني همان گونه كه چيزي از حيطه علم بي‏پايان خدا مخفي نمي‏ماند: «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيم‏ * بدانيد كه خدا به هر چيزي آگاه است. سوره بقره آیه 231»، «وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىَ‏ءٍ عَلِيم‏ * خدا مي‏داند آنچه در آسمان‏ها و زمين وجود دارد و خدا به هر چيزي آگاه است. سوره حجرات آیه 16»، گستره علم اهل‌بيت (عليهم‌السلام) نيز همه موجودات نظام هستي را در بر مي‏گيرد؛ ليكن بايد توجه داشت كه علم الهي استقلالي بوده، با جاي ديگري مرتبط نيست؛ اما علم اهل‌بيت (عليهم‌السلام) به منبع علم الهي مرتبط است و اساساً اگر تعليم الهي و اتصال به علم بي‏پايان او نباشد، آن حضرات نيز با ديگران مساوي خواهند بود، چنان‌که در برخي روايات آمده است: اگر امام بخواهد چيزي را بداند، خدا آن را به او مي‏آموزد؛ (20)

شتر پيامبر هنگام عزيمت به تبوك گم شد، هيچ كس از جاي آن آگاهي نداشت. برخي منافقان از اين ماجرا استفاده سوء كردند، آگاهي پيامبر از اخبار آسماني را ادعايي دروغين دانستند؛ پيامبر خدا (ص) با شنيدن اين سخنان فرمود: من چيزي جز آنچه خدا به من مي‏آموزد نمي‏دانم، اكنون خدا مرا راهنمايي كرده كه شتر من در اين صحرا، در فلان درّه است و زمام آن به درختي پيچيده و از رفتن بازمانده است، برويد آن را آزاد كنيد: (21)

امام محمّدباقر (عليه‌السلام) به ابوبصير فرمودند: خدا دو قسم علم دارد: يكي علمي است كه كسي جز او آن را نمي‏داند و ديگري علمي است كه آن را به ملائكه و رسولان خود آموخت و اين علم را به ما آموخت. (22)

  • همتايي و هماهنگی قرآن و اهل‌بيت (علیهم السلام)

با توجه به مباحث مطرح شده طي فصول و بخش‌هاي گذشته، اکنون مي‌توان گفت که نه قرآن معادلي دارد تا بتوان اين كتاب تدوين الهي را با آن سنجيد: «قُل لَّئنِ‏ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ * بگو اگر همه انسان ها و جنیان دور هم جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی توانند مانند آنرا بیاورند. سوره اسراء آیه 88» و نه اهل‌بيت (عليهم‌السلام) نظيري دارند تا بتوان آنها را با آن مقايسه کرد: «هيچ كس از اين امت كه بهترين امت است، با آل محمد (ص) مقايسه نمي‌شود و هرگز ريزه‏خواران خوان نعمت آنان، با ايشان مساوي نخواهند بود». (23)

اگر قرآن كريم نشانه قدرت و نشانِ دارايي، خداي سبحان است و مجموعه صفات جمال و جلال حق تعالي در آن تجلّي كرده است:

«در كتاب خود بر بندگانش تجلي كرده، بي‌آن‌كه او را با چشم ببينند». (24)

اهل‌بيت (عليهم‌السلام) نيز عظيم‏ترين خبر و بزرگ‌ترين نشانه الهي‌اند. (25)

از اين جهت اهل‌بيت (عليهم‌السلام) تنها به قرآن شبيه‌اند و قرآن نيز تنها به آن‌ها؛ ظاهر آنان با ظاهر قرآن در تماس است و باطن آن‌ها با باطن قرآن. بنابراين بهترين مبيّن قرآن كريم عترت طاهره (عليهم‌السلام) و بهترين معرّف اهل‌بيت (عليهم‌السلام) قرآن كريم است، چون آنان عالم و عامل به حقايق قرآن و قرآن سند صدق گفتار و صداقت كردار آن‌هاست، آنان قرآن مجسّم‌اند و قرآن شناسنامه شخصيت آن‌هاست.

سعد بن هشام بر عايشه وارد شد و از اخلاق رسول اكرم (ص) پرسيد، عايشه گفت: آيا قرآن مي‏خواني؟ گفت: بله گفت: اخلاق رسول الله (ص) همان قرآن بود. (26)

اين سخن درباره امام علي (ع) كه به منزله جان و نفس رسول خدا (ص) است و ساير اهل‌بيت (عليهم‌السلام) كه از نظر روحي با آن حضرت در هماهنگی کامل‌اند، نيز جاري مي‏شود.

امام حسين (عليه‌السلام) نيز همين حقايق را چنين‏بيان مي‌کند: «ما حزب الله پيروز، عترت قُرباي رسول خدا، اهل‏بيت مطهّر او و يكي از دو ثقلي هستيم كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن را دوميِ كتاب خدا و در كنار آن قرار داده است. همان كتابي كه تفصيل هر چيزي در آن است و بطلان و خلاف در آن راه ندارد. در تفسير قرآن بر ما تكيه مي‏شود و تأويل آن از ما دور نمي‏ماند، بلكه ما حقايق آن را تبعيت مي‏كنيم». (27)

اکنون با طرح اين مقدمه و با توجه به مباحث مطرح در فصول گذشته، به وجوه همتايي قرآن و اهل‌بيت مي‌پردازيم.

  1. قرآن و عترت، تفسير صراط مستقيم

انسان موجودي ثابت و بي‏حركت نيست، بلكه حرکت کننده و رونده است و مقصود و هدف اين حركت و سلوك نيز «لقاء الله» است: «يَأَيُّهَا الْانسَنُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ‏ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه ‏* اى انسان، حقّاً كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد. سوره انشقاق آیه 6» همه­ی افراد بشر، مؤمن يا كافر، مسافر الي الله اند و همگي آنان به ملاقات پروردگارشان مي‌رسند، با اين تفاوت كه مؤمنان، جمال و مهر حق را ملاقات مي‏كنند و كافران جلال و قهر او را. طريق و راه رسيدن به خدا و ملاقات او نامحدود است و انسان از هر راه كه برود به خدا مي‏رسد؛ حتي اگر كسي نخواهد به اين ديدار برود، او را خواهند برد.

در بين همه راه‌هاي رسيدن به خدا، تنها يك راه «صراط مستقيم» و راه هدايت است و ديگر راه‌ها، منحرف‌اند. اگر كسي در راه درست و صراط مستقيم حركت كند، در پايان راه به خداي «ارحم الراحمين * مهربانترین مهربانان» مي‏رسد و اگر از بي راهه برود، باز هم به همان خدا مي‏رسد؛ ولي با وصف «أَشَدَّ الْعَذاب * شدید ترین عذاب».

صراط مستقيم و نيز راه‌هاي انحرافي را كتب آسماني و به ‌خصوص قرآن كريم معرّفي كرده‏اند: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا * ما راه را به انسان نشان دادیم يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار. سوره انسان آیه 3» و اين انسان است كه ‏بايد راه مستقيم را بيابد.

كلمه «صراط» در همه ی آيات قرآني به صورت مفرد آمده و تثنيه و جمع ندارد كه اين خود نشانه ی يگانگي و وحدت صراط مستقيم است؛ راهي كه از سوي خدا براي هدايت بشر تعيين شود يا راهي كه از خداي واحد است و به سوي خداي واحد هدايت مي‏كند، تعداد پذير نيست:

«وَأَنَّ هَذَا صرِاطِى مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُل * از صراط مستقيم من تبعيت كنيد و به دنبال سُبُل و راه‌هاي ديگر نرويد. سوره انعام آیه 153».

صراط مستقيم، دين الهي است. قرآن كريم كه بيان كننده ی دين الهي است و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) كه قرآن ناطق، هر دو صراط مستقيم‏اند؛ از اين ‏رو در روايات، صراط مستقيم، بر قرآن و امام تطبيق شده است.

چنان‌كه گفته شد، صراط مستقيم بزرگراه و نزديك‌ترين راه براي رسيدن به خداست و اگر بر قرآن و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) تطبيق شده، براي آن ‏است كه هر كس به دنبال اين دو حركت كند، يقيناً با سلامتي به مقصد مي‏رسد.

از امام صادق (ع) درباره صراط پرسيده شد. آن حضرت فرمودند: «صراط، راه رسيدن به معرفت و شناخت خداست؛ و آن دو راه است: صراطي در دنيا و صراطي در آخرت؛ صراطي كه در دنياست، همان امام واجب اطاعت است كه هر كس در دنيا او را بشناسد و به برنامه هدايت او عمل كند، از صراط آخرت كه پلي است بر جهنّم عبور مي‏كند و كسي كه امام را در دنيا نشناسد، بر صراط آخرت مي‏لغزد و به جهنّم مي‏افتد». (28)

لازم است توجه شود كه صراط مستقيم يكي است؛ ليكن آن واحد، گاهي به صورت كتابِ تدويني (قرآن) ظهور مي‏كند و زماني به صورت كتابِ تكويني (اهل‌بيت) جلوه‏گر مي‏شود. چون معصومان (عليهم ‌السلام) يك نور واحد هستند و حقيقت قرآن هم خُلق رسول اكرم (ص) است، پس حقيقت قرآن، همان خُلق اهل بيت (عليهم‌السلام) است.

سير تكاملي انسان به سوي خدا، سيري صعودي است: «وَمَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِي إِلىَ‏ صرَاطٍ مُّسْتَقِيم * هر كس به خدا و حبل و دين او اعتصام جويد، به يقين به صراط مستقيم هدايت مي‏شود. سوره‏ آل‌عمران 101».

«حبل الله» همان دين خداست كه از عقايد، اخلاق و احكام تشكيل شده است و دين، حقيقت واحدي است كه در قرآن و عترت ظهور كرده‌است. قرآن و عترت بيان تفصيلي رسول اكرم (ص) هستند.

  1. پيوند قرآن و اهل ‌بيت (عليهم‌السلام)

پيامبر اكرم (ص) طي حديث متواتر «ثقلين» فرمودند: ميراث رسالت من، دو وزنه ی است: يكي كتاب خدا و ديگري اهل‌بيت طاهرين (عليهم‌السلام) است؛ (البته باید گفت که: مراد از عترت عليهم‌السلام در حديث ثقلين، شخصيّت حقوقي آنان است؛ زیرا شخصيّت حقيقي عترت در دسترس بسياري مسلمانان نيست. بنابراين، رجوع به امام به معناي رجوع به احكام صادر از آن مقام است)؛ و اين دو هرگز از يك ‌ديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر، با هم بر من وارد شوند و شما نيز اگر به اين دو وزنه تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد.

اعلام جدايي‏ناپذيري ثقلين، خبري غيبي است كه لازمه درستي و صحت آن، بقا و حيات امام معصوم تا قيامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقايق قرآني و همچنين اشتمال قرآن بر احكام و معارف ضروري و سودمند براي بشر و نيز مصونيت و پيراستگي آن از تحريف است.

اكنون بايد به تبيين اين مطلب پرداخت كه جدايي ‌ناپذيري ثقلين به چه معناست؛ منظور از همراهي اهل‏بيت با قرآن كريم، تنها معيّت طبيعي نيست؛ بلكه مراد آن است كه در تمام مراتب وجودي، همراه و همسان يك ‏ديگراند و هرگز از هم جدا نخواهند شد، زيرا هر دو به يك پايه استوارند و بر يك اساس تكيه دارند، زيرا پيامبر اكرم (ص) چنين فرمود: پيامبر در تفهيم معيّت قرآن و اهل بيت (عليهم‌السلام) انگشت سبابه دست راست و انگشت سبابه دست چپ را كنار هم جمع كرد و فرمود: قرآن و عترت اين‏طورند؛ نه آن‌كه بين انگشت سبابه و انگشت وسطا جمع کنم كه يكي از ديگري بزرگ‌تر باشد. (29)

اگر پيامبر اكرم (ص) در حديث ثقلين، سخن از جدايي‏ ناپذيري ثقلين به ميان نمي‏آورد، جاي اين توهم بود كه تمسك به هر يك، به تنهايي، براي هدايت بشر كافي است؛ اما بخش پاياني حديث شريف، بر خلاف اين پندار باطل، قرآن و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) را دو حجّت مستقل معرفي مي‌کند كه در مدار تبيين دين كامل، به هم وابسته‌اند و هيچ‏‌ يک از ديگري بي‌نياز نيستند؛ و در حقيقت، سخن «مجموع ثقلين»، سخن اسلام است؛ نه سخن يكي از دو ثقل به تنهايي.

  1. اهل‌بيت (عليهم‌السلام) بيان‌گر معارف قرآن

خداي سبحان، قرآن اين كتاب عظيم الهي را به جايگاه اصلی خود كه قلب انسان كامل است، فرود آورد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ  عَلي‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِين * روح الامين آن را بر قلبت نازل كرد، تا از [جمله‏] هشداردهندگان باشى. سوره شعراء آیه 193 ـ 194‏» درك معارف قرآن پيش از نزول به قلب مبارك انسان كامل براي انسان‌هاي ميسور نيست، چون هر قلبي ظرفيت خاصّ خود را دارد و هرگز نمي‏تواند، قرآن را كه به تعبير الهي، قول سنگين و وزين است: «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلا * به زودي ما سخني سنگين را بر تو فرو مي‏فرستيم. سوره مزّمّل آیه 5»، تحمّل کند.

بر اين اساس، پيامبر گرامي اسلام (ص) سِمَت تعليم قرآن و تبيين معارف آن را به عهده دارد؛ از اين رو خداي سبحان آن حضرت را معلّم كتاب و حكمت و مبيّن قرآن كريم معرّفي فرمود: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُون * چنان‌كه از خودتان پيامبري در ميان شما فرستاديم كه آيه‏هاي ما را بر شما مي‏خواند و (جان) شما را پاكيزه مي‏گرداند و به شما كتاب آسماني مي‏آموزد و آنچه را نمي‏دانستيد به شما ياد مي‏دهد. سوره بقره آیه 151‏».

عبارت «وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُون * پيامبر گرامي(ص) كه حامل قرآن است، به شما انسان‌ها چيزي مي‏آموزد كه شما نمي‏توانيد آن را از نزد خود ياد بگيريد»، نشان مي‌دهد كه عقل بشر، گرچه نورافكني براي تشخيص راه است؛ ولي به تنهايي كافي نيست، زيرا براي تأمين سعادت انسان، به چيزهايي نياز دارد و فكر بشر، خود بدان راه نمي‏يابد.

 اين آيه همانند آيه ی «رُّسُلًا مُّبَشرِّينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلي اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كاَنَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا * پيامبراني نويدبخش و هشدار دهنده تا پس از اين پيامبران، براي مردم بر خدا حجتي نباشد و خدا پيروزمندي فرزانه است. سوره نساء آیه 165»، از ادلّه ی ضرورت پیامبران است، زيرا اگر عقل انسان‌ها به تنهايي برای فهم معارف كافي بود، به پيام آوران الهي نيازي نبود و با عقل، حجّت خدا بر انسان‌ها تمام بود؛ در حالي‌كه در نظر قرآن، اگر پيامبران فرستاده نمي‏شدند، انسان‌ها احتجاج مي‌کردند که علت آن‌که ما گمراه شديم، اين بود كه خدا براي ما راهنمايي نفرستاد: «لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْ لَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نخْزَى * و اگر ما آنان را قبل از [آمدنِ قرآن‏] به عذابي هلاك مي‏كرديم، قطعاً مي‏گفتند: پروردگارا، چرا پيامبري به سوي ما نفرستادي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروي كنيم؟ سوره طه آیه 134‏».

خلاصه آن‌كه پيامبر اكرم (ص) چيزهايي را به جوامع انساني ياد مي‌دهد كه هرگز به فكر آنان نخواهد رسيد و چون آن حضرت همه ی علوم الهي را از قرآن، بي‌ واسطه فرا مي‏گيرد، وظيفه تفسير و تبيين اين كتاب عظيم نيز به عهده ی آن حضرت قرار گرفت.

انسان‌هاي هر عصری نيز مأمورند كه از سنّت و سيرت آموزنده ی آن حضرت در همه ی شئون، مخصوصاً تفسير و تبيين قرآن استفاده کنند: «وَمَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَئكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا * و آنچه پيامبر به شما مي‏دهد بگيريد و از آنچه شما را از آن باز مي‏دارد، دست بكشيد. سوره حشر آیه 7».

تعامل متقابل اهل بيت (عليهم‌السلام) و قرآن

اهل‏بيت (عليهم‌السلام) عِدل قرآن حكيم‏اند؛ به گونه‌اي كه اگر اين كتاب الهي به صورت انسان ظاهر شود، همانا به ظاهر اهل‏بيت (عليهم‌السلام) ظهور پیدا می کند؛ و اگر اين ذوات قدسي، به صورت كتابِ تدويني ظهور كنند، در جامه ی قرآن حكيم متجلّي مي‏شوند، از اين رو همواره همتاي وحي الهي بوده و خواهند بود.

تعامل متقابل اين دو ثقل در اين است كه قرآن حكيم اهل‏بيت را بیان کننده خود مي‏داند: «واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم * و بر تو اين ذكر (يعنى قرآن) را نازل كرديم تا براى مردم آنچه را كه به آنان فرستاده شده بيان كنى. سوره نحل آیه 44» و اهل‏بيت (عليهم‌السلام) نيز علوم خود را موافق با قرآن مجيد و برگرفته از آن مي‏دانند: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا * به وسیله اهل بیت مردم به قرآن علم پیدا می کنند و اهل بیت به وسیله قرآن عالم می شوند.» (30)

امام محمدباقر (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «هيچ‏كس نمي‏تواند ادعا كند كه همه ظاهر و باطن قرآن نزد اوست؛ جز اوصياي حضرت ختمي نبوّت‏ (ص)». (31)

تنها اينان‌‏اند كه مي‏توانند چنين ادعا كنند، زيرا براي ادعاي خود دلایل قطعي دارند؛ امّا ديگران با طرح چنين ادعاي واهي‏، گرفتار ذلت بي‏دليلی خواهند شد.

——————————————-

(1) تفسير نورالثقلين، ج4،ص272، ذيل آيه، به نقل از: الخصال، ج2، ص561؛ الاحتجاج، ج1، ص223، با اندكي اختلاف.

(2) بحارالأنوار، ج39، ص299.

(3) نهج‏البلاغه، حكمت 96.

(4) درالمنثور، ج6، ص604، ذيل آيه 33 سوره احزاب.

(5) تفسير نورالثقلين، ج4، ص274، ذيل آيه 33 سوره احزاب.

(6) شواهد التنزيل، ج2، ص24؛ بحارالأنوار، ج35، ص209.

(7) درالمنثور، ج6، ص606، ذيل آيه تطهير.

(8) درّالمنثور، ج6، ص606، ذيل آيه.

(9) تفسير البرهان، ج3، ص013، ح6، ذيل آيه تطهير.

(10) سنن الترمذي، ج5، ص434، ح3813.

(11) بحار الانوار، ج25، ص194.

(12) بحار الانوار، ج25، ص 200.

(13) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 609؛ (زيارت جامعه کبیره).

(14) الكافي، ج 1، ص 201؛ بحار الانوار، ج25، ص122.

(15) بحارالانوار، ج25، ص127.

(16) احقاق الحق، ج2، ص399 تا 410.

(17) تفسير نورالثقلين، ج1، ص645.

(18) الكافي، ج1، ص146.

(19) نهج‌البلاغه، خطبه 3.

(20) الكافي، ج1، ص258.

(21) سيره ابن هشام، ج4، ص166.

(22) تفسير نورالثقلين، ج5، ص442.

(23) نهج‌البلاغه، خطبه 2.

(24) بحارالانوار، ج 74، ص 366.

(25) بحارالانوار، ج 36، ص 1.

(26) محجة البيضاء، ج 4، ص 120.

(27)بحار الانوار جلد44 صفحه 205.

(28) بحارالانوار، ج 8، ص 66.

(29) بحارالانوار، ج 89، ص 102 و 103.

(30) نهج البلاغه، حكمت 432.

(31) الكافي، ج1، ص228.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا