ذات خداوند حقيقتى بی¬انتها است و مثل و نظيرى ندارد و انسان راهى به درك ذات خداوند نخواهد داشت، ولی مىتوان او را از طريق صفات جمال و جلال شناخت.
مقصود از صفات جمال، صفاتى است كه نشان دهنده كمال وجودى خداوند است، مانند علم، قدرت، حيات، اختيار و نظاير آن و مقصود از صفات جلال صفاتى است كه خدا اجل و برتر از آن است كه به آنها وصف شود، زيرا اين صفات نشانه نقص و كاستى و عجز و ناتوانى موصوف است و خداى متعال، منزه از هر نقص و عيبی است؛ جسمانيت، داشتن مكان، قرار گرفتن در زمان، تركيب و داشتن اجزاء و امثال آن، از جمله اين گونه صفات است.
مطالعه جهانِ آفرينش و اسرار و رموز نهفته در آن، كه همگى مخلوق خداوند است، ما را به كمالات وجودى خدا راهنمایی مىكند. آيا مىتوان تصور كرد بناى كاخ عظيم و پیچیده ی خلقت را بدون دانايى و توانايى که خالق و مدبر آن باشد؟!
همان گونه که خداوند در قرآن براى تاييد حكم عقل برای شناخت خویش، ما را به مطالعه آيات الهی دعوت مىكند و مىفرمايد:
«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ * بگو ديدگان خود را باز كنيد و ببينيد در آسمانها و زمين چه حقايقى وجود دارد؟ سوره يونس آیه101».
بعد از دلايل قطعى و اثبات نبوت و وحى و روشن شدن نزول كتاب و حجیّت گفتار پيامبر، طبعا آنچه در آنها [كتاب و سنت] آمده مىتواند راهگشاى بشر در شناخت صفات خدا باشد. در اين دو مرجع، خدا به برترين صفات وصف شده و در اين زمينه كافى است بدانيم كه فقط در قرآن 135 اسم و صفت براى خدا بيان گرديده است كه به يك مورد آن بسنده مىكنيم:
علم خداوند
علم، یكی از صفات جمال و كمال خداوند است. انسان به عنوان مخلوق خداوند متعال اگر حقیقت مراتب علم خالق را بداند و درک کند از یک سو گرفتار گناه و نافرمانی نخواهد شد و از سوی دیگر هیچ گاه خود را در تنگناها و مشکلات، تنها و سرگشته نخواهد دید.
از اوصاف ثبوتي، كمالي و ذاتي خداوند تبارک و تعالی «علم» است. خدا به ذات خود و به همه موجودات آگاه است، علم از اموري است كه مفهوم آن روشن و بديهي است و نيازي به تعريف ندارد و همه با مصاديق آن كمابيش آشنا هستند،
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبرِّ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَكِيمُ * او اللَّه است كه هيچ معبودى به جز او نيست عالم به غيب و آشكار است او رحمان و رحيم است. او اللَّه است كه هيچ معبودى جز او نيست ملك و منزه است، سلام و ايمنى دهنده است مسلط و مقتدر است جبار و متكبر است، آرى اللَّه منزه است از آن شركها كه برايش مىورزند. او اللَّه است كه آفريننده و پديد آورنده و صورتگر است او اسمايى حسنى دارد آنچه در آسمانها و زمين است تسبيحگوى اويند و او عزيزى است حكيم. سوره حشر آیه 22-24».
خداى متعال علاوه بر علم به ذات، به ماسواى ذات نيز اعم از كلى و جزئى، پيش از وقوع و بعد از وقوع آگاه است. چنانكه مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىَءٍ عَلِيم * زيرا خدا به هر چيزى داناست. سوره عنكبوت آیه62»
و نيز مىفرمايد:
«أَ لَايَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِير * آيا كسى كه آفريده است نمىداند؟ با اينكه او خود باريك بين آگاه است. سوره ملك آیه14».
توانايى خدا، نیز بسان علم وى، ازلى بوده و به حكم اينكه عين ذات اوست مانند علم حق، نامحدود است. قرآن بر گستردگى قدرت خداوند تاكيد كرده و مىفرمايد:
«وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ كُلّ شىَءٍ قَدِيرًا * و خدا بر هر چيزى تواناست. سوره احزاب آیه27»
و نيز مىفرمايد:
«وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ كلُ شىْءٍ مُّقْتَدِرًا * و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست. سوره كهف آیه45».
خداى دانا و توانا، قطعا حىّ و زنده نيز هست، زيرا دو وصف پيشين از ويژگيهاى موجود زنده است و از همين جا دلايل حيات الهى نيز روشن مىشود. البته صفت حيات در خداوند: بسان ساير صفات از هرگونه نقص پيراسته است و از خصوصيات اين صفت در انسان و مانند آن (همچون عارض شدن موت) منزه و پيراسته مىباشد چون وجود خداوند كمال مطلق است، قطعا موت كه نوعى نقص است به ذات او راه نخواهد داشت. چنانكه مىفرمايد:
«وَ تَوَكَّلْ عَلىَ الْحَىّ الَّذِى لَايَمُوت * و بر آن زنده كه نمىميرد توكل كن. سوره فرقان آیه 58».
تکلم خداوند
قرآن كريم خدا را به صفت تكلم، وصف كرده، مىفرمايد:
«وَ كلَمَ اللَّهُ مُوسىَ تَكْلِيمًا * و خدا با موسى آشكارا سخن گفت. سوره نساء آیه 164».
و نيز مىفرمايد:
«وَ مَا كاَنَ لِبَشَرٍ أَن يُكلِمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا * و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مىفرستد. سوره شورى آیه 51». حال سؤال این است که خداوند با این عظمت، به دلیل محبّت به بندگان خویش و برای هدایت و راهنمایی آنان، بهترین بندگان را واسطه¬ی قرار داده و حال به هر صورتی با ایشان به گفتگو می پردازد و دستور العمل بیان می کند؛ حال چگونه ممکن است که بشر با این عجز روشن خویش در مقابل او ایستاده و یا از کنار کلام با ارزش خداوند چنین به راحتی بگذرد.
آن هم چه کلامی؟ کلام خداوندی که صادق است و دروغ نمی¬گوید و وعده¬هایش حتمی است! همان گونه که روشن است، يكى از صفات خداوند (صدق) است، يعنى در گفتار خود راستگو است و احتمال كذب در گفتار او راه ندارد. دليل اين امر نيز روشن است، زيرا دروغ شيوه جاهلان، نيازمندان، عاجزان و ترسويان است و خدا از همه اينها پيراسته است.
پس چگونه ممکن است انسان به تمام آنچه از انسان¬های ضعیف اطراف خود می¬شنود باور داشته باشد و برنامه¬هایی که مبنای آن انسان محوری و شهوت و خود پرستی را با جان دل پذیرا باشد امّا از سخن راستین و محکم الهی که به واسطه¬ی راستگو ترین و امین ترین بندگانش به دست ما رسیده ارزشی قائل نشده یا اگر هم برای آن قداستی قائل است کاربردی و قابل بهره برداری نداند؟
حکمت خداوند
و باز اگر بخواهیم خداوند و خالق را بهتر بشناسیم باید به صفت دیگر که از صفات كمال خداوند است اشاره کنیم و آن صفتِ حكمت است؛ چنانكه حكيم از نامهاى او است.
مقصود از حكيم بودن خداوند اين است كه:
اولا افعال خداوند از نهايت كمال برخوردار است.
ثانيا، خداوند از انجام كارهاى ناروا و بی فایده منزه است.
گواه معنى نخست، نظام شگفتانگيز جهان آفرينش است كه كاخ عظيم خلقت را به نحو احسن برافراشته است، چنانكه مىفرمايد:
«صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كلَّ شىْء * اين صُنعِ(خلقت بدون سابقه قبلی) خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است. سوره نمل آیه 88».
گواه معنى دوم نيز اين آيه است كه مىفرمايد:
«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنهُمَا بَاطِلًا * آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم. سوره ص آیه 27».
حال چگونه ممکن است خداوندِ برترین موجودی به نام انسان را خلق کند و به واسطه¬ی او به خالقیّت خویش افتخار کند امّا برنامه و هدفی برای چنین موجودی نداشته باشد؟!
قطعاً خداوند حکیم برای بشر برنامه دارد و هدفی برای او در نظر دارد که هم هدف و هم برنامه رسیدن به آن در کلام نورانی او آمده است؛ حال چگونه می-توان از کنار چنین کتاب ارزشمندی که هدف الهی را بیان و محقق می¬کند به این سادگی گذشت؟!
کامل مطلق بودن خداوند
گذشته از اين، خداوند كمال مطلق است و فعل او نيز بايد از كمال برخوردار بوده و از عبث و بيهودگى پيراسته باشد. حال چگونه می¬توان خود را مخلوق دانست امّا از کمال و هدفی که باید بدان رسید بی آگاه بود؟ و این بیشتر به تمسخر و خود برتر بینی شبیه است، آن هم در مقابل چه کسی خداوند حکیمِ قادرِ قهّارِ (چیره و مسلط مطلق) که کمال مطلق است. خداوندی که قدرت او بالاتر از تمام قدرتهاست.
حال چگونه می¬توان پیمانی را با چنین خدایی نبست، ولی به پیمانهای بی پایه و اساس رهزنان طریق سعادت دل سپرد؟ و یا چگونه ممکن است پیمانی را با خالق ببندیم و آن را فراموش کرده و به آن وفا نکنیم؟
«فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً * پس هر كه پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مىشكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مىبخشد. سوره فتح آیه10».
خداوندی که شرق و غرب عالم از آن اوست:
«وَ لِلَّهِ المَشْرِقُ وَ المَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * و مشرق و مغرب از آنِ خداست پس به هر سو رو كنيد، رو به خداست. آرى، خدا گشايشگر داناست. سوره بقره آیه 115».
اوست که باقی است و دیگران محکوم به فنا و نابودی:
«وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الجْلَالِ وَ الْاكْرَامِ * و ذاتِ باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند. سوره الرحمن آیه27».
اوست آفريننده ی آسمان و زمين و پدید آورنده ی كاخ خلقت بدون ستون مرئى.
اوست تدبير کننده ی امور جهان:
«إِنَّ رَبَّكمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمُ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ * پروردگار شما آن كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز بيافريد و سپس بر كرسى قدرت و مقام تدبير قرار گرفت و به تدبير امور عالم پرداخت، هيچ شفاعت كنندهاى وجود ندارد مگر به اذن خود او. سوره يونس آیه3».
حال خداوندی با عظمت بر بندگان ناچیز خویش منّت نهاده تکلم نموده و راهها و مسیر وصال به کمال مطلق که چیزی جز خود خداوند متعال نیست را بیان نموده است، پس چه می¬شود انسان¬ها را که از او، کلامش و حجّتش در زمین فراری هستند؟!
آیا به صدق او شک داریم یا معتقد به نقص برنامه¬هایش هستیم؟ به عجز او پی برده¬ایم، یا اینکه فردِ بهتر، قدرتمندتر و حکیم¬تر از او یافته¬ایم؟ و یا اصلاً به بودِ او شک داریم؟
خدایی که نه تنها بی¬نیاز از خلق است، بلکه تمام موجودات فقر ذاتی دارند و وابسته¬ی به او هستند:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ * بگو: او خدايى است يكتا، كه همه نيازمندان قصد او مىكنند. نه كسی را زاده، نه زاييده شده از كَسی، و هيچ كس همتاى او نيست. سوره اخلاص آیه 1-4».
اوست که بی عیب است و منزّه:
«وَ هُوَ اللّهُ الَّذِي لا اِلهَ اِلاّ هُوَ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ * اوست خدائي كه جز او خدائي نيست، فرمانرواي منزه و بيعيب، ايمنيبخش، حافظ و نگهبان، قدرتمند، خودمختارر، بزرگوار، منزه است خدا از آنچه براي او شريك قرار ميدهند. سوره حشر آیه 23».
اوست خدایی که نزدیک تر از هر چیز به بندگان:
«وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَاِنِّي قَرِيبٌ اُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ * هرگاه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند، بگو: من نزديكم، درخواستِ درخواست كننده را پاسخ ميگويم، آنگاه كه مرا بخواند. سوره بقره آیه 186».
اوست توانا و قادر بر انجام هر کار:
«اِنَّ رَبّك هُوَ القَوِيُّ العَزِيز * پروردگار تو نيرومند و قدرتمند است. سوره هود آیه 66».
کتاب خوب
تا اینجا کمی از صفات الهی بیان شد، بحث را با پرداختن به یکی از صفات و ویژگی¬های یک کتاب خوب پی¬میگیریم که در این صورت قطعاً ویژگی¬های فراموش شده¬ای از قرآن و خداوند متعال برای ما روشن خواهد شد.
گرچه هر کتابی ارزش یک بار خوانده شدن را دارد، اما هستند کتاب¬هایی که نه تنها چندین بار چاپ مجدد، بلکه در تمام دنیا شناخته شده هستند و به زبان¬های دیگر هم ترجمه می¬شوند و هر نوع مخاطبی را جذب خود می¬کنند. این کتاب¬ها ویژگی¬هایی دارند از جمله غنا و محتوا داشتن که یکی از ویژگی¬های کتاب خوب و مفید است بحث را با آیه ای از قرآن پی¬مگیریم:
«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين * آن (قرآن)كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. سوره بقره آیه 2».
چه نکته¬هایی را می¬شود از این آیه برداشت نمود؟
در پاسخ به این سؤال به طور اجمال می¬توان گفت:
– کتاب و نوشته¬های مکتوب جایگاه ویژه¬ای دارند، لذا خدای تعالی پیام نهایی خود را از این طریق به بندگانش رسانده است.
– قران آن قدر عظیم و با منزلت است که به ژرفای آن هرکسی دسترسی ندارد، لذا خدای تعالی با کلمه «ذلک» شروع به وصف کتابش می¬کند و این یعنی ارزش و عظمت قرآن.
– ویژگی مهم قرآن کریم محکم و یقینی بودن همه کلماتش است.
– اگر در قرآن شک و ریبه¬ای وجود ندارد به خاطر این است که صاحب آن خدای تعالی شک در آنچه فرستاده ندارد. شک نقصانی است که هرگز در ذات ربوبی راه ندارد.
حال سؤال این است که چند درصد از نویسندگان به تمام هر آنچه در کتاب-هایشان می¬نگارند ایمان قطعی و یقینی دارند و یا بعد از آنها خلاف حرفشان ثابت نمی¬شود و یا کاملتر نمی¬گردد؟
آری این ویژگی مختص کتاب الهی است، زیرا فرستنده¬ی آن خالق کل عالم است و علمش کم و زیاد نمی شود تا مطالب کتابش هم تغییر داشته باشد؛ و تغییر نمی-کند چون شکی در علم خود و هر آنچه خلق کرده ندارد. پس آیا این چنین کتابی ارزش یکبار خواندن و یا به طور کلی ارزش بهره جستن در تمام مناسک و مراحل زندگی را ندارد. لذا می¬توان در یک کلام گفت:
کتابی که آمیخته با مطالب غیر متقن و شک آور باشد نمی¬تواند هدایت¬گر باشد.
– ویژگی هدایتگری، ذاتی قرآن کریم است؛ ولی تنها کسی می¬تواند از هدایت قرآنی بر خوردار گرددکه با تقوا و دارای پاکی درون باشد:
«لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * و جز پاكان به آن دست نيابند. سوره واقعه آیه 79»
لذا تقوا زمینه¬ی هدایت قرآنی را برای انسان فراهم می¬کند.
– باید همیشه دنبال کتابی رفت که نویسنده و خالقش هرگز گمراه نباشد بلکه در فکر هدایت بندگان باشد.
حال چه کسی بهتر از خداوند می¬توان انسان را به راهی که خود برای سعادت انسان معیّن کرده راهنما باشد؟ پس چگونه می¬توان از کنار این منبع عظیم هدایت به سادگی عبور کرد و به کتابهایی دل خوش کرد که نویسندگانش یا بویی از هدایت و انسانیّت نبرده¬اند و یا خود نیاز به هدایت دارند.
لذا باید گفت: کتابی که دری از هدایت را به روی بندگان خدا نگشاید، جز کاغذِ سیاه شده چیز دیگری نخواهد بود.
– هدایتگری ارزش کتاب را افزون می¬کند. حال کدام کتاب می¬تواند به اندازه¬ی کتاب الهی انسان را به صراط مستقیمی که خودِ خداوند برای انسان طرح ریزی کرده است راهنما باشد؟
آیا نباید بیشتر به منبع هدایت بشر رجوع کرد و با آن ارتباط داشت و انس گرفت؟
– هر کتابی که بیشترین خدمت را در هدایت افکار و اندیشه بسوی کمال انسانی داشته باشد از نورانیت و قداست بیشتری بر خوردار است؛ و کدام کتاب بیشترین خدمت را بندگان در راه هدایت آنان انجام داده است؟ و محتوای کدام کتاب را می توان با قرآن قابل قیاس دانست و برای آن قداست قائل شد؟
– کتاب باید در خدمت بندگان الهی باشد؛ و کدام کتاب به اندازه¬ی قرآن رایگان در خدمت بندگان بوده و از دریچه¬ی رحمت و حکمت و هدایت با آنان سخن گفته است؟
اهمیت قرآن از جهت محتوا
هدف از طرح این قسمت، تبیین غنای علمی و علوم بیان شده در قرآن است. لذا در این قسمت به علوم مطرح شده در قرآن خواهیم پرداخت.
1- علوم طبیعی
قبل از بیان علوم طبیعی بیان شده در قرآن، باید گفت که: قرآن کتاب انسان ساز بوده و رسالت اصلی او تربیت الهی انسان¬ها و رشد آنان است، بر این اساس قرآن یک کتاب علمی نیست که به حل و تبیین مشکلات علمی (و علوم تجربی) بپردازد، امّا وقتی یک انسان حکیمی از موضوع خاصّی صحبت می¬کند در لابلای سخنان آن می¬توان اثراتی از علوم دیگر نیز مشاهده کرد، که بیان آن مسائل در سخنان نشأت گرفته از علم عظیم آن حکیم است و بیان کننده میزان آگاهی آن حکیم به علوم دیگر، در مورد قرآن که سخن خداوند است، نیز چنین است و خداوند متعال به صورت ضمنی بعضی از مطالب علمی را تبیین کرده که امروزه بیانگر یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم است و کاملاً علوم روز با آن مطابق هستند؛ و این نشان از علم بی پایان خداوند است و رگه¬هایی از عظمت الهی را می توان در همین مباحث جستجو کرد.
امّا همان طور که بیان شد هدف اصلی قرآن همان هدایت مردم به سوی تعالی و رشد است، امّا از آنجا که خداوند خود آفریننده تمام جهان هستی است، هنگام راهنمایی و هدایتِ بندگان، آنان را به رموز و علومی نیز آشنان می کند که شاید در بحث هدایت بی ارتباط با شناخت عظمت خداوند متعال هم نباشد.
نکته مهم
امّا بیان نکته¬ای پيش از آوردن نمونههايى از اشارات علمى در قرآن، ضرورت دارد و آن نکته اینکه به كارگيرى ابزار علمى براى فهم معانى قرآنى، كارى بس دشوار و ظريف است، زيرا علم طبیعی بشری حالت ثبات ندارد و با پيشرفت زمان گسترش و دگرگونى پيدا مىكند و چه بسا يك نظريه ی علمى-چه رسد به فرضيه-كه روزگارى حالت قطعيت به خود گرفته باشد، روز ديگر محو و نابود گردد.
لذا اگر مفاهيم قرآنى را با ابزار ناپايدار علمى انسانی تفسير و توجيه كنيم، به معانى قرآن كه حالت ثبات و واقعيتى استوار دارند، تزلزل بخشيده و آن را نااستوار مىسازيم. خلاصه، گره زدن فرآوردههاى دانش با قرآن، كار صحيحى به نظر نمىرسد.
آرى اگر دانشمندى با ابزار علمى كه در اختيار دارد و قطعيت آن برايش روشناست، توانست از برخى ابهامات قرآنى پرده بردارد، كارى پسنديده است. مشروط بر آن كه با كلمه«شايد» نظر خود را آغاز كند و بگويد: شايد-يا به احتمال قوى- مقصود آيه چنين باشد تا اگر در آن نظريه ی علمى تحولى ايجاد گردد، به قرآن صدمهاى وارد نشود و صرفاً گفته شود كه تفسير او اشتباه بوده است.
اما به اين نكته نیز بايد توجه داشت كه هرگز نبايد ميان ديدگاه هاى استوار دين و فراوردههاى علم هم پيوند ناگسستنى ايجاد نمود.
و امّا در پایان باید گفت: که در قرآن اشارات علمى و گذرا بسيار است. برخى از اين اشارات از دير زمان و برخى در ساليان اخير با ابزار علم روشن شده و شايد بسيارى ديگر را گذشتِ زمان، آشكار سازد. دانشمندان-به ويژه در عصر حاضر- در اين باره بسيار كوشيدهاند، گرچه افرادى به خطا رفته ولى بسيارى نيز موفق گرديدهاند.
نمونههايى از اين گونه اشارات را در اين جا ذکر مىكنيم:
1- در سوره لقمان آیه 10 خداوند می¬فرمایید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرْ عَمَدٍ تَرَوْنهَا * آسمانها را بىهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد».
2- در سوره طه آیه 53 اشاره به «تولید مثل با لقاح نباتات» دارد و مسئله «زوجیت گیاهان» را در سوره رعد آیه 35 (و سوره یس آیه 36) اشاره شده است.
3- قرآن کریم «منشأ حیوانات» را نطفه نر و ماده می شناساند و در آیات 45 ـ 44 سوره نجم آن را تذکر می دهد.
4- در آیات 68 و 69 سوره نحل راجع به «زنبور عسل» نکات زیبا و بدیعی را بیان می کند و به فرمانِ راه سپردن، بر طرق پروردگار اشاره شده است و اکنون ما در یافته¬ایم که زنبورهای عسل با سازمان عصبی خارق العاده شان که مبنای رفتار آنهاست و با نوعی حرکت خاص که رقص زنبور نامیده شده، وسیله ارتباط با هم را فراهم آورده و به همنوعان خود امتداد و فاصله گلها را گزارش می دهند.
5- نقش كوهها در استوارى زمين
در 9 جاى قرآن از كوهها با تعبير «رواسى» ياد شده است.
«وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِهِمْ * و كوهها را در زمين پا بر جا و استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان[مردم] را تكان دهد و بلرزاند. سوره انبیاء آیه 31».
تعبير از كوهها به «رواسى» بدان جهت است كه از ماده «رست السفينة» گرفته شده، به معناى لنگر انداختن كشتى است كه به وسيله اين لنگرها در تلاطم آبهاى دريا استوار و پا بر جا مىماند. از اين رو، كوهها هم چون لنگرهايى هستند كه زمين را در گردشها وچرخشهاى خود، از لرزش و تكان باز مىدارد.
هم چنين از كوهها به «اوتاد» تعبير شده، به معناى ميخها، كه زمين را از هم پاشى و فرو ريزى نگاه مىدارد «و الجبال اوتادا».
6- دشوارى تنفس با افزايش ارتفاع
«وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ * و هر كه را بخواهد گمراه كند، دلش را سخت تنگ مىگرداند چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مىرود. سوره انعام آیه 125».
در اين آيه از سختى و دشوارى زندگى گمراهان سخن مىگويد و آنان را به كسى تشبيه مىكند كه در حال صعود به لايههاى بالايى جَوْ است و در اثر اين صعود دچار تنگى نفس و فشار سخت بر سينه ی خود مىگردد.
مفسران پيشين در وجه تشبيه، در آيه¬ی فوق اختلاف نظر دارند. برخى بر اين باور بودهاند كه مقصود تشبيه به كسى است كه بيهوده مىكوشد تا پرواز كند و مانند پرندگان در آسمان به پرواز در آيد، چون اين كار برايش مقدور نيست ناراحت مىشود و از شدت ناراحتى نفس كشيدن بر او دشوار مىگردد.
امروزه با پى بردن به پديده فشار هوا در سطح زمين و تناسب آن با فشار درجه خون از داخل بدن، كه موجب تعادل فشار بيرونى و درونى است، وجه تشبيه در آيه بهتر روشن شده است.
7- آب منشا حيات
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ * و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم. سوره انبیاء آیه30».
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده: «كل شيء خلق من الماء * خداوند همه اشیاء را از آب خلق کرد.».
طبق آيه فوق و فرموده پيامبر، همه موجودات منشأ هستى خود را از آبگرفتهاند.
قرآن كريم در چند جا اشاره دارد كه ريشه زندگى، هم در منشأ و پيدايش و هم در تداوم حيات، همه از آب است. مىفرمايد:
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ * هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم. سوره انبیاء آیه 30».
اما چگونگى پيدايش حيات -در آب اقيانوسها، درياها و باتلاقها- از نكات مبهمى است كه هنوز علم تجربى بدان دست نيافته است. از اين رو است كه تئورى تكامل جانداران-به هر شكل و فرضيهاى كه تا كنون مطرح شده- به بررسى مرحله ی پس از پيدايش نخستين سلول زنده پرداخته است، اما برهه ی پيش از آن هنوز مجهول مانده است.
8- پوشش هوايى محافظ زمين
«وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ * و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و لى آنان از نشانههاى آن اعراض مىكنند. سوره أنبياء آیه 32».
گرد زمين را پوشش هوايى ضخيمى فرا گرفته، كه عمق آن به 350 كيلومتر مىرسد. هوا از گازهاى(نيتروژن)- به نسبت 03/78 درصد و (اكسيژن) به نسبت 99/20 درصد و اكسيد كربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهاى ديگر تركيب يافته است. اين پوشش هوايى با اين حجم ضخيم و با اين نسبتهاى گازى فراهم شده در آن، هم چون سپرى آسيب ناپذير، زمين را در بر گرفته و آن را از گزند سنگهاى آسمانى كه به حد وفور به سوى زمين مىآيند و از همه طرف، تهديدى هولناك براى ساكنان زمين به شمار مىروند، حفظ كرده، زندگى را بر ايشان امكان پذير مىسازد.
فضا انباشته از سنگهاى پراكندهاى است كه بر اثر از هم پاشيدگى ستارهها به وجود آمدهاند. از اين سنگها به صورت مجموعههاى بزرگ و فراوانى پيرامون خورشيد در گردشند و روزانه تعداد زيادى از اين سنگها موقع نزديك شدن به زمين به وسيله نيروى جاذبه به سمت زمين كشيده مىشوند. اينسنگها بزرگ و كوچك، هنگامى كه وارد لايه¬ی هوايى مىشوند، در اثر سرعت زياد و اصطكاك فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده شعلهور مىشوند و يك خط نورى ممتد به دنبال خود ترسيم مىكنند و به سرعت محو و نابود مىشوند كه به نام شهاب سنگ شناخته شدهاند.
برخى از اين سنگ آنقدر بزرگ هستند، كه از لايه¬ی هوايى گذشته، مقدارى از آن به صورت سنگهاى سوخته با صداى هولناك به زمين اصابت مىكند.
اين خود از آثار رحمت الهى است كه ساكنان زمين را از آسيب پرتابهاى آسمانى فراوان در امان داشته و پوششى بس ضخيم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است كه اگر چنين نبود، امكان حيات بر روى كره زمين ميسّر نبود. در مورد پوشش اطراف زمين وجود لايه ازن از اهميت بالايى برخوردار است. اين لايه، زمين را در برابر پرتوهاى مضر كيهانى محافظت مىكند. اگر اين لايه نبود حيات روى زمين ممكن نمىشد.
9- اشاره¬ی قرآن به انبساط جهان
«وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون * ما آسمان را با قدرت خود برافراشتیم و آن را وسعت می دهیم. سوره ذاریات آیه 47»
کلمه¬ی آسمان که در این آیه آمده در جاهای مختف قرآن به معنی فضا و جهان است؛ به عبارت دیگر قرآن آشکار می¬کند که این جهان انبساط پیدا می¬کند یعنی بزرگ می¬شود؛ امروزه علم نیز به این موضوع اشاره نموده است.
تا اوایل قرن بیستم دانشمندان عقیده داشتند که جهان تغیر نمی¬کند و از زمانی نا معلوم و گذشته¬ی خیلی دور وجود داشته است؛ اما مشاهدات نتایج به دست آمده از فناوری مدرن مشخص ساخت که جهان دائماً در حال بزرگ شدن است.
این حقیقت زمانی (در قرآن) بیان شده که هیچ کس به آن آگاه نبوده است.
10- قرآن و باران
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ * آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مىراند، سپس ميان آنها پيوند مىدهد، و بعد آن را متراكم مىسازد؟! در اين حال، دانههاى باران را مىبينى كه از لابهلاى آن خارج مىشود و از آسمان، از كوههايى كه در آن است [ابرهايى كه همچون كوهها انباشته شدهاند] دانههاى تگرگ نازل مىكند، و هر كس را بخواهد بوسيله آن زيان مىرساند، و از هر كس بخواهد اين زيان را برطرف مىكند نزديك است درخشندگى برق آن (ابرها) چشمها را ببرد! سوره نور آیه 43».
طی مطالعه¬ای که دانشمندان روی ابرها انجام داده اند به این نتیجه رسیده¬اند که ابرهای باران زا با طی سلسله مراحل خاص و به شیوه¬ای مشخص، تشکیل می-شوند و شکل گیری و ایجاد ابرهای باران زا نیاز به انواع خاصی باد و ابر دارد. یکی از انواع ابرهای باران زا که معمولاً با رعد و برق همراه است کومولونیمبوس است.
هواشناسان در مورد تشکیل ابر کومولونیمبوس مطالعه کرده اند تا نحوه تولید و ایجاد باران، تگرگ، برق (نور) را بیابند. یافته ها نشان می¬دهد که کومولونیمبوس طی مراحل زیر باران ایجاد می¬کند.
1. حرکت ابرها: ابتدا ابرها با نیروی باد به حرکت در می¬آیند، قطعه¬های ابر پراکنده و کوچک که کومولوس نام دارند با نیروی باد به یکدیگر فشرده شده و در یک منطقه تجمع می¬یابند و ابرهای کومولونیموس را می¬سازند.
2. اتصال: ابرهای کوچکتر به یکدیگر متصل و ابرهای بزرگتر را تشکیل می-دهند.
3. تراکم و انبوه شدن: وقتی ابرهای کوچکتر به هم می پیوندند و ابرهای بزرگتر را می¬سازند در ابرهای بزرگ حرکت و رشد عمودی به سمت بالا صورت گرفته که این پدیده در مرکز ابرها بیشتر از لبه¬ها و کناره¬های آن رخ می¬دهد و بعد از این رشد رو به بالا موجب کشیده شدن توده ابر به بالا و رسیدن به ناحیه سردتر اتمسفر (جو) که محل تشکیل قطره های آب و تگرگ است می-شود؛ و قطره های آب و تگرگ، بزرگتر و سنگین¬تر شده و حرکت رو به بالای آنها متوقف می¬شود و به صورت قطره¬های باران و تگرگ فرود می¬آیند.
11- اشاره¬ی قرآن به تقسیم سلولی
«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ؛ الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ؛ فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ * ای انسان چه شد که به خدای کریم و بزرگوار خود مغرور گشتی. آن خدایی که تو را از عدم بوجود آورد به صورت کامل و تمام بیاراست و سپس اعتدال بخشید-حال انکه به هر صورتی که خواستی خلق را توانستی کرد. سوره انفطار آیه 6-8».
مرحله¬ی اول پس از رسیدن اسپرم به تخمک و ترکیب شدن آنها با هم سلول اولیه درست می شود.
مرحله¬ی دوم، پس از مدت کوتاهی پس از آفرینش اولین تقسیم سلولی صورت می گیرد. ابتدا به دو قسمت سپس به چهار قسمت مساوی سپس به هشت قسمت مساوی سپس به شانزده و سی و دو قسمت مساوی تقسیم می شود.
در مرحله¬ی سوم، اولین سلول مواد غذایی موجود در سیتوپلاسم بطور مساوی میان سی دو سلول بطور مساوی تقسیم می شود.
در مرحله¬ی چهارم انسان پس از تعادل یافتن آغاز به شکل گرفتن به شکلی که از پیش تعین شده می¬رسد.
شکل و شمایل و خصوصیات جنین همانطور که در آیه مطرح است، پیش از اینکه جنین شکل بگیرد. وجود داشته که بصورت کُد DNA در هسته¬ی سلول¬ها وجود داشته است.
بررسی علمی– قرآنی مراحل تشکیل جنین تا مرحله¬ی تکامل و زا.
در این جا مراحل و چگونگی خلقت انسان از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار می گیرد.
1. علقه
خداوند در آیات مختلف از قرآن کریم، به مراحل خلقت انسان اشاره کرده است. یکی از این مراحل «علق» است.
علق در لغت
واژهی «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معنای «چیزی که به چیز بالاتر آویزان شود» آمده است. پس میتوان گفت: در مواردی که علق استعمال شده: یکی چسبندگی و دیگری آویزان بودن، لحاظ شده است مانند زالو، خون بسته و کرم که به عضو بدن میچسبد و آویزان میشود.
علق از نگاه علم:
«علق»، همان خون بستهای است که از ترکیب اسپرم مرد با اوول زن حاصل میشود و سپس داخل رحم زن میشود و بدان آویزان میشود. پس از پیوستن نطفهی مرد به تخمک زن، تکثیر سلولی آغاز میشود و به صورت یک تودهی سلوی در میآید که به شکل توت است و به آن مارولا گویند و در رحم لایهگزینی میکند یعنی، سلولهای تغذیه کننده به درون لایهی مخاطی رحم نفوذ کرده و به آن معلق (آویزان نه کاملاً چسبیده به رحم) میشوند. قرآن این مطلب را با تعبیر زیبای «علق» بیان کرده است.
اگر واژه «علق» را به معنای خون بسته بپذیریم، میتوانیم تناسب آن را با موارد استعمال اینگونه بیان کنیم:
1. چسبنده بودن آن. (خون بستهای که برای مکیدن خون به بدن میچسبد)
2. آویزان شدن آن به جداره رحم.
3. تغذیه از خون است.
در نتیجه میتوان گفت با توجه به دیدگاه دانشمندان و مفسران و اهل لغت، «علق» به معنای «خون بسته» آویزان به رحم است. به ویژه آنکه این مرحله از خلقت انسان در علم جنین شناسی جدید، به عنوان واسطهای بین نطفه و مضغه (گوشت شدن) محسوب میشود.
یعنی حدود 24 ساعت این خون بسته به جدار رحم آویزان است و از خون آن تغذیه میکند. خداوند میتوانست با بیان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذکر نماید اما با آوردن واژهی «علق» هم معنای خون بسته و هم معنای آویزان بودن را رسانده است که با نظریات جدید پزشکی همخوانی دارد. با توجه به عدم پیشرفت علم پزشکی در 14 قرن قبل، میتوان مسئلهی «علق» را یکی از شگفتیهای علمی قرآن نامید که بعد از 14 قرن کشف شده است. (1)
2. مضغه
قرآن کریم در مراحل خلقت انسان پس از نطفه و علقه مرحلهای دیگر به نام «مضغه» را مطرح میسازد.
خداوند در سوره حج آیه 5 میفرماید:
«فَإِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مخَّلَّقَةٍ وَ غَيرِ مخَلَّقَةٍ لِّنُبَينِ لَكُم * ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [چيزى شبيه گوشت جويده شده]، كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل تا براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم)!».
واژهی «مضغه» در لغت به معنای «غذای جویده شده و گوشت جویده» آمده است به عبارت دیگر، قطعهای از گوشت که شبیه گوشت جویده شده است.
مضغه در دستگاه علم
جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک (اوول و اسپرم) تا 6 روز در راه است تا در رحم جایگزین شود. سپس در رحم لانه گزینی میکند و به صورت آویزک (علق) تا 14 روز به رشد خود ادامه میدهد؛ و از هفته سوم بارداری با چشم غیر مسلح کاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار میگردد. این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی دارد که در قرآن از آن مخلقه (دارای شکل) و غیر مخلقه (بدون شکل) نام برده شده است.
تعبیر بسیار زیبا و شگفتانگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه) با یافتههای پزشکی جدید هماهنگ است و اشارهای لطیف به تمایز لایه های آن میکند و یک نوع رازگویی و اعجاز علمی قرآن را میرساند.
3. استخوان و گوشت:
قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه» به مرحله ی دیگری از خلقت اشاره کرده است؛ آیه ی «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً * و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم. سوره مؤمنون آیه 14».
4. آفرینش روح و جنبش جنین
از آیات قرآن استفاده می شود که پس از مرحله تسویه و تنظیم و تعادل اعضای بدنِ انسان، در رحم مادر، مرحله ی دیگری را با نام «نفح روح، دمیدن روح» بیان می کند.
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ * سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد. سوره سجده آیه 9»
«فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر * بر استخوانها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازهاى داديم. سوره مؤمنون آیه 14»
از آیات فوق استفاده می¬شود که در آدمی جز بدن، چیز بسیار شریف نیز وجود دارد که مخلوق خداست و تا آن چیز شریف در انسان به وجود نیاید، آدمی، انسان نمی¬گردد و در حضرتِ آدم به وجود آمد، شأنی یافت که فرشتگان در برابر او خضوع کردند؛ و عبارت «انشأناه خلقاً آخر» نشان از خلقتی است که فعل و انفعالات طبیعی و مادی در آن نیست.
و «انشاء» به معنی ایجاد کردن چیزی همراه با تربیت آن است. این تعبیر نشان می دهد که مرحله اخیر با مراحل قبل، کاملاً متفاوت است.
اگر گفته شود نطفه¬ی انسان از آغاز که در رحم قرار می¬گیرد و قبل از آن یک موجود زنده است.
بنابراین نفخ روح چه معنا دارد؟ در پاسخ باید گفت: زمانی که نطفه منعقد می-شود تنها دارای یک نوع (حیات نباتی) (گیاهی) است و فقط تغذیه و رشد و نمو دارد. ولی از حس و حرکت که نشانه (حیات حیوانی) است و هم چنین قوه ادراکات که نشانه (حیات انسانی) است، خبری نیست.
تکامل نطفه در رحم به مرحله¬ای می¬رسد که شروع به حرکت می¬کند و تدریجاً قوای دیگر انسانی در آن زنده می شود این همان مرحله¬ای است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح می کند.
اما ماهیت روح چگونه است؟ و حلول او برجسم از چه زمانی می باشد؟ آیات قرآن در این مورد ساکت است و تفصیلی ندارد و حقیقت آن نیز برای ما روشن نیست.
5. جنسیت جنین (دختر یا پسر)
از مرحله علقه تا شکل گیری جنین، سه ماه طول می¬کشد و در سومین ماه صورت جنین، شکل صورت انسان به خود می¬گیرد و جنسیت جنین مشخص می¬شود و به همین علت قرآن کریم مرحله جنسیت جنین را (پسر یا دختر) پس از مرحله تسویه و شکل گیری قرار داده است «فَسَوَّى * فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَينْ الذَّكَرَ وَ الْأُنثى * و موزون ساخت. و از او دو صنف مرد و زن آفريد! سورره قیامت آیه 39» از نظر علمی، اعضاء تناسلی خارجی در ماه سوم، تکامل یافته که در دوازدهمین هفته جنس جنین را با امتحان وضع ظاهری می¬توان مشخص ساخت.
در مرحله بعد، از زمانی که انسان به صورت پاره گوشتی در شکم مادر قرار گرفته، دو برجستگی از طناب پشتی که بعداً ستون فقرات را تشکیل خواهد داد به وجود می آیند.
این دو برجستگی را لوله¬های تناسلی می¬نامند. اگر مقرر شده که جنین پسر باشد این دو لوله از هفته ششم، شروع به ساخت بافت¬های مشابه بافت¬های بیضه می-کنند؛ اما اگر مقرر شده که جنین دختر باشد، این لوله¬های تناسلی از هم متمایز شده تا در هفته دهم بافت¬های شبیه بافت های تخمدان را تشکیل دهند.
6. مدت ثابتِ زمان بارداری
آن چه در بین مردم مشهور است، دوران بارداری 9 ماه است و قرآن کریم بدون اشاره به زمان، با جمله «اجل مسمی، مدت معین» و «قدر المعلوم، مدت معین» زمان بارداری را مشخص و ثابت می داند.
آیه «وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى * و آن چه را اراده می¬کنیم تا مدتی معین در رحم¬ها قرار می¬دهیم. سوره حج آیه 5»
آیه: «فَجَعَلْنَاهُ فىِ قَرَارٍ مَّكِينٍ * إِلىَ قَدَرٍ مَّعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ * سپس آن را (از صلب پدر) به قرارگاه رحم منتقل ساختيم. تا مدتى معين و معلوم (در رحم بماند). و ما تقدير مدت رحم (و تعيين سرنوشت او تا ابد) را كرديم، كه نيكو مقدر حكيمى هستيم. سوره مرسلات آیه 21-23».
رحم قرارگاه و جایگاه استواری برای محصول بارداری است، ولی برای یک مدت زمان تعیین شده و تقریباً ثابت که به دوران بارداری معروف است و تقریباً 270 ـ 280 روز یا 40 هفته، معادل ده ماه قمری یا نه ماه شمسی که پس از آن جنین قادر خواهد بود در دنیای جدیدی به زندگی خود ادامه دهد قرآن این مدت زمان را به نام «قدر معلوم» یاد می کند و در سوره حج از این فاصله زمانی به نام «اجل مسمی» یعنی، مدت از قبل تعیین شده یاد شده است اعجاز این آیات در این نیست که به مدت بارداری اشاره نموده، بلکه در این است که گفته است این مدت بهترین و مناسب ترین مدت ممکن است «فقدرنا فنعم القادرون» و اگر این مدت کم یا زیاد شود، زیان آن متوجه جنین یا مادر او خواهد بود.
اگر مدت بارداری بیش از 42 هفته به طور انجامد، بارداری طولانی نامیده می شود و مضراتی مانند سختی زایمان، کاهش اکسیژن جنین و خطر مرگ برای او و … به همراه دارد؛ و اگر کمتر از 38 هفته باشد، آن را زایمان زودرس می نامند و زیان های مانند ضعف و ناتوانی سیستم دفاعی بدن نوزاد که 50% درصد مبتلا به مرگ نوزادی می شود ـ آمادگی نوزادان برای ابتلاء به بیماری های یرقان و … به همراه دارد. لذا مدت بارداری طبیعی بین 38 الی 42 هفته می باشد.
حاصل سخن این که قرآن مقدار زمان بارداری را اندازه¬ای مشخص می¬داند و پزشکی نوین هم مدت زمان بارداری را تقریباً ثابت می¬داند و نشان می¬دهد که کشفیات جدید علمی، بار دیگر اشارات علمی قرآن را تبیین کرده است.
12- معجزه قران و حرکت خورشید
«وَ الشَّمْسُ تجْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم * و آفتاب به سوی قرارگاه خویش روان است این فرمان خدای پیروزمند و داناست. سوره یس آیه 38»
قرآن در آیات متعددی به حرکت¬های خورشید اشاره کرده برای مثال سوره انبیا آیه 33، رعد آیه 2، فاطر آیه 13 و …که برخی صاحب نظران این آیات را معجزه و اعجاز علمی قرآن دانسته اند؛ چرا که به حرکتهای مختلف خورشید اشاره دارد که بر خلاف تصورات رایج در محافل علمی عصر نزول بوده است. آنان بر این باورند که این دسته از آیات بدین حرکت ها اشاره دارند:
یک حرکت انتقالی مستقیم خورشید درون کهکشان راه شیری، یعنی حرکت طولی خورشید به سمت معین یا ستاره دور دست.
مفسران و دانشمندان متعددی این حرکت خورشید را از قرآن دریافته و برخی دیگر نیز آن را اعجاز دانسته اند، چرا که اختر شناسان جدید همچون کوپرنیک، کلپ و گالیله بر آن بودند که خورشید ثابت است.
دانشمندان گفته¬های قرآن را یک شگفتی و نوعی اعجاز می¬دانند چون در آن زمان هیچ کس به حرکت¬های خورشید اشاره نکرده بود چه رسد به اعراب جاهلی که در میان آنها یک دانشمند هم نبود. یکی دیگر از اشاره¬های قرآن ادامه حیات خورشید تا زمان معین است؛ یعنی عمر خورشید در اثر انفجارات هسته ای و سوخت مواد درونی آن چند ملیارد سال دیگر به پایان می¬رسد.
از این رو برخی مفسران سوره رعد آیه 2 را یک اعجاز می دانند:
«اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ * الله، همان خداوندی است که آسمانها را بی هیچ ستونی که آن را ببینید، برافراشت سپس به عرش پرداخت و آفتاب و ماه را که هر یک تا زمانی معین در سِیرند رام کرد، کارها را می¬گرداند و آیات را بیان می¬کند، باشد که به دیدار پروردگارتان یقین کنید. سوره رعد آیه 2».
حرکات درونی خورشید، بدین معنا که در خورشید دائماً انفجارات هسته¬ای صورت می¬گیرد تا انرژی، نور و گرما تولید کند و همین انفجارات باعث زیرو رو شدن مواد مذاب داخل خورشید می شود که گاه تا کیلومترها پرتاب می¬شود.
برخی محققان از تعبیر (یجری) به معنای جریان داشتن و تفاوت آن با تحرک چنین استفاده کرده اند که خورشید نه نتها حرکت می¬کند، بلکه جریان دارد، یعنی زیر و رو می شود و این نکته¬ای لطیف و علمی است که قرآن بدان اشاره کرده است و در عصر جدید کشف شده است؛ و این یکی از اعجاز علمی قران کریم است تا پندی برای همگان باشد.
2- علم تاریخ در قرآن
نقل بخشهاى مهم تاریخ و آگاهى دادن به آن، یکى از شیوههاى تربیتى است که قرآن نیز در مناسبت¬های متعددی به نقل آن پرداخته است؛ از جمله مواردی که در قرآن بسیار روی آن تکیه شده سرگذشت پیامبران (ع) است؛ زیرا بیان سرگذشت پیامبران (ع) بار تربیتى دارد.
داستانهاى قرآنى هدف¬دار است، نه وسیله سرگرمى و یا اغفال. در نقل داستان باید آن فرازهایى مورد توجّه قرار گیرد که داراى بار ارزشى است. بهترین داستان آن است که مایه آرامش خاطر باشد. همه داستانهاى قرآنى حقیقت دارد و با نوعى برهان و دلیلِ قابل قبول همراه است.
آیات فراوانی در قرآن پیرامون تاریخ و اهمیّت آن وجود دارد که به برخی از آن اشاره می¬نماییم:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک * پیش از تو پیامبرانى فرستادهایم. داستان بعضى را برایت گفتهایم و داستان بعضى را نگفتهایم. سوره غافر آیه 78».
البته مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق، راهِ فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتاب¬ها است؛ زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مىسازد.
شاید به خاطر همین است که جمله انظروا (نگاه کنید) را در آیه «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ * سوره انعام آیه 11»؛ به کار برده نه (تفکروا- بیندیشید) را.
لذا در چندین آیه به مسئله گردش و سیاحت در زمین اشاره شده است.
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ * بگو بروید در روى زمین گردش کنید سپس بنگرید عاقبت و سرانجام گناهکاران چگونه بوده است. سوره نمل آیه 69».
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ * بگو در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را بوجود آورده است. سوره عنکبوت آیه 20».
تاريخ از ديدگاه قرآن، مجموعه وقايع و حوادثى است كه در چارچوب قوانين و سنتهاى تغيير ناپذير بروز كرده¬اند و بايد به عنوان تجربه و عبرت، در فراروى آيندگان قرار گيرند. اسلام، تاريخ گذشته را با زندگى امروز مرتبط و شناخت درست آن را دانش زا و ايمان بخش مى¬داند:
«لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِى الاْلْبابِ * در سرگذشت آنان درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود. سوره یوسف آیه 111».
از نظر قرآن، عبرت آموز بودن حوادث و عبرت گرفتن، روح تاريخ است و بدون آن، تاريخ به پيكره جامد و بى جان مى¬ماند.
عبرت به معناى عبور كردن، گام فرانهادن و گذشتن از بيرون يك چيز به درون آن است. عبرت پلى است از رويدادهاى تاريخى كه از آن بايد گذشت و به طبيعت و علل آنها رسيد و به باطنشان نفوذ كرد.
قرآن به تاريخ اهميت و ارزش فراوانى داده است كه آن را از راههاى مختلفى مى¬توان به دست آورد از جمله:
1 ـ نام سوره¬ها:
نام¬هاى بخشى از سوره¬ها نشان دهنده¬ی اهتمام قرآن به تاريخ است. زيرا بيش از يك پنجم سوره¬هاى قرآن؛ يعنى 25 سوره با نامهايى مشخص شده¬اند كه هر كدام كليد واژه¬اى است براى مقطعى از تاريخ و پيام تاريخى دارند همانند: (كهف)، (قصص)، (لقمان)، (انبياء)، (جاثيه)، (احقاف) و (احزاب) و… .
2 ـ فراخوانى به مطالعه تاريخ:
قرآن پيروان خود را به مطالعه تاريخ گذشتگان فرا مى¬خواند و با تكرار و تاكيد زياد به پيروانش دستور مى¬دهد به سير و سفر بپردازند و از نزديك نشانه هاى تاريخى را مشاهده نمايند تا انديشه¬ی آنها بارور شود و سطح فكر و فرهنگشان ارتقا يابد:
«اَفَلَمْ يَسيروُا فِى الاَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ * آيا (مخالفان دعوت تو) در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟ سوره غافر آیه 82».
گاهى اين دستورات با تعبيراتى همانند؛ (تعقّل)، (نظر)، (لبّ)، (تَفكّر)، (موعظه)، (عبرت) و (تذكر) مورد تاكيد قرار گرفته و در اكثر اين موارد، كلمات به صورت جمع آمده است همانند:
(اُنْظُرُوا- بنگريد)، (لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّروُنَ- شايد بينديشند)، (اَفَلا تَعْقِلُونَ- آيا نمى انديشيد؟) و (لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ- براى گروهى كه مى دانند) و …؛ تا روشن شود كه تاريخ در انحصار عدّه¬اى انگشت شمار و قشر خاصّى چون (مورّخان)، (سياستمداران) و (جامعه شناسان) نيست و نبايد باشد؛ بلكه بينش تاريخى فراگير است و همگان بايد در اين امرشركت داده شوند و هيچ ملّتى نبايد از تاريخ خود بى خبر باشد. زيرا بخش عظيمى از حياط معنوى، اجتماعى و سياسى ما مسلمانان بر تاريخ گذشتگان استوار است و اكنون بر نردبانى در حركتيم كه پله-هاى آن را پيشينيان ساخته¬اند در حدى كه اگر انسان، گذشته خود را فراموش كند سر از نيستى بيرون مى¬آورد.
بدين جهت است كه رهبران دينى و شخصيتهاى برجسته اسلامى چون (امام خمينى)، (سيّد جمال اسد آبادى)، در سخنرانيها، پيامها و بيانيّه¬هاى سياسى خود، مردم را به گذشته خود توجه مى¬دادند و توصيه مى¬كردند كه مسلمانان بايد گذشته-ی خود را بـاز يابند و عظمت پيشين خود را به فراموشى نسپارند.
3 ـ مقاطع مهم تاريخى در قرآن:
بيش از نصف قرآن مربوط به تاريخ و تبيين فلسفه تاريخ است؛ حتى بخش عظيمى از آيات در موضوعات فقهى، كلامى و اجتماعى و … از نظر شأن نزول و تطبيق و تعيين مصداق با تاريخ درآميخته است.
قرآن گاهى به نقل حوادث تاريخى تصريح مى¬كند و مى¬فرمايد:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ * ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن بر تو بازگو مى كنيم. سوره یوسف آیه 3».
و نيز مى فرمايد:
«كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ * اين گونه بخشى از اخبار پيشين را براى تو بازگو مى كنيم. سوره طه آیه 99».
قرآن گاهى علاوه بر نقل تاريخ، تعبيراتى به كار مى¬برد تا شنونده را به دريافت فلسفه تاريخ بر انگيزد از جمله¬ی آنها كلمه¬ی (آيت) است؛ و در مواردى هم تاريخ را از آيات الهى مى¬شمرد و ميان طبيعت و تاريخ رابطه¬ی نزديكى برقرار مى كند تا مؤمنان و هوشمندان را با روح آن آشنا سازد:
«اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ * در اين (سرگذشت عبرت انگيز) نشانه¬هايى است براى هوشياران. سوره حجر آیه 75».
در خصوص فرعون نيز اين تعبير را بكار برده و خودِ او را به عنوان كسى كه منشاء پيدايش بخشى از تاريخ گشته است (آيت) مى¬داند و مى¬فرمايد:
«فَالْيَوْمَ نُنَجّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكوُنَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ اِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلوُنَ * ولى امروز بدنت را (از آب) نجات مى¬دهيم، تا عبرتى براى آيندگان باشى و بسيارى از مردم، از آيات ما غافلند. سوره یونس آیه 92».
همچنانكه هر يك از پديده¬هاى طبيعى چون ماه و خورشيد و كوه و دشت وسيله¬اى است براى تفحّص در وجود خداوند و شناخت وى، هر كدام از مقاطع تاريخى گذشته، روزنه¬اى است براى دريافت حقايق سياسى اجتماعى و كسب تجربه و دانش. پس تاريخ از ديدگاه قرآن منبع شناخت است و مى¬تواند آينده را نشان دهد:
«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفا وَ مَثَلا لِلاخِرينَ * و آنها را پيشگامان و عبرتى براى ديگران قرار داديم. سوره زخرف آیه 56».
با اين شرط كه انسان، تاريخ را صرف روايت و در حال سكون نبيند؛ بلكه به عنوان مدل و نمونه ی زنده اى از گذشته دريابد و تاريخ را از حصار گذشته به زمان حال بياورد و بلكه آن را به زمان آينده نيز تعميم دهد.
اهمیت قرآن از جهت منبع فهم دین
معارف اسلامی را می¬توان به سه بخش عمده¬ی عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کرد. آموزه¬های اسلام در بخش نخست مربوط است به شناخت صحیح خداوند و لزوم ایمان به او و اعتقاد به رستاخیز که در آن پاداش اعمال نیک و بد داده می شود؛ و اعتقاد به بعثت پیامبران و از جمله پیامبر اسلام (ص) و امامت امامان معصوم (ع) و نزول کتاب آسمانی.
آموزه های اسلام در بخش دوم در تبیین فضائل و رذائل اخلاقی و طریقه ی آراسته شدن به مکارم و دوری از رذایل اخلاقی خلاصه می¬شود. دانش اخلاق بیان کننده این بخش از دستورهای اسلام است و به ما می¬آموزد که انسان مؤمن و پایبند به اصول اعتقادی مذکور از نظر خصلت های روحی، مانند صبر شجاعت، عدالت، حسد، تکبّر و حرص و … چگونه باشد و چگونه نباشد.
بخش سومِ آموزه¬های اسلام در دانش فقه تجلّی می¬یابد که عهده¬دار بیان شریعت و قانون عملی زندگی بشر، برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت است. فقه به انسان می¬آموزد که چه عملی را و چگونه انجام دهد و چه عملی را ترک کند.
حال سؤال این است که برای به دست آوردن احکام و مسائلِ مطرح شده در این سه بخش دین باید به چه منابعی رجوع کرد و یا از چه منابعی می¬توان بهره جست؟ و درجه¬ی اعتبار آنها نسبت به هم چگونه خواهد بود؟ و … .
در پاسخ به این سؤال باید گفت که در اسلام برای استباط احکام از چهار منبع می¬توان بهره گرفت: قرآن، احادیث، عقل و اجماع؛ که به توضیح آنها خواهیم پرداخت.
قرآن
قرآن نخستین و اساسی¬ترین منبع و مرجع برای احکام اسلامی است. منابع دیگر که بیان شد به قرآن و احادیث (سنّت) رجوع می¬کنند و خود احادیث نیز به قرآن باز می¬گردد.
مقصود از قرآن در اینجا همین کتاب مقدس است که اکنون در اختیار ما است. معارف قرآن را می¬توان در سه حوزه¬ی اعتقادات و اخلاق و احکام عملی مطالعه کرد و بدین لحاظ، قرآن کتابی است کامل و جامع که دستور زندگی بشر را به بهترین وجه بیان کرده است.
قرآن خود در وصف خویش چنین بیان می کند:
«يهْدِى إِلىَ الْحَقّ وَ إِلىَ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيم * به سوى حقّ و به سوى راهى راست راهنمای و هدایت مىكند. سوره احقاف آیه30»
و به طور جامع می فرماید:
«تِبْيَنًا لِّكلِّ شىَء * اين كتاب روشنگر هر چيزى است. سوره نحل آیه 89»
نتیجه ی آیات مذکور آن است که قرآن شامل هر آنچه که بشر در پیمودن راه سعادت از اعتقادات و عمل بدان نیازمند است می شود و به صورت تام و کامل بیان شده است و همین تام و کامل بودن آن بهترین دلیل بر این حقیقت است که اعتبار و صحّت آن محدود به عصر و زمان خاصّی نیست.
سُنت:
سنّت گاه به معنای مستحب در مقابل واجب است که در فقه مطرح است و گاه به معنای شریعت در مقابل بدعت که در کلام مطرح است.
امّا در اصول، سنّت عبارتند از قول، فعل و تقریر معصوم (ع).
در این تعریف اشاره ای به اقسام سه گانه ی سنّت است. سنّتِ قولی، یعنی گفتار معصوم و سنّتِ فعلی یعنی آنچه معصوم به جا آورده است و سنّتِ تقریری یعنی تأیید و امضای معصوم که از سکوت او در مواجهه با اعمال دیگران فهمیده می شود.
ائمه¬ی معصومین (ع) برای تشخیص احادیث صحیح از غیر صحیح راه¬های متعددی را بیان نموده¬اند، از جمله تشخیص روایات صحیح از غیر صحیح به وسیله مقایسه با قرآن و سنّت قطعی است.
در این جا آنچه دارای اهمیّت است تشخیص روایات صحیح با ملاک قرار دادن قرآن است؛ یعنی ملاک صحت و سقم احادیث، عرضه و مقایسه ی آنها با قرآن است.
این روشِ تشخیص سفارش معصومین (ع) است و به احادیث عرضه شهرت یافته اند و به دو دسته تقسيم مىشوند: ۱. رواياتى كه به طور مطلق به ارجاع احاديث به قرآن تأكيد كرده است. از اين دست از روايات بهدست مىآيد كه قرآن معيار شناخت صحّت و سقم احاديث است؛ اعم از آنكه ميان احاديث تعارض باشد يا نباشد. ۲. رواياتى كه به هنگام تعارض احادیث، موافقت با قرآن را وجه ترجيح دانستهاند؛ يعنى، در تعارض ميان دو روايت كه هر دو از حجيّت برخوردارند، يكى از وجوهِ ترجيح، موافقت حديث با قرآن شمرده شده است.
«عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَرَأْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ (ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّهُ سَيُكْذَبُ عَلَيَّ كَمَا كُذِبَ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلِي فَمَا جَاءَكُمْ عَنِّي مِنْ حَدِيثٍ وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ حَدِيثِي وَ أَمَّا مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَلَيْسَ مِنْ حَدِيثِي * امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل فرموده¬اند: دروغگو بر من دروغ خواهد بست، چنانكه قبل از من نيز چنين بود. پس آنچه را كه از جانب من به شما رسيد، اگر موافق با كتاب خدا بود سخن من است و اگر مخالف با كتاب خدا بود مطمئناً سخن من نيست». (2)
اجماع:
اجماع در لغت گاه به معنای عزم و تصمیم است؛ و در معنای اصطلاحی اجماع نوع خاصّی از اتفاق نظر است که می¬تواند دلیل بر حکم شرعی باشد.
در خصوص اعتبار و حجیّت اجماع باید گفت که نزد شیعه اجماع دلیل مستقلی در عرضِ کتاب [قرآن] و سنّت نیست و حجیّت آن بر اساس کاشفیّت از دلیل شرعی استوار است.
لذا اجماع وقتی دارای اعتبار و ارزش است که موافق سنّت باشد و همان گونه که در بالا اشاره شد خودِ سنّت نیز موقعی دارای اعتبار است و یا به عبارت دیگر صحیح است که موافق قرآن باشد. پس می¬توان با این بیان فهمید که در اعتبار و صحّت اجماع نیز این قرآن است که ملاک و معیار می¬باشد.
عقل:
چهارمین منبع تشریع در فقه اسلامی عقل است. جایگاه رفیع عقل به عنوان حجت الهی و رسول باطنی در اعتقادات، جای تردید ندارد؛ ولی جایگاه عقل به عنوان کشف کننده حکم شرعی، محل بحث و گفتگو است.
دلیل عقلی نزد شیعه متفاوت از دلیل قیاس نزد اهل سنت است؛ زیرا قیاس، دلیل عقلی ظنّی است، امّا نزد دانشمندان شیعه دلیل عقلی منحصر به دلیل عقلی قطعی است.
عقل بشر به دلیل نارسایی و عدم امکان برنامه ریزی کلان برای سعادت بشر، باید به همراه یک شناخت دیگری باشد که او را در این مسیر یاری کند که همان وحی است.
هدف خداوند از آفرینش انسان این است که با انجام افعال اختیاری مسیر تکامل خویش را به سوی کمال نهایی بپیماید؛ کمالی که جز از راهِ اختیار و انتخاب به دست نمی آید.
اختیار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهم شدن زمینه های بیرونی برای کارهای گوناگون و وجود میل و کشش درونی به سوی آنها، نیاز به شناخت صحیح نسبت به کارهای خوب و بد و راه¬های شایسته و ناشایسته دارد و در صورتی انسان می¬تواند راه تکامل خویش را آزادانه و آگاهانه انتخاب کند که هم هدف و هم راه رسیدن به آن را بشناسد و از فراز و نشیبها و پیچ و خمها و لغزشگاههای آن آگاه باشد.
شناختهای عادی و متعارف انسان¬ها که از همکاری حسّ و عقل به دست می آید هر چند نقش مهمی در تأمین نیازمندی های زندگی، ایفا می کند، امّا برای باز شناختن راه کمال و سعادت حقیقی در همه ی ابعاد فردی و اجتماعی و مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، کافی نیست و اگر راه دیگری برای رفع این کمبود وجود نداشته باشد هدف از آفرینش انسان تحقق نخواهد یاقت.
لذا باید در کنار عقل راه دیگری ورای حسّ و عقل برای شناخت مسیر تکامل همه جانبه، در اختیار بشر باشد تا بتواند راه بر پیچ و خمی را که پیش رو دارد بپیماید؛ و آن شناخت و راهی که یاری گر عقل بشر خواهد بود، وحی است که در اختیار انبیاء (ع) قرار داده شده است.
و با توجّه به اینکه اسلام آخرین و کاملترین دین برای هدایت بشر می باشد، لذا قرآن که بیانگر و حامل پیام الهی است باید در کنار عقل بشر قرار گیرد تا عقل، نارسایی¬ها و کمبود¬های خود را به واسطه¬ی رهنمود¬های این کتاب شریف جبران نموده راه سعادت را به سلامت بپیماید.
حال سؤال این است که مهترین منبع در میان منابع چهارگانه¬ی مطرح شده کدام است؟
پاسخ این سؤال با مطالبی در خصوص مِلاک و معیار بودن قرآن برای تشخیص روایات صحیح از نا صحیح، همچنین صحت اجماع به شرط موافقت با سنّت و قرآن نیز نارسایی عقل در هدایت انسان به سوی سعادت ابدی، بسیار روشن است؛ و آن این که قرآن در بین منابع چهار گانه شیعه بسیار با اهمیّت و با ارزش است و در صورت کنار گذاشتن این کتاب شریف بقیّه¬ی منابع از اعتبار و حجیّت ساقط می¬شوند و انسان را مشکلات عدیده¬ای مواجه کرده و بشر سردرگم می¬ماند.
اهمیت رجوع به قرآن به دلیل نارسایی دانش بشری
یکی از بنیادی ترین مسائلِ هر انسان، حلّ موضوعِ، نیاز به وحی (قرآن) در صورت وجود عقل می باشد؛ یعنی با وجود داشتن عقل بشری و قدرت محاسبه و تحلیل آیا باز هم نیاز است که بشر به کتاب مقدس (قرآن) مراجعه کند که از طریق وحی بر پیامبر (ص) نازل شده و حاوی کلید های حلّ مسائل ابتدایی و بنیادی، دنیوی و اخروی و … بشر می باشد؟
آیا بشر به آن بلوغ فکری نرسیده است که مشکلاتش را به تنهایی حلّ کند؟ و اگر به این حدّ نرسیده آیا زمانی خواهد رسید که بشر بدون کمک گرفتن از سخن خداوند خود برای خویش برنامه ریزی نموده و راه سعادت را پی گیرد و به مقصد برسد؟
برای رسیدن به پاسخ سؤالات مطرح شده چند موضوع قابل بررسی است؛
1- محدوده ی درک عقل بشر تا کجاست؟
2- سعادتی که بشر بدون وجود سخن خداوند بخواهد ترسیم کند چه می باشد و چه شباهتی به آن مقصد و هدفی دارد که خداوندِ خالق، بشر آن را ترسیم نموده است؟
3- آیا عقل به تنهایی، در پیمودن راه می تواند تمام جوانب، مفاسد و مصالح و تضادها را در نظر گرفته برنامه¬ای کامل و جامع دهد؟ و تضمین برای انجام چنین برنامه¬ای چیست؟
در ابتدا مناسب است جایگاه عقل در نگاه دین مبین اسلام مطرح شود تا دچار پیش فرض های نادرست در درک مسائل مطرح شده آتی نشویم.
- عقل در منابع ديني و اسلامي:
عقل در قرآن کريم داراي جايگاه ويژه اي است و اصولا اولين آيات نازل شده بر پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) که فرمان به خواندن است به جنبه¬هاي خرد ورزي و به کار انداختن دستگاه عقل و ادراک است.
در این کتاب شریف به دفعات، انسان¬ها را به استفاده از عقل دعوت کرده است و در این راستا از اقوامی یاد می¬کند که به دلیل عدم استفاده از عقل مورد توبیخ پیامبران قرار گرفته¬اند. انبیاء بزرگ الهی در مواجهه با بت¬پرستان، همواره آنها را دعوت به مراجعه به عقل کرده¬اند. از باب نمونه می¬توان به داستان حضرت ابراهیم علیه السلام اشاره کرد که وقتی بت¬پرستان گفتند که ابراهیم بت¬ها را شکسته است؟ در جواب فرمود:
«بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسَئلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُون * فَرَجَعُواْ إِلىَ أَنفُسِهِمْ فَقَالُواْ إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّلِمُون * گفت: بلکه بزرگ بت¬ها آنها را شکسته است. اگر سخن می¬گویند، از آنها سوال کنید. بتپرستان به نفس خود مراجعه کرده پس (به خود) گفتند که حقیقتا شما از ظالمان هستید. سوره انبیاء آیه 64 – 63».
ابراهیم علیه السلام با توبیخ آنها فرمود:
«أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ … أَفَلَا تَعْقِلُونَ * آیا غیر از خدا چیزی را که به شما نفع و ضرر نمی رساند، عبادت می کنید…. آیا نمی اندیشید؟»
قرآن کریم در آیات نورانی خود، کسانی که از عقل استفاده نکرده و در نتیجه کافر شدند را به گوسفندان تشبیه کرده و می¬فرماید:
«وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُون * مثل كسانى كه كافر شدند مثل آن چوپانى است كه بر گوسفندان خود نهيب مى¬زند و چيزهائى مى¬گويد كه گوسفندان نمى¬فهمند ندائى از او مى-شنوند، كر و گنگ و كورند و در نتيجه راهى براى تعقل ندارند. سوره بقره آیه 171»
در اینجا به ذکر آیاتی از قرآن که به تفکر و تعقل سفارش می کنند اشاره می کنیم:
تفکر در اختلاف شب و روز
از دیگر اجزای نظام هستی که خداوند، انسان¬ها را به اندیشیدن در آنها دعوت کرده است، مسئله شب و روز است. خداوند متعال در آیاتی اصل وجود شب و روز را از مصادیق رحمت و فضل خود دانسته است:
«وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون * او از رحمت خود براى شما شب و روز را قرار داد تا در يكى آرامش گرفته در ديگرى به جستجوى فضل خدا برخيزيد، چنين كرد تا شايد شكر بگذاريد. سوره قصص آیه 73»
و در مواردی نیز تسخیر شب و روز به قدرت خداوند را مایه عبرت عقلا دانسته است:
«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون * و شب و روز را به خدمت شما گذاشت و خورشيد و ماه و ستارگان به فرمان وى در خدمت شما هستند كه در اين براى گروهى كه عقل خود را به كار برند عبرت¬هاست. سوره نحل آیه 12».
تفکر در آفرینش انسان
خداوند متعال در آیاتی انسان را به تفکر در آفرینش خود دعوت کرده است؛ و هر بار به بهانه¬ای انسان را به چنین کاری فرخوانده است:
اثبات شایستگی خداوند برای عبادت
«هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون * خدا همو است كه شما را از خاك و سـپس از نطفه و آنگاه از علقه بيافريد و آنگاه به صورت طفل شما را بيرون مى¬كند تا به حد بلوغ برسيد و بعد از آن پير و سالخورده گرديد، ولى بعضى از شما قبل از رسيدن به پيرى مى ميريد و نيز بيرون مى¬كند تا به اجل معين خود برسيد و شايد تعقل كنيد. سوره غافر آیه 67».
خداوند متعال پس از آنکه در آیات پیش از این آیه، مردم را به یکتاپرستی دعوت می¬کند، در این آیه، مردم را به تدبر و تعقل در خلقت خودشان و عظمت این کار فرا می¬خواند.
به بیان دیگر خداوند در این آیات از انسان می¬خواهد میان معبودهای ساختگی و خداوند مقایسه کرده و آنگاه اندیشه کند که کدام یک حق و شایسته پرستش است.
- تعقل در برتری آخرت بر دنیا
«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون * و زندگى دنيا جز لهو و لعب چيزى نيست و هر آينه خانه آخرت بهتر است براى كسانى كه تقوا را پيشه خود مى سازند آيا باز هم تعقل نمى¬كنيد. سوره انعام آیه 32».
این آیات نمونه¬ای کوچک از بی¬شمار آیاتی است که انسان را به تفکر، تعقل و تدبّر دعوت نموده است، لذا با یک نگاه اجمالی به این آیات به جایگاه عقل در نزد خداوند و در دین اسلام پی خواهیم برد.
نکته¬ی مهمی که در آيات قرآن مد نظر قرار داده شده است اين است که بايد عقل و خردورزي همراه با عمل باشد زيرا انسان، موجودي است متفکر که کارهايش بر محور انديشه استوار است و تفکر او در تنظيم کارهايش موثر است.
حضرت امير (ع) در خصوص اهميت عقل در راستاي انتخاب صحيح مسير زندگي مي فرمايد:
«انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهي چشمها دروغ مي نماياند، اما آن کس که از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمي¬کند».
در کلام مولا (ع) صاحبان عقل و انديشه صاحب قدرت و تواني معرفي شده¬اند که مي¬توانند از تنگناهاي مختلف بیرون آيند. در گنجينه ارزشمند نهج البلاغه توسل به عقل و خردورزي ضامن آسودگي، سعادت و خوشبختي عنوان شده است. حضرت علي (ع) صاحبان عقل را کساني بر مي شمرد که بر عواطف و هيجاناتشان مسلّط هستند و اجازه نمي¬دهد که به جاي انديشه ورزي و آينده نگري گمان و تصورات، باعث عدم تصميم گيري صحيح براي زندگي شان شود.
و یا از امام باقر (ع) نقل شده است:
«چون خدا عقل را آفريد از او بازپرسى كرده به او گفت: پيش آى. پيش آمد، گفت: بازگرد، بازگشت، فرمود: بعزت و جلالم سوگند مخلوقى كه از تو پيشم محبوبتر باشد، نيافريدم و ترا تنها به كسانى كه دوستشان دارم بطور كامل دادم. همانا امر و نهى، كيفر و پاداشم متوجه تو است».
لذا می توان پس از بررسيها به اين نتيجه رسيد که يکي از سفارشهاي اکيد خاندان رسول اکرم (ص) به مردم همه¬ی تاريخ، دوري از جهل و حرکت به سمت خردورزي است.
و امّا در خصوص محدوده¬ی عقل می توان چنین گفت:
عقل با ارزشترين نيرويي است كه خداوند در وجود انسان قرار داده و داراي تقسيمات و مراتبي است.
1. عقل نظري؛ كه كارش درك و شناخت واقعيتها و قضاوت درباره آنهاست.
2. عقل عملي؛ همان قوه اي است که رفتار آدمي را کنترل مي کند، يا كارش درک بايد ها و نبايد هاست و در واقع عقل عملي مبناي علوم زندگي است و مورد قضاوت در عقل عملي اين است که اين کار را بکنم يا نکنم؟ عقل عملى به تعبير امام صادق (ع) مركز عبوديت انسان و سرمايه¬ي تحصيل بهشت از خداى سبحان است.
بر اساس دلايل عقلي و نقلي، حوزه فعاليت و كارآمدي عقل در گستره مخلوقات، پديدههاي عالم طبيعت، احكام شرع و شناخت خدا به طور اجمال است؛ يعني عقل انسان توان شناخت ذات خداوند و درك آن را ندارد؛ زيرا كه هر پديده¬اي به دليل پديده و حادث بودن نميتواند نامحدود و بينهايت باشد، عقل بشري چون پديده و مخلوق خداست، بنابراين، محدود است و محدود نميتواند نامحدود و بينهايت را بشناسد.
عقل انسان ميتواند جهان، پديده¬هاي آن، قوانين حاکم بر آن را بشناسد و در آنها حكم و داوري كند.
در حوزه شناخت احكام هم عقل به عنوان يكي از دلايل شناخت احكام در كنار سنت و قرآن قرار دارد.
البته لازم به ذکر است که در اسلام در دو حوزه عقايد (اصول) و احکام (فروعات)، هم بعضي از احکام و مسائل، فوق عقل وجود دارد که عقل گرچه مخالفتي با آنها ندارد، اما به کُنه آنها نمي رسد و نمي¬تواند آنها را درک کند؛ مانند دلایل احکام و يا مباحث مربوط به جزئيات معاد. تفصيل چنين نکته اي در اين مقال مختصر نمي¬گنجد.
و به طور کلی می¬توان گفت: عقل انسان تا اين اندازه ميفهمد كه اين جهان داراي خدايي است و آن خدا داراي صفات كمال و جلال است. داراي علم، قدرت، حيات و … است. تا اين اندازه از شناخت وظيفه عقل است و توان آن را هم دارد و خداوند تا اين حد عقل را منع نكرده اما بيش از اين مقدار كه شناختِ كنه و حقيقت ذات و صفات باري تعالي باشد و نیز شناخت سعادت و راه پیمایش به سوی سعادت بدون در نظر گرفتن پیام الهی، عقل انسان عاجز است و توان شناخت آن را ندارد و در این راه پر خطر چاره ای جز مدد از وحی و پیام الهی ندارد.
و برای پاسخ به سؤالات دوم و سوم باید گفت:
مفهوم سعادت و معانی اصطلاحی آن و فهم بشر از سعادت یکی از مطالب مهم و مرکزی در جوامع بشری و زندگی انسان ها به شمار می رود.
یکی از سؤال¬های مهم در زندگی انسان این است که در یابد سعادت چیست؟ سعید و خوشبخت کیست؟ سعادت واقعی چیست؟ و چطور می¬توان انسان به سعادت واقعی دست یابد؟ یافتن جواب درست و منطقی به این سؤالات، راه حلی برای بسیاری از مشکلات انسان خواهد شد.
مهترین موضوعی که باید در خصوص سعادت دانسته شود این است که خوشبختی بر اساس جهان بینی¬های مختلف، تعاریفهای مختلفی به خود می¬گیرد.
کلمه سعادت یا خوشبختى در لغت، به معناى خوش طالعى مورد ترجمه و تفسیر قرار گرفته است. همچنین علما در تعریف سعادت می گویند: «سعادت رسیدن به هر نوع کمال ممکن است، که انسان استعداد و شایستگى رسیدن به آن را دارد» و یا به عبارت دیگر، سعادت عبارت از استفاده صحیح، سالم و مشروع از نیروهاى مختلف مادى و معنوى که پروردگار در تصرف و اختیار انسان قرار داده، است.
اگر ما حکمت و فلسفه خلقت انسان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم با وضوح تمام در خواهیم یافت که هدف از خلقت جهان و به تبع آن خلقت انسان، رساندن انسان به بالاترین کمال انسانی است، بنابر همین منطق است که انسان فطرتاً، کمال جو و سعادت طلب است؛ بنابراین همه¬ی انسان¬ها می¬خواهند خود را به سعادت گم شده خود برسانند.
ولی جای هیچ¬گونه تردیدی نیست که انسان¬ها برای رسیدن به سعادت برای خود راه¬ها و وسایل مختلفی را مطرح و پیش¬بینی می¬نمایند. برخی از انسان¬ها رسیدن به سعادت و خوشبختی متصور خویش را در رسیدن بـه «لذت» ظاهری و برخی دیگر از انسان¬ها «لذت های» باطنی را مایه سعادت و خوشبختی معرفی می¬کنند.
برخی اسراف و مصرف بي¬حساب و کتاب را معادل سعادت تعريف کرده¬اند و برخی رسیدن به لذّت¬های جنسی، برخی قدرت را و برخی ثروت؛ و برخی نیز مانند لذّت گرایان معتقدند: هر چیزی که برای انسان لذّتبخش باشد «خیر» و هرچه رنج و درد در پی داشته باشد «شرّ» است؛ بنابراین از نظر آنها، سعادت و کمال انسان در لذّتجویی اوست؛ و عمل انسان نیز باید برای کسب لذّت باشد. انسان نباید به گذشته و آینده بیندیشد و باید همیشه زمان حال را غنیمت شمارد.
لذا می¬بینیم که اگر انسان سعادت را در غیر از آنچه در پیام الهی آمده است جستجو کند، به دلیل داشتن میل و غرایز جنسی، رفاه طلبی، منفعت طلبی، میل به بی بند و باری تعاریف متعددی از سعادت ارائه خواهد داد تا به خواسته های شیطانی خویش نائل آید.
پس برای رسیدن به سعادت واقعی و تعریف صحیح از آن باید سخن خالق و پروردگار عالم و انسان را مورد ارزیابی قرار داد؛ زیرا او نه میل و غریزه¬ی جنسی دارد و نه رفاه طلب است، نه میل به بی بند و باری دارد و نه هوای نفسانی دارد، زیرا این صفات در ذات باریتعالی راه ندارد و ثانیاً نیازی به این چیز¬ها ندارد. پس طبق حکم عقل بهتر است راه را از بی نیاز مطلق و خالق عالم پرسوجو کرد تا به سعادت واقعی دست یافت.
حال سؤالی که دوباره به ذهن خطور می¬کند این است که آیا عقل بشر به تنهایی قادر خواهد بود چنین راهی رابه تنهایی بر پیش روی انسان بگشاید؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت:
برای اینکه راه صحیحِ زندگی در همه¬ی ابعاد و جوانبش شناخته شود باید آغاز و انجام وجود انسان و پیوندهایی که با موجودات دیگر دارد و روابطی که می¬تواند با همنوعان و سایر آفریدگان برقرار کند و تأثیراتی که انواع روابط گوناگون می¬تواند در سعادت یا شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد و مصالح و مفاسد مختلف انسان، شناخته شود و مورد ارزیابی قرار گیرد تا وظایف میلیاردها انسانی که دراری ویژگی¬های بدنی و ورانی متفاوت هستند و در شرایط مختلف طبیعی و اجتماعی، زندگی می¬کنند مشخصّ شود.
ولی احاطه¬ی بر همه¬ی این امور، نه تنها برای یک یا چند فرد، میسّر نیست، بلکه هزاران گروه متخصص در رشته¬های علوم مربوط به انسان هم نمی¬توانند چنین فرمولهای پیچیده¬ای را کشف و به صورت قوانین و مقرّرات دقیق بیان کنند، به گونه¬ای که همه¬ی مصالح فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه¬ی انسانها تضمین گردد و در صورت تزاحم بیان انواع مصالح و مفاسد که فراوان اتفاق می افتد مصلحت اهمّ دقیقاً تعیین و مقدم داشته شود.
روند تغییرات حقوقی و قانونی در طول تاریخ بشر، نشان می¬دهد که با وجود پژوهشها و تلاشهای هزاران دانشمند متخصص، در طول هزاران سال هنوز هم یک نظام حقوقی صحیح و کامل و همه جانبه به وجودنیامده است و همواره محافل حقوقی و قانونگذاری جهان به نقص قوانین خود ساخته شان پی می¬برند و با لغو ماده¬ای یا اضافه کردن ماده و تبصره¬ی جدیدی با اصلاح و تکمیل آنها می پردازند.
نباید فراموش کنیم که برای تدوین همین قوانین هم بهره¬های فراوانی از نظام¬های حقوقی الهی و شرایع آسمانی برده¬اند؛ و نیز باید توجه داشت باشیم که تمام همّ و تلاش حقوقدانان و قانوگذاران، تأمین مصالح مادی و دنیوی شده و می¬شود و هرگز اهتمامی به تأمین مصالح اخروی نداشته و ندارد و اگر می¬خواستند این جهت را هم که مهتمرین جهات مسأله است رعایت کنند هرگز نمی توانستند به نتیجه¬ی قطعی، دست یابند زیرا مصالح مادی و دنیوی را تا حدودی می¬توان به وسیله¬ی تجارب علمی، تشخیص داد امّا مصالح معنوی و اخروی، قابل تجربه¬ی حسّی نیست و نیز نمی¬توان آنها را دقیقاً ارزشیابی کرد و در صورت تزاحم با مصالح مادّی و دنیوی، میزان اهمیّت هر یک را باز شناخت.
با توجه به وضع فعلی قوانین بشری می¬توان میزان کارآیی دانش انسانها را در هزاران یا صدها هزاران سال قبل، حدس زد و به این نتیجه¬ی قطعی رسید که بشر ابتدایی، برای تشخیص راه صحیح زندگی بسیار ناتوانتر از بشر این عصر بوده است.
و به فرض اینکه انسان این عصر با استفاده از تجارب هزاران ساله توانسته بود به نظام حقوقی صحیح و کامل و فراگیری دست یابد و به فرض اینکه چنین نظامی ضامن سعادت ابدی و اخروی هم بوده، جای این سؤال باقی می¬ماند که رها کردن میلیاردها انسان در طول تاریخ و وانهادن ایشان با جهل خودشان، چگونه با حکمت الهی و غرض آفرینش آنان سازگار است؟!
و آن انسانها چه گناهی داشته اند که باید ابتدایی ترین انسانها باشند تا مورد آزمایش قرار گیرند و دیگر انسانها از آنها به عنوان پلی برای رسیدن به سعادت استفاده کنند؟ و همان گونه که گفته شد صدور این کار از سوی خداوند حکیم غیر ممکن است. البته نقص و ناکارآمدی دانش و قوانین بشری در رساندن انسان به سعادت، خود گواه بر نارسایی عقل بشری به تنهایی برای رساندن انسان به سعادتی است که برای آن خلق شده است، لذا بهره مندی و رجوع به پیام الهی و استفاده از آنها که نمونه¬ی بارز آن کتاب مقدس مسلمان، یعنی قرآن کریم، است امری اجتناب ناپذیر می باشد.———————————————————
(1) برای مطالعهی بیشتر به کتابهای ذیل مراجعه شود:
1. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر رضایی اصفهانی، ج 2، ص 487 ـ 481.
2. طب در قرآن، دکتر دیاب و قرقوز، ترجمه از چراغی، ص 86.
3. اولین پیامبر آخرین دانشگاه، دکتر پاک نژاد، ج 11، ص 110.
4. مطالب شگفتانگیز قرآن، گودرز نجفی، ص 99.
(2) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج2، ص 227.