- آفات مدیریت از منظر اسلام
در گلزار اخلاق نيكو و مكارم اخلاقى، احتمال رويش خار و خاشاك و علف هرزه نيز وجود دارد و مديران هشيار و آگاه جامعه اسلامى بايد درصدد پيشگيرى يا ريشهكنى آنها برآيند و با مراقبت كافى، طراوت و شادابى شكوفههاى اخلاقى را پاس دارند.
صفاتى چون خودمحورى، دورويى، تنگ نظرى، تبعيض، انتقامجويى و بدزبانى، آفاتى هستند كه شخصيت حقيقى و حقوقى مديران را خدشهدار مىسازد و به مديريت آنان آسيب مىرساند.
آفتهاى اخلاق سازمانى در آفتهاى فوق منحصر نيست و آنچه در اين فصل آمده برخى از آفتها و شايد مهمترين آنها است كه به طور فشرده تدوين يافته است.
1- خودمحورى
منشأ اين رذيله اخلاقى، تكبّر، هواى نفس و جهالت است؛ چنان كه عجب و غرور نيز در رويش و افزايش آن دخالت دارند، همانگونه كه خدا محورى، عقلگرايى، رايزنى و همفكرى، نقطه مقابل آن است.
از منظر قرآن، انسان، ذاتاً ناتوان آفريده شده (1) و دانش او نيز اندك است (2) و چنين موجودى نمىتواند بدون امداد ديگران و تنها با اتكاى به دانش، تجربه و توان خويش به اهداف و آرمانهايش دست يابد و ناچار است سخن خدا را بشنود، فرمان عقل را گردننهد و از تجربه ديگران سود جويد و گرنه به تعبير امير مؤمنان عليه السلام:
«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ * هر كس استبداد رأى داشته باشد، نابود مىشود». (3)
و در سخن حكيمانه ديگرى چنين هشدار مىدهند:
«ايَّاكَ وَالثِّقَةَ بِنَفْسِكَ فَانَّ ذلِكَ مِنْ اكْبَرِ مَصائِدِ الشَّيْطانِ * از اتّكاى به خويشتن بپرهيز؛ زيرا چنين كارى از بزرگترين دامهاى شيطان است». (4)
راه رهايى
بهترين راه پيشگيرى از اين بيمارى و خلاص شدن از اين دام شيطانى، انديشه و عمل است با اين توضيح كه مدير:
در حوزه فكر و انديشه، همواره به ياد داشته باشد كه هر انسانى داراى فكرى محدود است و ثمره يك فكر، هميشه كامل نيست، ولى همين فكر را مىتوان با تضارب آرا و مدد گرفتن از افكار ديگران- به ويژه متخصصان و صاحبان تجربه- به كمال رساند و بازدهى آن را افزايش داد. به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله:
«ما مِنْ رَجُلٍ يُشاوِرُ احَداً الَّا هُدِىَ الَى الرُّشْدِ * هيچ كس با ديگرى مشورت نكرد جز آنكه به هدايت و رشد نايل گشت». (5)
امير مؤمنان عليه السلام نيز مىفرمايد:
«مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فى عُقُولِها * هر كس با مردان صاحب فكر و عقل رايزنى كند، در خرد آنان سهيم گشته است». (6)
حسن بن جهم از امام رضا عليه السلام چنين روايت مىكند:
خدمت امام رضا عليه السلام بوديم، از پدر بزرگوارشان، موسى به جعفر عليه السلام ياد شد.
امامهشتم فرمود: پدرم عقلى داشت كه عقل هيچ كس با آن برابرى نمىكرد، با اين حال، گاهى اتفاق مىافتاد كه با يكى از غلامان خود مشورت مىكرد و از او نظر مىخواست. برخى به چنين كارى اعتراض كردند، پدرم پاسخ داد: چه بسا خداوند، راه موفقيت و گشايش را بر زبان وى جارى كند. (7)
2- دورويى
صداقت و يكرنگى، خواست فطرت و خرد آدمى است و از فضايل نيك اخلاقى به شمار مىرود و در مقابل، دورويى و عدم صداقت در مواجهه با دوستان و آشنايان و همكاران، نكوهيده و زيانآور است و يك مدير مسلمان حتماً بايد از اين خوى ناپسند مبرّا باشد.
خصلت نارواى دورويى- كه در روايات، دو چهرگى و دوزبانى ناميده مىشود- از بدترين انواع نفاق است و مرحوم ملّا مهدى نراقى آن را چنين تعريف مىكند؛
شخص هنگامى دو چهره و دو زبان است كه برادر مسلمانش را حضورى مدح و ستايش كند و اظهار دوستى و خيرخواهى نمايد ولى در غياب او، به غيبت و بدگويى و سعايت و هتك حرمت و زيان مالى او همّت گمارد و او را اذيت كند.
چنين حالتى، يك بيمارى روحى است و مبتلاى به آن، بيش از ديگران از آن رنج و ضرر مىبرد. امام باقر عليه السلام در نكوهش شخص دو رو مىفرمايد:
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذا وَجْهَيْنِ وَ ذا لِسانَيْنِ؛ يُطْرى اخاهُ شاهِداً و يَأْكُلُهُ غائِباً انْ اعْطِىَ حَسَدَهُ وَ انِ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ * بسيار زشت است كه بندهاى دو چهره و دو زبان باشد؛ برادرش را حضورى بسيار ستايش كند و در غياب (با غيبت و بدگويى گوشت) او را بخورد، اگر ثروتى عايد برادرش گردد به او حسد ورزد و اگر گرفتار شود، او را رها سازد». (8)
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در سخنى، شخص دو رو را شرورترين مردم معرفى كرده و تجسم عمل او را در روز رستاخيز چنين بيان مىفرمايد:
«يَجىءُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ذُو الْوَجْهَيْنِ دالِعاً لِسانَهُ فى قَفاهُ وَ آخَرُ مِنْ قُدَّامِهِ يَلْتَهِبانِ ناراً حَتَّى يَلْهَبا جَسَدَهُ * انسان دو رو، روز قيامت در حالى حضور مىيابد كه يك زبان آتشين از پشت سر و زبانى ديگر از پيش رويش آويزان است و پيكرش را نيز مىسوزاند». (9)
- وظيفه مدير
براى رهايى از رذيله دورويى كه دامى شيطانى است و ساختار روابط انسانى را ويران مىسازد، توصيههاى زير براى مديران اسلامى كارساز است:
1- با همكاران اعم از فرادست و فرودست صداقت داشته باشد؛ چنان كه خداوند به حضرت عيسى عليه السلام فرمود: «در آشكار و نهان، قلب و زبان واحد داشته باش.» (10)
2- در تهذيب اخلاق خود بكوشد و ناسرهها را از احوال و اعمال خويش بزدايد تا مجبور نباشد براى پوشاندن آنها، دو چهرگى پيشه كند.
3- به نيروهاى خودى اعتماد كند و به آنان بها بدهد، مشورت نمايد و از استعدادهايشان مدد جويد و از اين طريق، صفا و يكرنگى را بر محيط كار حاكم كند.
4- از هيچگونه خيرخواهى و كمك نسبت به همكاران دريغ نورزد.
5- اصل اساسى حفظ اسرار محرمانه سازمان را هيچگاه فراموش نكند و بداند كه رعايت اصول حفاظتى با صداقت منافاتى ندارد.
6- نيروهاى دو چهره و بى صداقت را طرد كند و با انسانهاى صادق و يكرنگ محشور باشد.
7- دل و نيت خويش را پاك نمايد و از خداوند، صداقت و يكرنگى طلب كند.
3- تنگنظرى
يكى از عوامل مهم گردهمآيى و همكارى افراد در يك سازمان، سود مادّى و برخوردارى از امكانات، حقوق و مزاياى رفاهى است و دوام و پويايى تشكيلات و موفقيت مدير نيز با آن مرتبط است. به همين دليل، مدير بايد بلندنظر و سخاوتمند باشد و حقوق و رفاهيات نيروها را مدّ نظر قرار دهد و در استيفاى آن كوشا باشد؛ رفاه و شادابى زندگى آنان را از خود بداند و ركود و مستمندى آنان را برنتابد.
در روايات اسلامى، بر سخاوت مديران و مسؤولان- در چارچوب اختيارات قانونى- بسيار تأكيد شده و مىتوان از آنها چنين برداشت كرد كه سخاوتمندى لازمه مديريت و تنگچشمى آفت آن است. امير مؤمنان عليه السلام فلسفه آن را چنين بيان مىكند:
«… لا يَنْبَغى انْ يَكُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّماءِ وَالْمَغانِمِ وَ الْاحْكامِ وَ امامَةِ الْمُسْلِمينَ الْبَخيلُ فَتَكُونَ فى امْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ * هرگز روا نيست كه انسان تنگنظر بر ناموس، جان، مال، احكام و قوانين و پيشوايى مسلمانان گمارده شود تا حرص و ولع خويش را بر بيتالمال تحميل كند». (11)
اين روايت گوياى آن است كه مديران بخيل علاوه بر ناديده گرفتن حق مردم و همكاران، به علت حرص و تنگ نظرى، مخارج و ريخت و پاشهاى خود را نيز بر بودجه آنان تحميل مىكنند. به همين دليل وقتى طايفه «بنى سلمه» به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند، آن حضرت پرسيد: «رييس شما كيست؟» پاسخ دادند: رييس ما شخص بخيلى است! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اىُّ داءٍ ادْوى مِنَ الْبُخْلِ * چه دردى گرانتر از بخل است!». (12)
همچنين رسول اكرم صلى الله عليه و آله در سخن حكيمانهاى امير مؤمنان عليه السلام را از مشاوره با بخيل نيز نهى كرده و علت آن را چنين بيان مىكند:
«… لا تُشاوِرَنَّ الْبَخيلَ فَانَّهُ يُقَصِّرُ بِكَ عَنْ غايَتِكَ * هيچ گاه با بخيل مشورت نكن زيرا تو را از هدفت بازمىدارد». (13)
- ريشه و فرجام تنگ نظرى
همه رذايل اخلاقى از جمله بخل، از ضعف ايمان و دنياطلبى، ناشى مىشود و بسيارى از خلق و خوىهاى منفى در پيدايش و پويش يكديگر تأثير متقابل مىگذارند و جملگى دست به دست هم مىدهند تا آدمى را از بهشت سعادت به دوزخ شقاوت دراندازند رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، منشأ اصلى بخل را «كفر» مىداند كه فرجام آن نيز جز دوزخ نخواهد بود:
«الا انَّ الْبُخْلَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْكُفْرُ فِى النَّارِ». (14)
فرد تنگ چشم در اين دنيا نيز در دوزخى از سنگدلى و بى رحمى، حرص، بدگمانى به خدا و خلق، عدم امنيت، حيلهگرى و ناجوانمردى به سر مىبرد و از خدا و خلق گسسته با شيطان، نفس امّاره و اموال ذخيره خود مأنوس مىشود و طعم لذّتهاى واقعى زندگى را نمىچشد؛ به فرموده امام رضا عليه السلام:
«السَّخِىُّ قَريبٌ مِنَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَريبٌ مِنَ النَّاسِ وَالْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعيدٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعيدٌ مِنَ النَّاسِ * سخاوتمند به خدا، بهشت و مردم نزديك است و بخيل از خدا، بهشت و مردم فاصله دارد». (15)
4- تبعيض
عدالت از فضايل بسيار ارجمند و آرمانى انسان است كه علاوه بر عقل و دين و فطرت آدمى، همه بزرگان و صالحان عالم در هر مكتب و ملّتى بر زيبايى و ضرورت آنان پاى فشردهاند؛ كاملترين كتاب آسمانى درباره اين فضيلت چنين مىفرمايد:
«انَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسانِ … * همانا خداوند به عدالت و احسان فرمان مىدهد. سوره نحل آیه 90».
و امير مؤمنان عليه السلام، دادگرى را سرچشمه حيات و زندگانى مىداند:
«الْعَدْلُ حَياةٌ». (16)
فرمان خداوند به اجراى اين پديده حياتى، عام و جاويدان است و همگان، در همهجا و هميشه بايد بدان پايبند باشند تا جامعهاى زنده و انسانى داشته باشند و هر چه عدالت و انصاف افراد و مجموعهها بيشتر و محكمتر باشد، آنها از حيات و ارزش والاترى برخوردار مىشوند و اگر انصاف و عدالت جاى خود را به تبعيض و ستم بدهد، افراد و جامعهها به ركود انسانيت و حيات مبتلا مىشوند و از سعادت فاصله مىگيرند. به همين دليل در اخلاق اسلامى از تبعيض، بى عدالتى، حق كشى و هرگونه ستمگرى به شدّت نكوهش شده و اسلام به كلى آن را تحريم كرده است.
- نمودهاى عدالت
هر يك از مديران اسلامى نسبت به مجموعه، همكاران، امكانات، توليدات و كارآيى تشكيلات تحت اشراف خود، «امين» و «عادل» شمرده مىشوند و چنين خصلتى در واقع شرط لازم مديريت آنهاست و هر كس فاقد چنين شرطى باشد، نبايد مسؤوليت بپذيرد. موارد زير، نمودهايى از عدالت مدير هستند:
1- تقسيم مسؤوليتهاى مجموعه براساس كارآيى، تخصص، تعهّد و لياقت افراد؛
2- پرداخت حقوق و مزاياى زير مجموعه طبق قانون و مقررات صحيح؛
3- هزينهكردن وقت و بودجه براى بخشهاى مختلف و كاركنان هر قسمت، به اندازه ضرورت؛
4- كار و مسؤوليت خواستن از هر شخص و بخشى، به اندازه توان و وظيفه؛
5- تشويق و تنبيه، براساس برجستگى يا گسستگى از كار و مسؤوليت؛ به تعبير امير مؤمنان عليه السلام:
«وَ لا يَكُونَنَّ الُمحْسِنُ وَالْمُسىءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ فَانَّ فى ذلِكَ تَزْهيداً لِاهْلِ الْاحْسانِ فِى الْاحْسانِ وَ تَدْريباً لِاهْلِ الْاساءَةِ عَلَى الْاساءَةِ * نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو مساوى باشند. زيرا چنين روشى سبب بى رغبتى نيكوكاران به كار نيكو و جرأت بدكاران به كار بد مىگردد». (17)
6- جايگزين نشدن روابط انسانى (گرچه در حد متعارف لازم است) با ضوابط؛
7- پرهيز از پذيرفتن هرگونه رشوه مادّى و معنوى در قالب هديه، عيدى، پورسانت، كار راهاندازى متقابل و … كه منشأ بسيارى از تبعيضهاست؛ همواره به هوش باشد كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است: «رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه آنها ملعونند.». (18)
8- همواره مواظب باشد كه افراد قدرتمند، حقوق ضعيفان را پايمال نكنند؛
9- تبعيض قائل نشدن بين سازمان و كاركنان؛ يعنى همانگونه كه حقوق سازمان را از كاركنان مطالبه مىكند، حقوق كاركنان را نيز از سازمان استيفا نمايد.
5- انتقامجويى
خداوند حكيم براى بقاى نسل بشر و حفظ جان آدمى، نيروى قدرتمند «غضب» را در او تعبيه كرده تا در برابر هرگونه تهاجم خارجى، از موجوديت و منافع خويش به دفاع بپردازد و از متجاوزان به جان و مال و ناموس خود انتقام بگيرد.
گرچه تلافى كارهاى زشت ديگران و انتقام از تبهكار، امرى فطرى، طبيعى و قانونى است ولى در اخلاق اسلامى، كارى لذيذتر و ارزندهتر به نام «عفو» به عنوان جايگزين آن معرفى شده و ضربالمثل معروف «در عفو لذتى است كه در انتقام نيست» گوياى همين مطلب است. قرآن مجيد به رهبر عظيم الشأن اسلام چنين دستور مىدهد:
«خُذِ الْعَفْوِ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ * عفو پيشه كن و به نيكى فرمان بده و از نادانان، روى بگردان. سوره اعراف آیه 199».
آن بزرگوار در سراسر زندگى خود بهويژه در مسند رهبرى و زمامدارى، عفو و گذشت را سرلوحه برنامه مديريتى خويش قرار داده بود و همانگونه كه خود، كارآيى و سازندگى آن را تجربه كرده بود، به ديگران نيز چنين سفارش مىكرد:
«عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَانَّ الْعَفْوِ لا يَزيدُ الْعَبْدَ الَّا عِزّاً فَتَعافَوْا يَعِزُّكُمُ اللَّهُ * بر شما باد به گذشت كردن، چرا كه عفو و گذشت جز بر عزّت بنده نمىافزايد. پس، از يكديگر درگذريد تا خدا به شما عزّت دهد». (19)
- مرز عفو و انتقام
بديهى است همانگونه كه انتقامگيرى در همه جا و از همه كس، و بهخصوص در مواردى كه قانونى براى مجازات متخلّف وجود دارد، كارى ناپسند و زيانآور است، عفو و گذشت نيز در همه جا پسنديده و كارساز نيست و مدير بايد با درايت خاصّى مرز اين دو را تشخيص دهد و هر يك را در جاى مناسب، اعمال كند. قدر مشتركى كه به عنوان ملاك كلى عفو و انتقام مىتوان تعيين كرد، «ميزان تأثيرگذارى مثبت در فرد متخلف» است؛ به اين معنا كه بايد روحيه و قابليت متخاف را سنجيد؛ و تنها در صورتى از تخلف او درگذشت كه عفو و گذشت، او را متنبّه كرده، از ارتكاب خلاف بازدارد. در غير اين صورت، چارهاى جز برخورد قاطع باقى نمىماند. امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مىفرمايد:
«الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لا عَنِ الْمُصِرِّ * گذشت از كسى كه به گناه اقرار دارد پسنديده است نه از كسى كه بر آن اصرار دارد». (20)
بنابراين بهتر است كه مدير در موارد زير روش عفو و گذشت را در پيش بگيرد:
1- خطا از روى نادانى يا اشتباه و غير عمدى صورت گرفته باشد.
2- مجرم در حق شخص مدير كوتاهى كرده باشد نه در حق سازمان يا همكاران ديگر.
3- خطاكار از كرده خود، سخت پشيمان بوده و آهنگ تكرار آن را ندارد.
4- بخشيدن او سبب تنبّه و دگرگونى روحى او و ديگر همكاران گردد.
5- خطا از كارمند خوشنام، خوشسابقه، بزرگوار و شريفى سر زده كه بخشيدن او بيش از تنبيه او را مىسازد؛ بر عكسِ انسان پستى كه عفو سبب جرأت او مىشود؛ چنان كه امير مؤمنان عليه السلام مىفرمايد:
«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ ما يُصْلِحُ مِنَ الْكَريمِ * عفو و بخشش به همان اندازه كه انسان بزرگوار را اصلاح مىكند، انسان پست را تباه مىسازد». (21)
6- بدزبانى
زبان، نقش بزرگى در زندگى آدمى برعهده دارد؛ مىتواند با يك كلمه او را آزاد يا گرفتار كند، مسلمان يا كافر بنمايد، عزيز يا خوار گرداند، دارا يا فقير كند؛ چنان كه شخصيت انسان نيز توسط زبانش كشف مىشود و به تعبير امام على عليه السلام:
«الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ». (22)
امير مؤمنان عليه السلام مىفرمايد:
«اللِّسانُ تَرْجُمانُ الْعَقْلِ * زبان، سخنگوى خرد است». (23)
بر اين اساس، گفتههاى مدير، خواستههاى عقل و انديشه او محسوب مىشود كه به مخاطبان انتقال مىيابد. به همين دليل مدير بايد هميشه با انديشه، منطقى و حساب شده سخن بگويد؛ هم خوب سخن بگويد و هم سخن خوب بگويد. همچنين با سخنان شيوا و شيرين، همكاران را نسبت به كارها و برنامهها توجيه و آنان را نسبت به كار و فعّاليت دلگرم كند و اين سفارش امام على عليه السلام را به گوش گيرد كه فرمود:
«عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضُوكَ * زبانت را به سخن نرم و سلام كردن عادت بده تا دوستدارانت فزونى و بدخواهانت كاستى يابند». (24)
با چنين روشى، موفقيت و كارآيى مجموعه نيز فزونى مىيابد، صفا و صميميت بر آن حاكم مىشود و فضاى مناسب نوآورى و ابتكار فراهم مىگردد.
ولى اگر خداى نخواسته، مدير از عفّت كلام محروم باشد، علاوه بر از دست دادن مزاياى ياد شده، دچار آفات ذيل مىشود:
1- شخصيت حقيقى و حقوقى خود را آسيبپذير مىكند و از اين رهگذر دچار خسران مادّى و معنوى مىگردد و از قافله انسانيت و معنويت باز مىماند؛ چنان كه امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«انَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ * به درستى كه خداوند، بدزبان دشنامگو را دشمن مىدارد». (25)
2- بدزبانى مدير، سبب خدشهدار شدن تشكيلات، بروز جوّ مسموم، بدگمانى و بى اعتمادى متقابل مديريت و همكاران مىگردد و سوء تفاهم ميان آنان را تشديد مىكند و زمينههاى فروپاشى سازمان، ركود كارى و مفاسد ديگرى چون غيبت و تهمت، ناسزاگويى و حتى درگيرى فيزيكى را نيز فراهم مىسازد. چنين شخصى به عنوان يك عنصر بى كفايت و شرور بايد از مديريت محروم گردد؛ چرا كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله درباره اين گونه افراد مىفرمايد:
«انَّ مِنْ شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَنْ تُكْرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ * يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه مردم به خاطر بدزبانىاش از همنشينى او اكراه دارند». (26)
——————
(1) سوره نساء، آيه 28.
(2) سوره اسراء، آيه 85.
(3) شرح غررالحكم، ج 6، ص 296.
(4) همان، ج 2، ص 299.
(5) تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 584.
(6) شرح غررالحكم، ج 5، ص 340.
(7) وسائل الشيعه، ج 8، ص 428.
(8) اصول كافى، ج 2، ص 343.
(9) بحارالانوار، ج 75، ص 203.
(10) همان، ج 14، ص 291.
(11) بحارالانوار، ج 25، ص 167.
(12) فروع كافى، ج 4، ص 44.
(13) بحارالانوار، ج 70، ص 386.
(14) جامع السعادات، ج 2، ص 114.
(15) بحارالانوار، ج 71، ص 352.
(16) شرح غررالحكم، ج 1، ص 46.
(17) نهجالبلاغه، نامه 53.
(18) بحارالانوار، ج 104، ص 274.
(19) اصول كافى، ج 2، ص 108.
(20) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 330.
(21) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 330.
(22) شرح غررالحكم، ج 1، ص 240.
(23) همان، ص 141.
(24) شرح غررالحكم، ج 4، ص 445.
(25) بحارالانوار، ج 78، ص 176.
(26) وسائل الشيعه، ج 11، ص 328.