• آفات مدیریت از منظر اسلام

در گلزار اخلاق نيكو و مكارم اخلاقى، احتمال رويش خار و خاشاك و علف هرزه نيز وجود دارد و مديران هشيار و آگاه جامعه اسلامى بايد درصدد پيش‏گيرى يا ريشه‏كنى آن‏ها برآيند و با مراقبت كافى، طراوت و شادابى شكوفه‏هاى اخلاقى را پاس دارند.

صفاتى چون خودمحورى، دورويى، تنگ نظرى، تبعيض، انتقام‏جويى و بدزبانى، آفاتى هستند كه شخصيت حقيقى و حقوقى مديران را خدشه‏دار مى‏سازد و به مديريت آنان آسيب مى‏رساند.

آفت‏هاى اخلاق سازمانى در آفت‏هاى فوق منحصر نيست و آنچه در اين فصل آمده برخى از آفت‏ها و شايد مهم‏ترين آن‏ها است كه به طور فشرده تدوين يافته است.

1- خودمحورى‏

منشأ اين رذيله اخلاقى، تكبّر، هواى نفس و جهالت است؛ چنان كه عجب و غرور نيز در رويش و افزايش آن دخالت دارند، همان‏گونه كه خدا محورى، عقل‏گرايى، رايزنى و همفكرى، نقطه مقابل آن است.

از منظر قرآن، انسان، ذاتاً ناتوان آفريده شده‏ (1) و دانش او نيز اندك است‏ (2) و چنين موجودى نمى‏تواند بدون امداد ديگران و تنها با اتكاى به دانش، تجربه و توان خويش به اهداف و آرمان‏هايش دست يابد و ناچار است سخن خدا را بشنود، فرمان عقل را گردن‏نهد و از تجربه ديگران سود جويد و گرنه به تعبير امير مؤمنان عليه السلام:

«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ * هر كس استبداد رأى داشته باشد، نابود مى‏شود». (3)

و در سخن حكيمانه ديگرى چنين هشدار مى‏دهند:

«ايَّاكَ وَالثِّقَةَ بِنَفْسِكَ فَانَّ ذلِكَ مِنْ اكْبَرِ مَصائِدِ الشَّيْطانِ * از اتّكاى به خويشتن بپرهيز؛ زيرا چنين كارى از بزرگ‏ترين دام‏هاى شيطان است». (4)

راه رهايى‏

بهترين راه پيشگيرى از اين بيمارى و خلاص شدن از اين دام شيطانى، انديشه و عمل است با اين توضيح كه مدير:

در حوزه فكر و انديشه، همواره به ياد داشته باشد كه هر انسانى داراى فكرى محدود است و ثمره يك فكر، هميشه كامل نيست، ولى همين فكر را مى‏توان با تضارب آرا و مدد گرفتن از افكار ديگران- به ويژه متخصصان و صاحبان تجربه- به كمال رساند و بازدهى آن را افزايش داد. به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله:

«ما مِنْ رَجُلٍ يُشاوِرُ احَداً الَّا هُدِىَ الَى الرُّشْدِ * هيچ كس با ديگرى مشورت نكرد جز آنكه به هدايت و رشد نايل گشت». (5)

امير مؤمنان عليه السلام نيز مى‏فرمايد:

«مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فى‏ عُقُولِها * هر كس با مردان صاحب فكر و عقل رايزنى كند، در خرد آنان سهيم گشته است». (6)

حسن بن جهم از امام رضا عليه السلام چنين روايت مى‏كند:

خدمت امام رضا عليه السلام بوديم، از پدر بزرگوارشان، موسى به جعفر عليه السلام ياد شد.

امام‏هشتم فرمود: پدرم عقلى داشت كه عقل هيچ كس با آن برابرى نمى‏كرد، با اين حال، گاهى اتفاق مى‏افتاد كه با يكى از غلامان خود مشورت مى‏كرد و از او نظر مى‏خواست. برخى به چنين كارى اعتراض كردند، پدرم پاسخ داد: چه بسا خداوند، راه موفقيت و گشايش را بر زبان وى جارى كند. (7)

2- دورويى

صداقت و يكرنگى، خواست فطرت و خرد آدمى است و از فضايل نيك اخلاقى به شمار مى‏رود و در مقابل، دورويى و عدم صداقت در مواجهه با دوستان و آشنايان و همكاران، نكوهيده و زيان‏آور است و يك مدير مسلمان حتماً بايد از اين خوى ناپسند مبرّا باشد.

خصلت نارواى دورويى- كه در روايات، دو چهرگى و دوزبانى ناميده مى‏شود- از بدترين انواع نفاق است و مرحوم ملّا مهدى نراقى آن را چنين تعريف مى‏كند؛

شخص هنگامى دو چهره و دو زبان است كه برادر مسلمانش را حضورى مدح و ستايش كند و اظهار دوستى و خيرخواهى نمايد ولى در غياب او، به غيبت و بدگويى و سعايت و هتك حرمت و زيان مالى او همّت گمارد و او را اذيت كند.

چنين حالتى، يك بيمارى روحى است و مبتلاى به آن، بيش از ديگران از آن رنج و ضرر مى‏برد. امام باقر عليه السلام در نكوهش شخص دو رو مى‏فرمايد:

«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذا وَجْهَيْنِ وَ ذا لِسانَيْنِ؛ يُطْرى‏ اخاهُ شاهِداً و يَأْكُلُهُ غائِباً انْ اعْطِىَ حَسَدَهُ وَ انِ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ * بسيار زشت است كه بنده‏اى دو چهره و دو زبان باشد؛ برادرش را حضورى بسيار ستايش كند و در غياب (با غيبت و بدگويى گوشت) او را بخورد، اگر ثروتى عايد برادرش گردد به او حسد ورزد و اگر گرفتار شود، او را رها سازد». (8)

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در سخنى، شخص دو رو را شرورترين مردم معرفى كرده‏ و تجسم عمل او را در روز رستاخيز چنين بيان مى‏فرمايد:

«يَجى‏ءُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ذُو الْوَجْهَيْنِ دالِعاً لِسانَهُ فى‏ قَفاهُ وَ آخَرُ مِنْ قُدَّامِهِ يَلْتَهِبانِ ناراً حَتَّى يَلْهَبا جَسَدَهُ * انسان دو رو، روز قيامت در حالى حضور مى‏يابد كه يك زبان آتشين از پشت سر و زبانى ديگر از پيش رويش آويزان است و پيكرش را نيز مى‏سوزاند». (9)

  • وظيفه مدير

براى رهايى از رذيله دورويى كه دامى شيطانى است و ساختار روابط انسانى را ويران مى‏سازد، توصيه‏هاى زير براى مديران اسلامى كارساز است:

1- با همكاران اعم از فرادست و فرودست صداقت داشته باشد؛ چنان كه خداوند به حضرت عيسى عليه السلام فرمود: «در آشكار و نهان، قلب و زبان واحد داشته باش.» (10)

2- در تهذيب اخلاق خود بكوشد و ناسره‏ها را از احوال و اعمال خويش بزدايد تا مجبور نباشد براى پوشاندن آن‏ها، دو چهرگى پيشه كند.

3- به نيروهاى خودى اعتماد كند و به آنان بها بدهد، مشورت نمايد و از استعدادهايشان مدد جويد و از اين طريق، صفا و يكرنگى را بر محيط كار حاكم كند.

4- از هيچ‏گونه خيرخواهى و كمك نسبت به همكاران دريغ نورزد.

5- اصل اساسى حفظ اسرار محرمانه سازمان را هيچ‏گاه فراموش نكند و بداند كه رعايت اصول حفاظتى با صداقت منافاتى ندارد.

6- نيروهاى دو چهره و بى صداقت را طرد كند و با انسان‏هاى صادق و يكرنگ محشور باشد.

7- دل و نيت خويش را پاك نمايد و از خداوند، صداقت و يك‏رنگى طلب كند.

3- تنگ‏نظرى‏

يكى از عوامل مهم گردهمآيى و همكارى افراد در يك سازمان، سود مادّى و برخوردارى از امكانات، حقوق و مزاياى رفاهى است و دوام و پويايى تشكيلات و موفقيت مدير نيز با آن مرتبط است. به همين دليل، مدير بايد بلندنظر و سخاوتمند باشد و حقوق و رفاهيات نيروها را مدّ نظر قرار دهد و در استيفاى آن كوشا باشد؛ رفاه و شادابى زندگى آنان را از خود بداند و ركود و مستمندى آنان را برنتابد.

در روايات اسلامى، بر سخاوت مديران و مسؤولان- در چارچوب اختيارات قانونى- بسيار تأكيد شده و مى‏توان از آن‏ها چنين برداشت كرد كه سخاوتمندى لازمه مديريت و تنگ‏چشمى آفت آن است. امير مؤمنان عليه السلام فلسفه آن را چنين بيان مى‏كند:

«… لا يَنْبَغى‏ انْ يَكُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّماءِ وَالْمَغانِمِ وَ الْاحْكامِ وَ امامَةِ الْمُسْلِمينَ الْبَخيلُ فَتَكُونَ فى‏ امْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ * هرگز روا نيست كه انسان تنگ‏نظر بر ناموس، جان، مال، احكام و قوانين و پيشوايى مسلمانان گمارده شود تا حرص و ولع خويش را بر بيت‏المال تحميل كند». (11)

اين روايت گوياى آن است كه مديران بخيل علاوه بر ناديده گرفتن حق مردم و همكاران، به علت حرص و تنگ نظرى، مخارج و ريخت و پاش‏هاى خود را نيز بر بودجه آنان تحميل مى‏كنند. به همين دليل وقتى طايفه «بنى سلمه» به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند، آن حضرت پرسيد: «رييس شما كيست؟» پاسخ دادند: رييس ما شخص بخيلى است! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«اىُّ داءٍ ادْوى‏ مِنَ الْبُخْلِ * چه دردى گران‏تر از بخل است!». (12)

همچنين رسول اكرم صلى الله عليه و آله در سخن حكيمانه‏اى امير مؤمنان عليه السلام را از مشاوره با بخيل نيز نهى كرده و علت آن را چنين بيان مى‏كند:

«… لا تُشاوِرَنَّ الْبَخيلَ فَانَّهُ يُقَصِّرُ بِكَ عَنْ غايَتِكَ * هيچ گاه با بخيل مشورت نكن زيرا تو را از هدفت بازمى‏دارد». (13)

  • ريشه و فرجام تنگ نظرى‏

همه رذايل اخلاقى از جمله بخل، از ضعف ايمان و دنياطلبى، ناشى مى‏شود و بسيارى از خلق و خوى‏هاى منفى در پيدايش و پويش يكديگر تأثير متقابل مى‏گذارند و جملگى دست به دست هم مى‏دهند تا آدمى را از بهشت سعادت به دوزخ شقاوت دراندازند رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، منشأ اصلى بخل را «كفر» مى‏داند كه فرجام آن نيز جز دوزخ نخواهد بود:

«الا انَّ الْبُخْلَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْكُفْرُ فِى النَّارِ». (14)

 فرد تنگ چشم در اين دنيا نيز در دوزخى از سنگدلى و بى رحمى، حرص، بدگمانى‏ به خدا و خلق، عدم امنيت، حيله‏گرى و ناجوانمردى به سر مى‏برد و از خدا و خلق گسسته با شيطان، نفس امّاره و اموال ذخيره خود مأنوس مى‏شود و طعم لذّت‏هاى واقعى زندگى را نمى‏چشد؛ به فرموده امام رضا عليه السلام:

«السَّخِىُّ قَريبٌ مِنَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَريبٌ مِنَ النَّاسِ وَالْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعيدٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعيدٌ مِنَ النَّاسِ * سخاوتمند به خدا، بهشت و مردم نزديك است و بخيل از خدا، بهشت و مردم فاصله دارد». (15)

4- تبعيض‏

عدالت از فضايل بسيار ارجمند و آرمانى انسان است كه علاوه بر عقل و دين و فطرت آدمى، همه بزرگان و صالحان عالم در هر مكتب و ملّتى بر زيبايى و ضرورت آنان پاى فشرده‏اند؛ كامل‏ترين كتاب آسمانى درباره اين فضيلت چنين مى‏فرمايد:

«انَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسانِ … * همانا خداوند به عدالت و احسان فرمان مى‏دهد. سوره نحل آیه 90».

و امير مؤمنان عليه السلام، دادگرى را سرچشمه حيات و زندگانى مى‏داند:

«الْعَدْلُ حَياةٌ». (16)

فرمان خداوند به اجراى اين پديده حياتى، عام و جاويدان است و همگان، در همه‏جا و هميشه بايد بدان پايبند باشند تا جامعه‏اى زنده و انسانى داشته باشند و هر چه عدالت و انصاف افراد و مجموعه‏ها بيشتر و محكم‏تر باشد، آن‏ها از حيات و ارزش والاترى برخوردار مى‏شوند و اگر انصاف و عدالت جاى خود را به تبعيض و ستم بدهد، افراد و جامعه‏ها به ركود انسانيت و حيات مبتلا مى‏شوند و از سعادت فاصله مى‏گيرند. به همين دليل در اخلاق اسلامى از تبعيض، بى عدالتى، حق كشى و هرگونه ستم‏گرى به شدّت نكوهش شده و اسلام به كلى آن را تحريم كرده است.

  • نمودهاى عدالت‏

هر يك از مديران اسلامى نسبت به مجموعه، همكاران، امكانات، توليدات و كارآيى تشكيلات تحت اشراف خود، «امين» و «عادل» شمرده مى‏شوند و چنين خصلتى در واقع شرط لازم مديريت آن‏هاست و هر كس فاقد چنين شرطى باشد، نبايد مسؤوليت بپذيرد. موارد زير، نمودهايى از عدالت مدير هستند:

1- تقسيم مسؤوليت‏هاى مجموعه براساس كارآيى، تخصص، تعهّد و لياقت افراد؛

2- پرداخت حقوق و مزاياى زير مجموعه طبق قانون و مقررات صحيح؛

3- هزينه‏كردن وقت و بودجه براى بخش‏هاى مختلف و كاركنان هر قسمت، به اندازه ضرورت؛

4- كار و مسؤوليت خواستن از هر شخص و بخشى، به اندازه توان و وظيفه؛

5- تشويق و تنبيه، براساس برجستگى يا گسستگى از كار و مسؤوليت؛ به تعبير امير مؤمنان عليه السلام:

«وَ لا يَكُونَنَّ الُمحْسِنُ وَالْمُسى‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ فَانَّ فى‏ ذلِكَ تَزْهيداً لِاهْلِ الْاحْسانِ فِى الْاحْسانِ وَ تَدْريباً لِاهْلِ الْاساءَةِ عَلَى الْاساءَةِ * نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو مساوى باشند. زيرا چنين روشى سبب بى رغبتى نيكوكاران به كار نيكو و جرأت بدكاران به كار بد مى‏گردد». (17)

6- جايگزين نشدن روابط انسانى (گرچه در حد متعارف لازم است) با ضوابط؛

7- پرهيز از پذيرفتن هرگونه رشوه مادّى و معنوى در قالب هديه، عيدى، پورسانت، كار راه‏اندازى متقابل و … كه منشأ بسيارى از تبعيض‏هاست؛ همواره به هوش باشد كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است: «رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه آن‏ها ملعونند.». (18)

8- همواره مواظب باشد كه افراد قدرتمند، حقوق ضعيفان را پايمال نكنند؛

9- تبعيض قائل نشدن بين سازمان و كاركنان؛ يعنى همان‏گونه كه حقوق سازمان را از كاركنان مطالبه مى‏كند، حقوق كاركنان را نيز از سازمان استيفا نمايد.

5- انتقام‏جويى‏

خداوند حكيم براى بقاى نسل بشر و حفظ جان آدمى، نيروى قدرتمند «غضب» را در او تعبيه كرده تا در برابر هرگونه تهاجم خارجى، از موجوديت و منافع خويش به دفاع بپردازد و از متجاوزان به جان و مال و ناموس خود انتقام بگيرد.

گرچه تلافى كارهاى زشت ديگران و انتقام از تبهكار، امرى فطرى، طبيعى و قانونى است ولى در اخلاق اسلامى، كارى لذيذتر و ارزنده‏تر به نام «عفو» به عنوان جايگزين آن معرفى شده و ضرب‏المثل معروف «در عفو لذتى است كه در انتقام نيست» گوياى همين مطلب است. قرآن مجيد به رهبر عظيم الشأن اسلام چنين دستور مى‏دهد:

«خُذِ الْعَفْوِ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ * عفو پيشه كن و به نيكى فرمان بده و از نادانان، روى بگردان. سوره اعراف آیه 199».

آن بزرگوار در سراسر زندگى خود به‏ويژه در مسند رهبرى و زمامدارى، عفو و گذشت را سرلوحه برنامه مديريتى خويش قرار داده بود و همان‏گونه كه خود، كارآيى و سازندگى آن را تجربه كرده بود، به ديگران نيز چنين سفارش مى‏كرد:

«عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَانَّ الْعَفْوِ لا يَزيدُ الْعَبْدَ الَّا عِزّاً فَتَعافَوْا يَعِزُّكُمُ اللَّهُ * بر شما باد به گذشت كردن، چرا كه عفو و گذشت جز بر عزّت بنده نمى‏افزايد. پس، از يكديگر درگذريد تا خدا به شما عزّت دهد». (19)

  • مرز عفو و انتقام‏

بديهى است همان‏گونه كه انتقام‏گيرى در همه جا و از همه كس، و به‏خصوص در مواردى كه قانونى براى مجازات متخلّف وجود دارد، كارى ناپسند و زيان‏آور است، عفو و گذشت نيز در همه جا پسنديده و كارساز نيست و مدير بايد با درايت خاصّى مرز اين دو را تشخيص دهد و هر يك را در جاى مناسب، اعمال كند. قدر مشتركى كه به عنوان ملاك كلى عفو و انتقام مى‏توان تعيين كرد، «ميزان تأثيرگذارى مثبت در فرد متخلف» است؛ به اين معنا كه بايد روحيه و قابليت متخاف را سنجيد؛ و تنها در صورتى از تخلف او درگذشت كه عفو و گذشت، او را متنبّه كرده، از ارتكاب خلاف بازدارد. در غير اين صورت، چاره‏اى جز برخورد قاطع باقى نمى‏ماند. امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد:

«الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لا عَنِ الْمُصِرِّ * گذشت از كسى كه به گناه اقرار دارد پسنديده است نه از كسى كه بر آن اصرار دارد». (20)

بنابراين بهتر است كه مدير در موارد زير روش عفو و گذشت را در پيش بگيرد:

1- خطا از روى نادانى يا اشتباه و غير عمدى صورت گرفته باشد.

2- مجرم در حق شخص مدير كوتاهى كرده باشد نه در حق سازمان يا همكاران ديگر.

3- خطاكار از كرده خود، سخت پشيمان بوده و آهنگ تكرار آن را ندارد.

4- بخشيدن او سبب تنبّه و دگرگونى روحى او و ديگر همكاران گردد.

5- خطا از كارمند خوشنام، خوش‏سابقه، بزرگوار و شريفى سر زده كه بخشيدن او بيش از تنبيه او را مى‏سازد؛ بر عكسِ انسان پستى كه عفو سبب جرأت او مى‏شود؛ چنان كه امير مؤمنان عليه السلام مى‏فرمايد:

«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ ما يُصْلِحُ مِنَ الْكَريمِ * عفو و بخشش به همان اندازه كه انسان بزرگوار را اصلاح مى‏كند، انسان پست را تباه مى‏سازد». (21)

6- بدزبانى‏

زبان، نقش بزرگى در زندگى آدمى برعهده دارد؛ مى‏تواند با يك كلمه او را آزاد يا گرفتار كند، مسلمان يا كافر بنمايد، عزيز يا خوار گرداند، دارا يا فقير كند؛ چنان كه شخصيت انسان نيز توسط زبانش كشف مى‏شود و به تعبير امام على عليه السلام:

«الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ». (22)

امير مؤمنان عليه السلام مى‏فرمايد:

«اللِّسانُ تَرْجُمانُ الْعَقْلِ * زبان، سخن‏گوى خرد است». (23)

بر اين اساس، گفته‏هاى مدير، خواسته‏هاى عقل و انديشه او محسوب مى‏شود كه به مخاطبان انتقال مى‏يابد. به همين دليل مدير بايد هميشه با انديشه، منطقى و حساب شده سخن بگويد؛ هم خوب سخن بگويد و هم سخن خوب بگويد. همچنين با سخنان شيوا و شيرين، همكاران را نسبت به كارها و برنامه‏ها توجيه و آنان را نسبت به كار و فعّاليت دلگرم كند و اين سفارش امام على عليه السلام را به گوش گيرد كه فرمود:

«عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضُوكَ * زبانت را به سخن نرم و سلام كردن عادت بده تا دوستدارانت فزونى و بدخواهانت كاستى يابند». (24)

با چنين روشى، موفقيت و كارآيى مجموعه نيز فزونى مى‏يابد، صفا و صميميت بر آن حاكم مى‏شود و فضاى مناسب نوآورى و ابتكار فراهم مى‏گردد.

ولى اگر خداى نخواسته، مدير از عفّت كلام محروم باشد، علاوه بر از دست دادن مزاياى ياد شده، دچار آفات ذيل مى‏شود:

1- شخصيت حقيقى و حقوقى خود را آسيب‏پذير مى‏كند و از اين رهگذر دچار خسران مادّى و معنوى مى‏گردد و از قافله انسانيت و معنويت باز مى‏ماند؛ چنان كه امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد:

«انَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ * به درستى كه خداوند، بدزبان دشنام‏گو را دشمن مى‏دارد». (25)

2- بدزبانى مدير، سبب خدشه‏دار شدن تشكيلات، بروز جوّ مسموم، بدگمانى و بى اعتمادى متقابل مديريت و همكاران مى‏گردد و سوء تفاهم ميان آنان را تشديد مى‏كند و زمينه‏هاى فروپاشى سازمان، ركود كارى و مفاسد ديگرى چون غيبت و تهمت، ناسزاگويى و حتى درگيرى فيزيكى را نيز فراهم مى‏سازد. چنين شخصى به عنوان يك عنصر بى كفايت و شرور بايد از مديريت محروم گردد؛ چرا كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله درباره اين گونه افراد مى‏فرمايد:

«انَّ مِنْ شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَنْ تُكْرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ * يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه مردم به خاطر بدزبانى‏اش از همنشينى او اكراه دارند». (26)

——————

(1) سوره نساء، آيه 28.

(2) سوره اسراء، آيه 85.

(3) شرح غررالحكم، ج 6، ص 296.

(4) همان، ج 2، ص 299.

(5) تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 584.

(6) شرح غررالحكم، ج 5، ص 340.

(7) وسائل الشيعه، ج 8، ص 428.

(8) اصول كافى، ج 2، ص 343.

(9) بحارالانوار، ج 75، ص 203.

(10) همان، ج 14، ص 291.

(11) بحارالانوار، ج 25، ص 167.

(12) فروع كافى، ج 4، ص 44.

(13) بحارالانوار، ج 70، ص 386.

(14) جامع السعادات، ج 2، ص 114.

(15) بحارالانوار، ج 71، ص 352.

(16) شرح غررالحكم، ج 1، ص 46.

(17) نهج‏البلاغه، نامه 53.

(18) بحارالانوار، ج 104، ص 274.

(19) اصول كافى، ج 2، ص 108.

(20) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 330.

(21) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 330.

(22) شرح غررالحكم، ج 1، ص 240.

(23) همان، ص 141.

(24) شرح غررالحكم، ج 4، ص 445.

(25) بحارالانوار، ج 78، ص 176.

(26) وسائل الشيعه، ج 11، ص 328.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا