- با مؤمنان و نزديکان
غرض از مؤمنان، آنهايي هستند که با ما به خاطر ايمان و اعتقادشان، رابطه برادري دارند (1)
و غرض از نزديکان، آنهايي هستند که با ما رابطه خويشاوندي و قرابت دارند، مثل برادران، خواهران، فرزندان، افراد خويشاوند و رحم و همه کساني که با ما بستگي نسبي يا سببي دارند.
مؤمن را بر خويشاوند و نزديک، مقدم قرار داديم و اين بر اساس ديد شيعه در مورد سلسله مراتب نزديکي است. ممکن است آدمي برادر و فرزند از نظر رحمي داشته باشد که با او حتي سر جنگ داشته باشد، بدان خاطر که او مشرک يا محارب است. امام اميرالمؤمنين ميفرمود: ما در گذشته و در زمان پيامبر صلیاللهعلیهوآله ميجنگيديم و آنان را ميکشتيم؛ «لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا…». (2)
اما با مؤمن نميتوان جنگيد و حتي اگر دو گروه از مؤمنان با هم در جنگ و ستيزند، وظيفه ما ايجاد صلح و آشتي است. (3)
مصعب بن عمير از ياران مؤمن و جوان رسول الله است که در اسلام آوردن مردم مدينه، قبل از هجرت پيامبر، نقشي اساسي داشت و بعدها در احد به شهادت رسيد. در جنگ بدر برادرش از همراهان مشرکين بود و اسير شد. مصعب دستور داد که او را محکم ببندند و رقم فديهاش را بالاتر برند و در برابر اعتراض برادرش که از تو چنين توقعي نداشتم گفت: برادران واقعي من اينانند (مسلمانانند) نه تو (4) و اين ديد و بينش شيعه است.
- اصول روابط با مؤمنان
اينکه روابط ما با يک مؤمن چه باشد؟ سؤالي است که دامنهاي بس وسيع دارد و ما در اين قسمت به اختصار روي موارد مهم و اساسي آن پاي ميفشريم.
- اصل اخوت: همانگونه که ذکر شد، مؤمن با مؤمن برادر است، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» (5) و اين از لطف و عنايت الهي بود که پيامبر پس از ورود به مدينه، بين مؤمنان طرح برادري افکند و در بينشان تأليف قلوب به وجود آورد، «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا». (6)
به هنگامي که دو مؤمن با هم برادر باشند، حقوقي بين اين دو به وجود ميآيد و به دنبال آن پرهيزهايي، مثلاً پيامبر خدا فرمود: المسلم اخ المسلم لا يغشه و لا يغتابه و لا محل له دمه و لا لشيء من ماله (7) مسلمان برادر مسلمان است، به او غش و فريب ندارد. غيبت او نميکند خونش بر او حلال نيست. همچنان که چيزي از مالش بر او حرام نیست.
حتي سفارش شده است که بر دامنه برادري و افزايش عده آن بکوشيد، زيرا پروردگار شما حي کريم است و حيا ميکند بندهاش را در بين ديگر برادرانش عذاب کند. اکثروا من الاخوان فان ربکم حي کريم يستحيي ان يعذب عبده بين اخوانه. (8)
- اصل وحدت: مؤمنان با هم متحد و همدست باشند، به ويژه در رابطه با دشمنان. رسول خدا در حجة الوداع در مسجد خيف سخناني مهم دارد که عبارتي از آن بدين قرار است: «الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ». (9)
مؤمنان با هم، همانند يک دستند، خونشان با هم برابر است. کوچکترين فرد آنان از نظر سلسله مراتب، ميتواند فردي را در پناه خود درآورد و همه آنها چون يکدست و يک قدرت عليه دشمن خويشند.
در طريق حفظ وحدت از همه عوامل جدايي و نقار بايد دوري جست و برعکس بايد براي برادر مسلمان، از خون و مال خويش سرمايه گذارد. «ابْذُلْ لِأَخِيكَ دَمَكَ وَ مَالَك». (10)
وظيفه ايجاد پيوند است و بذل و بخشش به هم و نيکي به يکديگر. بايد از قطع رابطه با يکديگر، پشت کردن به هم و جدايي از هم پرهيز کرد. «عَلَيْكُمْ يَا بَنِيَّ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ التَّبَارِّ، وَ إِيَّاكُمْ وَ النِّفَاقَ وَ التَّقَاطُعَ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّفَرُّقَ». (11)
- مواسات: در بينش شيعي در رابطه با برادران مسلمان، اصل بر مواسات است و مواسات امري برتر از مساوات و فراتر از ايثار است. در مساوات سعي بر اين است که با برادران ديني، نصف به نصف عمل کنيم. در مواسات سعي ميکنيم به او سهمي بيشتر از خود عطا کنيم و در ايثار از خود گذشتن و به او رسيدن است. مثل داستان علي عليهالسلام که براي حفظ جان رسول خدا، جان خود را به خطر انداخت و در بسترش خوابيد و در خور نزول آن آيه شريفه شد. (12)
فردي به نزد امام صادق عليهالسلام آمد و از ارادت خود و شيعيان نسبت به او و به برادران مسلمان سخن گفت و براي اثبات رأي و نظر خود گفت که ما در بين خود مساوات داريم. امام صادق عليهالسلام فرمود: شما وقتي شيعه خواهيد شد که با يکديگر مواسات داشته باشيد. (13)
- همکاري و تعاون: اين بينش شيعي است که مستند به قرآن است. شيعه در رابطه با برادران مؤمن خود، اصل تعاون و همکاري را پذيراست. قرآن فرمود: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ». (14)
و امام علي عليهالسلام نيز در آخرين وصيت نامه خود، آن را مورد تأکيد قرار داده است. (15)
تعاون به معني کمک رساني به يکديگر، امري عادي و طبيعي است. در اسناد اسلامي ما مسأله تکافل مطرح است که آن بسي فراتر از تعاون است. در تکافل سعي بر اين است که مؤمن، کفيل مؤمن باشد و اگر براي او مشکل و آسيبي پديد آمد که قادر به ادامه زندگي نبود و يا يتيماني از خود باقي گذارد، بازماندگان از مؤمنان، امر سرپرستي آنان را به عهده گيرند و اسناد و روايات در اين مورد بسيار است و بسيار. (16)
- به حساب آوردن: در مواردي ممکن است افرادي از ما دور و مثلاً در نقطهاي دور دست، در ميان قوم و قبيلهاي زندگي کنند و کمتر مورد عنايت ما و يا مثلاً شهر نشينان باشند. به حساب آوردن آنان بخشي از وظايف مؤمنان است. آنان نيز مسلمانند و در اسلاميت نسبت به ديگران دست کمي ندارند.
امام عسکري عليهالسلام فرمود: در ميان عشایرتان نماز بگزاريد، بر سر جنازههاشان حاضر شويد، بيماران آنان را عيادت کنيد و حقوقشان را ادا کنيد. «صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُم» (17)
در همين راستا و در قالب به حساب آوردن افراد، توصيه کردهاند:
«بَرُّوا إِخْوَانَهُمْ فَعَطَفُوا عَلَى ضَعِيفِهِمْ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى ذَوِي الْفَاقَةِ مِنْهُمْ إِنَّا لَا نَأْمُرُ بِظُلْمٍ». (18)
البته چهره حديث فراگيرتر از مؤمنان است. توصيه اين است که به برادران نيکي و احسان روا داريد. بر ضعيفان عنايت و شفقت داشته باشيد، به افراد مستمند آنان برسيد که ما فرمان به ستم نميدهيم.
- رفع اختلاف: ممکن است که در بين دو گروه از مؤمنان اختلاف افتد. وظيفه اين است که در آن مداخله کنند و نزاع را به انس و آشتي بدل نمايند و حتي در اين راه. فرد ظالم را سرکوب سازند تا ستمگر به مرز حق برگردد. «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا» (19)
در حل اختلاف، خدا گونه بايد عمل کرد. خداوند جاهل را ميبخشد و عفو را دوست ميدارد. ياور مظلومان است و ستمکاران را دوست ندارد. خداوند مهربان است، ناتوان را در مييابد و گنهکار خائن را دوست نميدارد… (20)
و همين عمل، توسط مؤمنان در رابطه با ديگران شايسته است. وحدت و انس بايد به گونهاي باشد که همگان به رشته محکم خدا چنگ زنند و از تفرقه بگريزند. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». (21)
امام صادق عليهالسلام فرمود: از ستم کردن به يکديگر بپرهيزيد که اين از خصال افراد شايسته نيست. آن کس که سر از تجاوز درآورد، خداوند ستم او را به او بر ميگرداند و نصرت خود را متوجه متجاوز ميسازد که در آن صورت نصرت خدا پيروز خواهد بود.
«وَ إِيَّاكُمْ أَنْ يَبْغِيَ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ فَإِنَّهَا لَيْسَتْ مِنْ خِصَالِ الصَّالِحِينَ فَإِنَّهُ مَنْ بَغَى صَيَّرَ اللَّهُ بَغْيَهُ عَلَى نَفْسِه…». (22)
- اهتمام به امور مسلمين: حديث معروفي از رسول خداست که فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ». (23)
هرکس صبحگاهان از خواب برخيزد و در انديشه رفع هم و غم مسلمانان نباشد، مسلمان نيست. او بايد در انديشه رفع حاجت مؤمنان باشد که در اين صورت خداوند هفتاد حاجت او را برآورده خواهد کرد. من قضي حاجة لاخيه قضي الله سبعين حاجته. (24)
شک نيست که در اين عرصه، گاهي دشواري هايي براي خود فرد پديد ميآيد. او بايد خريدار آن دشواريها به بهاي رنج خود و راحت ديگران باشد. علي عليه السلام در وصف انسانهاي مؤمن و پرهيزکار فرمود: «أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي عَنَاءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ». (25)
و هم اين اصل بايد مورد نظر باشد که مؤمن واقعي نخواهد بود، مگر آن کس که باري برادر مسلمانش همان را دوست بدارد که براي خويش ميخواهد. «لَا يَؤُمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِه». (26)
مواردي ديگر: چه بسيارند مواردي که بيان آن ها بحث را طولاني ميسازد و کتب روايي ما انباشته از آن مواردند. مثلاً:
– مؤمن بايد مؤمن را دوستدار باشد، آن چنان که رنج و سختي آنان بر او گران آيد. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّم». (27)
– مؤمن بايد الگوي رفتاري براي ديگران باشد. «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس». (28)
– به پيروي از خط رسول خدا بايد اخلاقي باشد که پيامبر خود داراي خلقي عظيم بود. (29)
– به وعده عمل کند، حق امانت را ادا کند، … إِذَا وَعَدَ وَفَى وَ إِذَا اؤْتُمِنَ أَدَّى… (30)
– مواسات به مال داشته باشد و از روي دل، مؤمنان را دوست بدارد، بر فقرا رحمت آورد… (31)
– انتقادپذير باشد و نقد کننده و ناظر بر احوال يکديگر، بي اجازه بر او وارد نشود، عيبجويي نکند، غيبت نکند، آئينه براي برادر مؤمن خود باشد. خود را در برابر نيک و بد امور جامع، مسئول بشناسد و… (32)
- در مورد نزديکان
نخست بايد از والدين سخن بگوييم که درباره آنان سفارش به احسان شده (33)
و حتي حق اف گفتن بر آنها، از ما ساقط گشته. (34) سفارش دربارهشان به تواضع و خویشتن داری است. (35)
و رحمت آوري بر آنان و دعا دربارهشان در حين حيات و ممات و آيات در مورد حرمتگذاري آنان، بيانگر دهها مورد است و روايات نيز در اين عرصه، سخنان فوقالعادهاي دارند، آن چنان که گويي پس از مقام خداوند متعال، مقامي برتر از مقام والدين نيست.
در مورد ديگر نزديکان بايد از ارحام سخن گفت که وظيفه ايجاد پيوند با آنان است. (36)
مثل برادر، خواهر، فرزند، عمو، عمه، دايي، خاله و… به دنبال آن فرزندانشان که برخي بر برخي ديگر، برتري دارند. «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ» (37)
ولي انسان در همه حال نسبت به آنها مورد سؤال و پرسش خداوند است. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ». (38)
از ديگر افرادي که نزديک به ما به حساب ميآيند، خدمتکاران و کمک کاران ما در زندگي و آناني که به نحوي با ما در رابطهاند و بخشي از امور زندگي ما به آنان وصل است. در اين موارد نيز توصيههاي بسياري است، از جمله رعايت اصل اخلاق، اصل مساوات و مواسات، اصل انس و تفاهم، اصل محبت و همدلي و…
———————
1- سوره حجرات، آيه 10.
2 – نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 91.
3- سوره حجرات، آيه 9.
4- محمد صلي الله عليه و آله در ميدان جنگ.
5- سوره حجرات، آيه 10.
6- سوره آل عمران، آيه 103.
8- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص 238.
9- تحف العقول، النص، ص 43 .
10 – تحف العقول، النص، ص 212 .
11- من لا يحضره الفقيه، ج4 ، ص 191.
12- سوره بقره، آيه 207.
13 – الامام الصادق- اسد حيدر.
14- سوره مائده، آيه 2.
15- کافي، ج 7، ص 51.
16 – کافي است که به ماده کفل در المعجم ها مراجعه گردد.
17- تحف العقول، ص 478.
18- محاسن برقي، ج 1، ص 158.
19- سوره حجرات، آيه 9.
20- براي هر موردي، آيه اي در قرآن است.
21- آل عمران، آيه 103.
22- الكافي (ط – الإسلامية)، ج8، ص 8 .
23- الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص 163.
24- مکارم الاخلاق.
25- امالي طوسي، ص 576.
26- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص 678.
27- سوره توبه، آيه 128.
28- سوره بقره، آيه 143.
29- سوره قلم، آيه 4.
30 – دعائم الاسلام، ج 1، ص 64، امام باقر عليه السلام.
31- دعائم الاسلام، ج 1، ص 64، امام باقر عليه السلام.
32- روايات بيش از حد نگارش ماست.
33- سوره بقره، آيه 83.
34- سوره اسراء، آيه 23.
35 – سوره اسراء، آيه 24.
36- سوره رعد، آيه 21.
37- سوره انفال، آيه 75.
38- سوره نساء، آيه 1.