- در حيات اجتماعي
باور شيعه مانند همه روانشناسان و جامعهشناسان، اين است که انسان موجودي اجتماعي است. حال سؤال اين است که آيا اجتماعي بودن انسان ذاتی است یا اکتسابی؟ در اين مورد وحدت نظر نيست، برخي از صاحب نظران آن را ذاتي و سرشتي ميدانند.(1)
و گروهي هم آن را اکتسابي (2) هر يک از نظرات فوق را که بپذيريم، منکر اين مسئله نتوانيم شد که انسان در جامعه قدم به عرصه وجود نهاده و در جامعه بايد رشد و پرورش يابد. او را نياز به ارتباط با ديگران و معاشرت است و اين نياز يکي از پنج نياز مهم بشر و از جهاتي از مهمترين آنهاست. از همان آغاز زندگي، در ميان گروه و در کنار انساني به دنيا آمده و با او زندگي کرده و از او راه و رسم انس و سخن آموخته است.
انسان تقريباً همه آنچه را که دارد، از جامعه است. از سر و وضع ظاهرش، غذا و لباسش، آداب و رسومش، سخن گفتنش و از اتخاذ مواضعش و… بدين سان حيات اجتماعي براي او رکني مهم است و او نيازمند به همزيستي با ديگران و معاشرت است و از اين طريق است که هم نيازهايش برآورده ميشود و هم براي خويش امنيتي ايجاد ميکند.
- عوارض تنهايي
تنهايي دردي بزرگ و براي انسان غيرقابل تحمل است. بزرگترين تهديد براي انسان، اين است که او را به زندان برند و از ديدار افراد مأنوس، محرومش سازند و اين نکتهاي است که از روزگاران قديم کشف شده و زمامداران براي به راه آوردن انسانها و باز گرداندن آنان به خط و راهشان، از اين موقعيت استفاده کردهاند و اين امر در دنياي اسلامي نيز تحت شرايطي مورد استفاده قرار گرفته است.
بررسيهاي روانشناسان نشان داده است که دوري از جمع انساني و يا محبوس ماندن در سلول انفرادي، خطري عظيم براي آدمي ايجاد کرده و حتي ممکن است او را به جنون بکشاند. (4)
برخي از آنان تعادل رواني و استقامت خود را از دست داده و به بيماري رواني مبتلا شده و سرانجام از خودکشي سر درآوردهاند و اين امر درباره کساني که از روي اختيار خود را از جمع و جامعه دور داشته و به آزمايشي درباره خويش پرداخته بودند نيز، صادق است. (5)
- توصيه به معاشرت
در اسلام اصل بر داشتن حيات اجتماعي است و آدمي حق ندارد خود را از جمع و جامعه دارد. ترک رهبانيت در اسلام، حکايت از همين امر دارد «لَيْسَ فِي أُمَّتِي رَهْبَانِيَّةٌ وَ لَا سِيَاحَةٌ وَ لَا زَم» (6)
و حتي آدمي براي عبادت هم نميتواند جهت يک مدت طولاني از جمع کناره گيرد و بخشي مهم از عبادات به ويژه بر اساس برداشتهاي شيعي، صورت جمعي دارد و بايد در ميان جمع برگزار شود.
تشيع در انديشهي آن است که دامنهي روابط خويش را توسعه بخشد. در بعد ملي او در کنار خانواده است. با مردم است. در جمعهها و جماعات شرکت دارد. در انديشه رفع و دفع مشکلات عمومي است. به امر به معروف و نهي از منکر همت دارد. (7)
از مردم نظرخواهي و با آنها شور ميکند. (8) و از ايشان، هدايت و رهنمود ميخواهد. (9) اصل بر آزادي و زندگي در ميان جمع است و دوري از جمع و جامعه براي مدتي اندک، جهت تفکر، دعا و استغاثه و عبادتهاي خاص و براي مدت طولانيتر در حد تنبيه است. پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در مورد سه تن از افرادي که از جنگ تخلف ورزيده بودند، فرماني تنبيهآميز صادر کرد و دستور داد کسي حق ندارد که با آنان معاشرت کند. اين امر بر آنان سخت آمد، آن چنان که زمين با اين وسعت برايشان تنگ آمد. «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا – حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ». (10)
- گزينش مباشر
با همه سفارشهايي که در معاشرت و برقراري ارتباطات شده است، در اسلام آن را محدود کردهاند. رواياتي که شيعه با استفاده از سخنان ائمه هدي عليهمالسلام دارد، هشدار دهندهاند. چه بسا رواياتي که ما را توصيه ميکنند که با افرادي همنشين و معاشر باشيم که اهل ديانت و تقوا هستند. خدا ترس و اهل صداقت و وفا هستند مؤمن و متقي و اهل علم و جوياي کمال باشند (11) و… و بر عکس ما را از دوستان ناباب و معاشرت با افرادي که اخلاق و صداقتي ندارند، اهل فسق و گناه و در برابر خدا بيحيا هستند، پرهيز دادهاند. قرآن در مورد شرح حال دوزخيان، سخن از اين دارد که برخي از افراد به علت معاشرت سوء جهنمي شدهاند، «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا». (12)
احاديث و روايات در مورد پرهيز از گزينش دوستان ناباب زياد است، از جمله:
– إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الشَّرِيرِ، فَإِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ؛ (13) از همدلي با فرد شرور بپرهيز که او چون شمشيري برکشيده و بران است.
– إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْأَحْمَق، إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْكَذَّاب؛ از همدلي با افراد نابخرد بپرهيز، و با آدمي که بسيار دروغگوست و… (14)
– حتي در مسأله گزينش همسر فرمودهاند: «إِيَّاكُمْ وَ تَزْوِيجَ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضَيَاع؛ (15)
از همدلي با زن احمق بپرهيز که همدلي با آن مايه بلاء و بدبختي و فرزند او از نظر ذخاير ذهني و رشد، ضايع است».
– و ما را از دوستي و ولايتپذيري از يهود و نصاري پرهيز دادهاند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ» (16)
همچنين معاشرتها ميتواند داراي بعد بين المللي باشد و با مردم جهان نيز تحت ضوابطي، معاشرت داشته باشيم، ولي بايد مراقب باشيم که اين امر صدمهآفرين نباشد و بر ما سلطهاي را موجب نشود، «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلا». (17)
- اصول کلي در روابط
در زمينه روابط بر اساس بينش شيعي، اصول و ضوابطي است که به برخي از آنها در ذیل اشاره ميشود:
- اصل احترام: رعايت حرمت انسانها، از آن بابت که بني آدم موجودي گرامي و گرانقدر است، «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ» (18) مگر آنکه خلاف آن ثابت شود که در آن صورت مسأله قصاص و حدود تعزيرات مطرح ميشود و رعايت آن نوعي وفاي به عهد الهي است که خداوند خود آدمي را مورد احترام قرار داده و ما نميتوانيم در برابر آن بيتفاوت باشيم، «أَوْفُوا بِالْعَهْد…». (19)
- اصل رعايت حقوق: آدمي به هر گونهاي که باشد، مؤمن، کافر، اسير، دوست، دشمن، همسر، فرزند، همسايه، پاکدامن، مجرم و…، به تناسب وضعيت خود، نسبت به ديگران مطالباتي دارد که از آن به حقوق ياد ميکنيم. مطالبات بسيار است، از جمله: در رابطه با فردي که مزاحم کسي نيست ولي پايبند به ديني نیست، داراي حقوقي است، مثل حق حيات، حق تربيت و هدايت، حق بهداشت و درمان، حق امنيت، حق برکناري از ظلم و ستم و حق تغذيه، حق هدايت و…
- اصل اخلاق: چه در برابر مؤمن و چه در برابر کافر، رد ارتباط با جاهل و عاقل، ما را وظيفه رعايت اصل اخلاقي است. اخلاق ما به التفاوت حيات انسان و حيوان و مورد سفارش رسول خدا است. (20)
اصولاً بايد همدلي و معاشرت با ديگران را نيکو کند تا مسلمان خوانده شد. «أَحْسِنْ مُصَاحَبَةَ مَنْ صَاحَبَكَ تَكُنْ مُسْلِما». (21)
رسول خدا صلياللهعليهوآله با مردم چگونه بود؟ با دوست؟ با ديگران؟ آيا در برابر ديگران، تکبر داشت؟ حسادت ميورزيد؟ کينهجويي و عقدهورزي داشت؟… قطعاً نه و همين برنامه براي اهل بيت بود و شيعه سعي دارد که خود را در آن خط و راه و برنامه قرار دهد. او حتي حق ندارد نسبت به فردي که از او پستتر است، تکبر داشته باشد که تکبر جامهاي است که تنها بر قامت پروردگار راست آيد. (22)
- اصل عدالت: حتي اگر با دشمن خود معامله و ارتباطي داشتيم، وظيفه رعايت عدالت است. تشيع، عدل به معناي عام را قائل است و آن را نشأت گرفته از عدل خداوندي ميداند که او را فرمان به عدل و احسان است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان». (23)
هرچيز را در جاي خود قرار داده و به ميزاني و لو اندک، ستم روا نميدارد. (24)
او عدل در تکليف دارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها». (25)
و پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: اگر کار سختي را به خدمتکاري واگذار کرديد، خودتان نيز با او همراهي کنيد. (26)
عدل در هدايت:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا». (27)
عدل حتي در رابطه با زيان خويشاوندان: «وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى». (28)
عدل در پيمانه: «وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ». (29)
و کلا عدالت براي خدا. (30)
- اصل هدايت: مردم از ما متوقعند که به سراغشان برويم و در مورد لزوم، به کمکشان برخيزيم. چه بسيارند افرادي که به هر علتي، راه را از چاه نميشناسند، ولي در بين ما و با ما زندگي ميکنند. زبان گمراهيشان، هم متوجه ماست و هم متوجه خودشان. لذا خدا گونه بايد به هدايت آنان پرداخت. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيل». (31)
خداوند هدايتگر است، «الَّذي خَلَقَني فَهُوَ يَهْدين». (32)
و پيشواياني از جانب خدا در زميناند که مردم را به حق رهبري و هدايت ميکنند. «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ». (33)
و در اين هدايت آدمي مسئول است. زيرا نقش چوپاني او اين امر را ايجاب ميکند. (34)
- نظارت: در حيات اجتماعي، ديد شيعه اين است که همگان موظف به نظارت بر يکديگرند و از اين ديد، بر يکديگر ولايت دارند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض». (35)
وظيفه امر به معروف و نهي از منکر دارند. (36)
و اين امري عام و فراگير است. آنان نميتوانند در برابر جريانات خير و شر بیاعتنا باشند که در آن صورت، اشرار جامعه بر آدميان نيک، سلطه خواهند يافت. «لَا تَتْرُكُوا 6 الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ [أَشْرَارُكُمْ] شِرَارُكُم» (37)
و امام باقر عليهالسلام فرمود: به وسيله امر به معروف و نهي از منکر، واجبات در جامعه استقرار مييابد، مذاهب ايمني مييابند و مظالم به صاحبانشان برگردانده ميشوند. ٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ و تَأْمَنُ الْمَذَاهِب … وَ تُرَدُّ الْمَظَالِم… (38)
- پرهيزها
چه بسيارند پرهيزهايي که در اين رابطه بايد صورت گيرند، مثل پرهيز از ظلم، عيبجويي از مردم، خونريزي، مردم آزاري، جامعه ستيزي، استبداد و استعباد، استثمار، خوردن حق و مال مردم، ايجاد زمينه بدبيني در مردم و…
اساس روي صدق و صفا، اداي امانت و نظارت اجتماعي است. (39)
و سعي متوجه به حرکت درآوردن مردم است. براي داشتن يک جامعه انساني سالم، ايجاد و گسترش روحيه انساني و اسلامي و پاک سازي جامعه از مفساد و هرزگيها و در اين راه همتي بايد که خود را در زحمت داشت تا مردم راحت باشند. (40)
————————————-
1- مثل روانشناسان.
2- روانشناسان اجتماعي.
3 – اين اصطلاح اساساً از افلاطون است که بعدها وارد متون اسلامي شده است.
4- بر اساس تحقيقي که درباره زندانيان در سلول انفرادي صورت گرفته است. (آلمان- ايتاليا- انگليس).
5- داستان سرهنگي روانشناس که خود را در قطب به مدت 6 ماه از جمع دور داشته بود..
6- هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج4، ص 289.
7- سوره آل عمران، آيه 104.
8- سوره شورا، آيه 38.
9- رحم اله من اهدي الي عيوبي.
10- سوره توبه، آيه 118.
11- بحارالانوار، کتاب العشره.
12- سوره فرقان، آيه 28.
13- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج71، ص 198.
14- وسائل الشيعة، ج12، ص 32 .
15- الكافي (ط – الإسلامية)، ج5، ص 354.
16- سوره مائده، آيه 51.
17- سوره نساء، آيه 141.
18- سوره اسراء، آيه 70.
19- سوره اسراء، آيه 34.
20- مکارم الاخلاق.
21- الأمالي( للصدوق)، النص، ص 201.
22- امام صادق عليه السلام، کافي، ج 8، ص 4.
23- سوره نحل، آيه 90.
24- سوره نساء، آيه 4.
25- سوره بقره، آيه 286.
26- کتاب الزهد، ص 44.
27- سوره انسان، آيه 3.
28- سوره انعام، آيه 152.
29- سوره انعام، آيه 152.
30- سوره مائده، آيه 8.
31- سوره انسان، آیه 3.
32- سوره شعرا، آيه 78.
33- سوره اعراف، آيه 181.
34- الا کلکم راع و کلکم مسئول.
35- سوره توبه، آيه 71.
36 – آل عمران.
37- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 422.
38- الكافي (ط – الإسلامية)، ج ، ص56.
39- دعائم الاسواد، ج 1، ص 56.
40- امالي طوسي، ص 576، علي عليه السلام.