- در کار و توليد
شيعه بر اساس جهانبيني خود، ابرو باد و مه و خورشيد را در کار و نظام آفرينش در حرکت و تلاش ميداند و بدين سان معتقد است که کار، اساس بر پايي نظام است و انسان اگر بخواهد، به عنوان جزئي از نظام هستي و هماهنگ با حرکت و چرخش پديدهها باشد، بايد تن به کار و فعاليت دهد.
اين نيز نکتهاي در خور اعتناست که پديدهها در نظام خود، به کار و تلاش و انجام وظيفه ميپردازند، بدون آنکه چشم به کار ديگران و يا طمع به اندوخته ناشي از تلاش ديگر پديدهها داشته باشند. ميخواهيم بگوييم که در نظام زندگي انساني، هر فردي خود بايد به جستجوي کار رود و براي خود کاري فراهم کند. چشم داشتن به کارهاي ديگران، خلاف نظامات موجود در اين جهان است.
- اصالت کار
اصل کار، امري مقدس و انساني است و براي هر انساني در هر سطح و درجهاي که باشد، وظيفهاي مهم است. تقسيم روزي به وسيله خداوند، از کانال حرکت و تلاش آدمي صورت ميگيرد و گرنه توقف در اطاقي در بسته و بدون کار و تلاش، چيزي نصيب انسان نخواهد شد.
از ما خواستند با حرکت و کوشش خود، زمين را آباد کنيم. «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها» (1)
دعوت اين است که همه آنچه در زمين است براي آدمي خلق شده است. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» (2)
و نيز همه آنچه در آسمانها و کرات است، مسخر و رام انسان است، «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ…» (3)
و بدينسان، زمينه براي دستکاري، تغيير و تبديل وجود دارد.
درجه و رتبه ها، چه در بعد مادي و چه در جنبه غير مادي، در گرو عمل است، «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا» (4)
سفارش اين است که از تنبلي و بيحالي بپرهيز که اين دو، کليد هر شر و بدبختي است. زيرا اگر تو کسل و تن پرور باشي، قادر به اداي حق وظيفه نيستي و اگر بيحال و دلتنگ باشي، بر حق، صبر نتواني کرد. «إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ كُلِّ شَرِّ إِنَّكَ إِنْ كَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً وَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَق». (5)
در سفارشي ديگر آمده است: «لَا تَكْسَلُوا فِي طَلَبِ مَعَايِشِكُمْ فَإِنَّ آبَاءَنَا كَانُوا يَرْكُضُونَ فِيهَا وَ يَطْلُبُونَهَا» (6)
در خواستاري و جستجوي ارزاق و زندگيتان، از خود کسالت نشان ندهيد، زيرا پدران ما (حضرات معصومين) در اين امر تلاش داشته و خواستار آن بودهاند. نمونه اين سخنان، مجلدات متعددي از کتب روايي ما را پر کرده است. (7)
- الگوي کار
تشيع، الگوي کار را نخست در بعد تکوين از طبيعت ميگيريد، از گردش افلاک، از سير و تلاش پديدهها، از دستگاه دروني خود، «و فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون». (8)
و از آفرينش آسمانها و زمين و وزش بادها و حرکت ابرها و…، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ» …(9)
در بعد تشريع و عالم انساني، الگوي خود را از حضرات معصومين، از پيامبر و علي از امام باقر و صادق عليهم السلام ميگيرد. که آنان در عين داشتن وظايف و مسئوليتهاي سنگين هدايت، از کار و تلاش در مزرعه و در توليد غافل نبودهاند. آنان اصل کار و تلاش بودند و اين ضابطه عظيم خلقت را مدنظر داشتند که خداوند، سرنوشت هيچ قوم و گروهي را تغيير ندهد، مگر آن گاه که خود در آن تغيير و تحولي پديد آورند. «انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتىَّ يُغَيِّرُوا ما بِانْفُسِهِم». (10)
در داستان امام علي عليهالسلام آمده است که در مزرعه کار ميکرد، درختکار داشت، مدتي شغل سقائي داشت، چاه کني داشت و گاهي به صورت روز مزد و حتي کارمزد، عمل ميکرد. در مورد امام صادق عليهالسلام و امام باقر عليهالسلام آمده است که در عين عدم توانايي به کار، به مزرعه ميرفتند و با بيل زمين ميکندند و مزرعه را آبياري ميکردند و حتي حاضر نبودند که کار خود را به ديگران واگذار کنند. اگر بردهاي هم داشتند، همدوش با او در وسط آفتاب تلاش ميکردند. (11)
و وضع به همينگونه بود و در مورد ديگر امامان و حتي حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با اينکه اکر و اشتغال نداشت، اما براي ديگران گندم آرد ميکرد و نخ ريسي داشت و…
اينان حتي در مواردي کار مي کردند تا بتوانند براي ديگران زندگي بسازند و بساط آنان را رونق بخشند. از محل کار و کسب خود، زندگي ديگران را سامان ميدادند. براي ديگران کار درست ميکردند و يا انگيزه کار و تلاش را در آنان زنده ميکردند و از اين طريق، سعي داشتند که آنان را از خطرات بيکاري دور و برکنار دارند. رسول خدا به هنگامي که جواني را مي ديد، از کارش سؤال ميکرد و اگر متوجه ميشد که او بيکار است و تن به کار نميدهد، ميفرمود: آه که از چشمم افتادي! (12)
- اتقان و محکم کاري
غرض محکم کاري در توليد است و پرهيز از سرهم بندي کردن. کار خدا را در آفرينش
بنگريم. سير و حرکت افلاک، ذره اي پس و پيش ندارد. گردش ستارگان و ماه و خورشيد، به گونه اي منظم و روي ضابطه است که شما ميتوانيد پيش بيني کنيد که مثلاً ماه يا خورشيد در چند سال بعد، در کدام روز يا شب و در کدام ساعت و دقيقه ميگيرد و…
به ساختمان دروني خود توجه ميکنيم و صنع قلب و معده و روده و غدهها را ميبينيم، چنان دقيقاند که لحظهاي توقف و رکود آنها، ما را از کار و زندگي مياندازد و به بستر بيماري ميکشاند. با اينکه دستگاههاي بدني ما از گوشت و پوست و رگ و پي ساخته شده و همه آنها لطيف و فاسد شدني هستند، ميتوانند ده ها سال با ما و در وجود ما باشند، بدون اينکه فاسد و ضايع شوند و اين محکم کاري خدا را در صنعشان ميدهد و خود راهنماي ما را در کار و تلاش و برنامه است، «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ». (13)
چه در جنبه مادي و چه در جنبه غير مادي، براي آن کس که خواستار لقاي رحمت اوست، بايد به عمل صالح بپيوندد. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»، (14)
روزي فرا ميرسد که در آن عمل نيک يا بد ما، به نمايش گذارده خواهد شد، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ». (15)
علي عليهالسلام به نزد خياطي آمد و به او فرمود: نخ دوزندگي را محکم برگزين، فاصلههاي کوک زدن را دقيقتر و ريزتر کن و محل دوختنها و بخيهزدنها را به هم نزديکتر ساز، زيرا از رسول خدا شنيدم که در روز قيامت، خياط خيانتکار را ميآورند. و با او پيراهنها و لباسهايي را که دوخته همراه است تا در حضور مردم رسوا شود. آن گاه فرمود: اي خياط از زيادي و آنچه از قيچي کردنها به دور ريخته ميشود از هدر دادن پارچه بپرهيز که صاحب آن، بدانها سزاوارتر است.
(16)
- نوع کار
اينکه به دنبال چه کاري برويم؟ پاسخ روشن است، از سويي بايد به نيازها نگريست و از سويي شرايط و امکانات. بايد ديد که ما را در زندگي چه نيازهايي است؟ جامعه ما به چه چيزهايي محتاج است؟ طبيعي است در يک جامعه، بده و بستان و رفع نيازها، اساس کار و زندگي است.
اما اينکه چه امکاناتي در اختيار ماست؟ بايد به بررسي در مشهودات و در جوانب و اطراف خود بپردازيم و ببينيم وضع و محيط، چگونه است؟ چه چيزهايي را ميتوان به استخدام خويش درآورد. از سوي ديگر بايد ديد خداوند ما را به بهرهگيري از چه چيزهايي توجه ميدهد.
به آيات قرآن و روايات مراجعه ميکنيم:
– قرآن ميفرمايد: ايام، شب و روز و ماه و خورشيد رام شما هستند… «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ…» (17)
– همه آنچه که در زمين است، رام شماست، «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ». (18)
– دريا مسخر و رام شماست تا از گوشت ماهيهاي تازه آن استفاده کنيد، «سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا» (19)
– و نيز دريا رام شماست براي طي سفر و حمل و نقل، «سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ». (20)
– وجود باغهاي پر از ميوه، خودانگيزهاي براي تلاش است، «لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُون» (21)
– و نيز وجود حيوانات براي سواري، «جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها» (22)
و استفاده از گوشت و پوست و منافع آنها، خود انگيزهاي براي کار؛ «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ- وَ مِنْها تَأْكُلُون» (23)
– کار به هر گونهاي که مورد نياز جامعه باشد، بسيار است و به شرط عدم حرمت، ميتوان به هر کدام از آنها اقدام کرد. ولي عمل حضرات معصومين، بيشتر متوجه کشاورزي و دامداري بود که غذاي مردم از مهمترين مسائل هر جامعه است.
- مالکيت
در سايه کار و فعاليت مالکيت حاصل ميشود و آدمي مالک آن مزد و درآمدي ميشود که خود تحصيل کرده است. به کنار رودخانه يا دريا ميرويم و در آن به صيد ماهي ميپردازيم، شک نيست ماهي که از اين طريق براي ما به دست آمده، از آن ماست.
به زمين ملکي يا استيجاري خود ميرويم و در آن گندم ميکاريم، زمين را آبياري و آن را سرسبز ميکنيم. محصول گندم به دست ميآيد، شک نيست که اين گندم از آن ماست؛ (24)
و به همين گونه است درآمدي که از راه کارگري و يا کارمزدي ما به دست ميآيد. آنها نيز از آن ما است و ما را در آن حق تصرف است.
در عين حال بايد به اين نکته واقف بود که در حقيقت مالک اصلي خداست و ما در واقع ابزار کار بوديم. زمين را خدا آفريده، بذر نيز از آن خداوند است، قوت بازوي ما نيز از آن خداست؛ (25)
و در سايه تملک خداوند، ما مالک شدهايم نه به استقلال. خداوند مالک هستي است و آن را طي شرايطي به انسانها تمليک ميکند. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ» (26)
و يا در آيه ديگر میفرمايد: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ» (27)
و به همين خاطر مالکيت در اسلام، در نظام خاصي قرار دارد.
- معامله مبادله
اصل مبادله امري عادي و طبيعي است. گندم توليدي مازاد خود را ميدهيم و نخود و لوبيا ميگيريم و برعکس و يا گاهي به جاي آن پول ميگيريم (فلزي قيمتي و يا چکي داراي اعتبار) و اين نيز امري معقول است. زيرا آن پول را براي خود نگه ميداريم آنچه در اين معامله و مبادله مهم است، داشتن عقل، اختيار، بلوغ و هشياري است. از طريق جبر، از راه ايجاد ترس، به کارگيري استبداد و سرکوب و زورگويي، نميتوان به پيش رفت که با معامله حرام، آدمي مالک نميشود. هيچ کس از راه دزدي، چپاول، استثمار، ريا… نميتواند مالک شود.
اصل مبادله و معامله در واقع نوعي توزيع است و توزيع خود شرايطي دارد که از جمله، اين است که منصفانه باشد، در آن بين غني و فقير، فرقي گذارده نشود. ميثم تمار، خرما فروش بود و خرماي خوب و بد را دستهبندي ميکرد و ميفروخت و امام علي با عتاب به او هشدار داد که نميتواند بين خلق خدا تفاوت گذارد بايد جنس را درهم کند و با يک قيمت متوسط، آن را به فروش رساند. (28)
————————–
1- سوره هود، آيه 61.
2- سوره بقره، آيه 29.
3- سوره لقمان، آيه 20.
4- سوره انعام، آيه 132.
5- امام باقر عليه السلام، تحف العقول.
6- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 157.
7- به کتب اربعه در بخش اقتصاد آن ها مراجعه کنيد.
8- سوره ذاريات، آيه 21.
9- سوره بقره، آيه 164.
10- سوره رعد آيه 11.
11- به کتب مربوط به زندگي آنان مراجعه شود، مثل: در مکتب امام اميرالمؤمنين، در مکتب فجر دانش ها، در مکتب… .
12- جوان گفتار فلسفي.
13- سوره نمل، آيه 88.
14- سوره کهف، آيه 110.
15- سوره آل عمران، آيه 3.
16- تذکرة الخواص ابن جوزي، ص 116.
17- سوره ابراهيم، آيه 33.
18- سوره حج، آيه 65.
19- سوره نحل، آيه 14.
20 – سوره جاثيه، آيه 12.
21- سوره مؤمنون، آيه 21.
22- سوره غافر، آيه 79.
23 – سوره نحل، آیه 5.
24- الزوع للزارع.
25- بحول الله و قوته أقوم و أقعد.
26- سوره آل عمران، آيه 26.
27- سوره يس، آيه 71.
28- جرج جرداق، صوت العدالة.