• پیروان کیش های الهی در شبه جزیره

علاوه بر آیین بت‏پرستی، برخی ادیان آسمانی، پیروانی در میان اعراب داشتند که در مناطق گوناگون جزیره العرب پراکنده بودند:

1- یهودیان

در پی حمله «تیتوس» امپراتور روم به فلسطین و خرابی معبد یهودیان در سال70 م و پس از کشتار یهودیان، در سال130 م، به فرمان «هادریان» امپراتور روم، آنان به آسیای صغیر، بابل، مصر، ایتالیا و اسپانیا و به شبه جزیره عربستان و عده كمى نیز به يمن مهاجرت کردند.

اگر چه احتمال دارد پس از حمله «نبوکد نصر (بخت النصر)» به فلسطین در سال 586 ق.م، برخی از یهودیان به عربستان مهاجرت کرده باشند. (1)

حكومت ابرهه با انتقام گرفتن از پادشاه یمن به خاطر اینکه یهودیان وی را به دین خود درآورده بودند و او را تحریک کرده بودند که نصارای نجران را اذیت کند و بسوزاند، باعث شد كه يهوديان از يمن خارج شده و در جاهاى مختلف پراكنده شوند. البته عده‏اى از آنها در همان‌جا باقى ماندند تا اينكه اسلام آنجا را فرا گرفت و آنها به اسلام گرويدند. از جمله آنها «كعب الاحبار» و «وهب بن منبّه» بودند. مهم‏تر از يهوديان يمن، يهوديان حجاز بودند كه به صورت قبايل و دسته‏هاى فراوانى در منطقه‌های يثرب و خيبر و وادى القرى و تيماء پراكنده شده بودند.

در يثرب قبايلى که از آنها زندگى مى‏كردند که مهمترينشان عبارت بودند از:

«بنى نضير»، «بنى قريظه»، «بنى قينقاع» و «بنى تهدل» و… (2)

و امّا از آن جهت به آنان يهودى گفته شده است كه منتسب به «يهودا» فرزند حضرت يعقوب علیه‏السلام هستند. شايد هم بدان جهت باشد كه يهود اسم يك قبيله‏اى يا شهرى بوده است. شايد هم نام فرزند يعقوب بر كل قبيله اطلاق شده باشد. (3)

يهوديان كه اهل کتاب به شمار می‌آیند، در زمان بعثت، به طور نيمه گسترده‏اى در جزيره العرب حضور داشتند. از برخوردهايى كه قرآن با يهوديان، به ويژه در سوره‏هاى مدنى دارد، چنين به دست مى‏آيد كه حضور آنها در يثرب زيادتر از مناطق ديگر بوده است. چنانكه كتب تاريخى نيز این مطلب را تأیید می‌کند.

شهرت يهوديان در جزيرة العرب بيشتر در كشاورزى و در يثرب بيشتر در كارهاى معدنى، آهنگرى و اسلحه‏سازى بوده است. از بعضى روايات تاريخى نيز استفاده مى‏شود كه آنان از لحاظ اقتصادى وضع مطلوبى داشته‏اند؛ وجود مسأله ربا به صورت شايع در ميان آنان، با توجه به زندگى اعراب باديه‏نشين و حتى يهوديان مناطق ديگر، نشانگر وضع مطلوب اقتصادى آنان بوده است. (4)

برخى علّت مهاجرت آنان را از ناحيه فشارى مى‏دانند كه حكومت روم به آنان وارد كرده است. اما در بعضى از روايات تاريخى نكاتى به چشم مى‏خورد كه نشانگر مطلب خاصى است و آن اين كه يهود به علت آگاهى از ظهور پيامبر جديد در اين منطقه به آنجا مهاجرت كردند.

گفته شده است كه، يهود يثرب هنگامى كه با اوس و خزرج درگير مى‏شدند از روى تهديد، به آنان مى‏گفتند: به زودى پيامبر جديدى ظهور خواهد كرد. ما از او اطاعت كرده و شما را همچون قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد. (5) از روايت ديگرى بر مى‏آيد كه وقتى آنها به منطقه يثرب رسيدند، نخست به سوى كوه احد رفتند. با اين گمان كه آنجا محل هجرت پيامبر جديد است. ولى گروهى از آنان به اشتباه خود پى بردند و به اطراف يثرب منطقه خيبر و… آمدند. اخبار زيادى درباره آگاهى پيشين يهود از ظهور پيامبر نقل شده است.

روشن است كه منطقه جزيرة العرب از لحاظ منابع اقتصادى، مناسب نبود و زندگى در آنجا مشکل بود. از اين رو بايد گفت علت ديگرى سبب شد تا يهود چنين منطقه‏اى را براى هجرت برگزيدند.

قرآن نيز در آيات زيادى اشاره به این دارد كه اهل كتاب نسبت به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‌و‌سلم شناخت دارند همان‌گونه كه به فرزندان خود شناخت دارند و اصولاً روى اين نكته در قرآن بسيار تكيه شده است. (6)

اين آيات كه تعدادى از آنها نيز در مدينه و رو در روى يهوديان و منافقان نازل شده است، مى‏تواند نشان دهد كه قرآن بر اين مطلب از باب اتمام حجت اصرار داشته است.

اضافه بر اين سكوت اهل كتاب و نيز قبول كردن چنين مطلبى از سوی مسلمين، خود شاهد آن است كه آنها نيز نسبت به اين مسأله مطمئن بوده‏اند.

در ميان بزرگان يهود نيز افرادى چون «عبدالله بن سلام» با اقرار به اين مطلب ايمان آوردند.

از طرف ديگر شواهدى در عهد قديم يعنى تورات موجود است كه اشاره به ظهور پيامبر اسلام دارد.

اين كلمات كه امروزه در تورات موجود است، بعد از تحريفات فراوانى است كه از عصر موسى عليه‏السلام تاكنون در تورات واقع شده است.

يكى از عبارات اين است: «و اين بركتى است كه موسى مرد خدا قبل از وفاتش به بنى‏اسرائيل داد و گفت: یهود از سينا درآمد و از سعير بر ايشان طلوع كرد و از جبل فاران درخشان شد».

تورات خود محل فاران را مشخص مى‏كند، آنجا كه به ابراهيم مى‏گويد:

«برخيز پسر را برداشته او را به دست خود بگير. زيرا كه از او امّتى عظيم پديد خواهد آمد و خدا چشمان او را باز كرد. چاه آبى ديد. پس رفت مشك آب را پر كرد و به پسر نوشانيد و خدا با آن پسر ‏بود و او نموّ كرد، در تيراندازى بزرگ شد و ساكن صحراى فاران  شده بود». اين نكته كه ابراهيم علیه‌السلام فرزندش اسماعيل را به مكّه آورد و  ایشان در مكّه ساكن شد و زندگى كرد، از نظر تاريخى قطعى است؛ بر اين اساس روشن مى‏شود كه محل فاران جز وادى مكّه جاى ديگرى نيست.

يهود با اين كه خود به علّت اين آگاهى به اين سرزمين هجرت کرده بود، ولیچون پيامبر جديد، از بنى‏اسرائيل نبود، به او ايمان نياوردند. تنها برخى از آنان ايمان آوردند. (7)

پيمان‏شكنى مهمترين خصيصه يهود است. وقتى مروان را نزد على عليه‏السلام آوردند تا با امام بيعت كند آن حضرت او را در پيمان‏شكنى همانند يهوديان معرفى كرد. اين تشبيه از آن جهت بود كه مهمترين خصلت يهود پيمان‏شكنى بوده و هست. بعدها يهوديان بارها با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله معاهده بستند و آن را زير پا گذاشتند. امروزه نيز پيمان‏شكنى صهيونيست‏هاى يهودى اسرائيل زبانزد مردم جهان است. (8)

یهودیان پس از مهاجرت به سرزمین‌های عربی در دره‌ها و مناطق حاصلخیز «خیبر»، «وادی‏القری»، «فدک»و «یثرب» سکونت گزیدند. کیش یهودیان، به آرامی در نواحی جنوبی عربستان در میان قبایل «حِمیَر»، «بنی کنانه»، «بنی حارث بن کعب»، «کنده» انتشار یافت و در مناطق شرقی عربستان در یمامه و شهر «هَجَر» نیز پیروانی به دست آورد.

به گونه‏ای که فرمانروای «حِمیَریان»، «یوسف آسار» آیین یهودی اختیار کرد و بر مسیحیان نجران سخت گرفت و بیست هزار نفر از آنان را کشت. (9)

2- مسیحیان

انتشار مسیحیت به خارج از فلسطین در دو قرن اول میلادی را به «پولس رسول» نسبت داده‏اند.

وی این آیین را در بلاد «شام»، «کیلکیه» در ترکیه امروزی، «یونان» و «مقدونیه» گسترش داد.

پس از وی مسیحیت به آرامی در سرزمین‏های تحت تصرف روم گسترش یافت تا سرانجام توانست پس از رنج و شداید بسیار که در قرن سوم میلادی متحمل شد، در پایان این قرن عالمگیر شود.

مسیحیت از راه شام وارد شبه جزیره عربی شد و به آرامی گروهی از طوایف عرب در مرزهای روم و ساسانی همچون قبایل «تغلب»، «أیاد»، «بکر»، «طی»، «غسان»، و… کیش نصرانی را برگزیدند.

نفوذ این دین در جنوب عربستان از راه شام، مصر و حبشه و از دریای سرخ وارد یمن شده است. بر اساس گزارش تاریخ، نخستین مرکز انتشار مسیحیت در جنوب، شهر نجران بود. (10)

چنين به نظر مى‏رسد كه قيصرهاى روم به خاطر تسلط بر يمن به اين سرزمين لشكركشى مى‏كردند؛ زيرا قافله‏هاى تجارى فراوانى به اين سرزمين رفت و آمد مى‏كردند.

همين لشكركشى‏ها و اعزام گروه‏هاى تبشيرى، از عوامل مهم نفوذ مسيحيت، از ابتداى قرن چهارم ميلادى در يمن بوده است. حتى در عصر جاهلى (قرن پنجم ميلادى) نصرانيّت در نجران و سرزمين‏هاى ديگر منتشر شده بود، كه البته نجران از مهم‏ترين مراكز آن بود. (11)

در اواخر قرن ششم ميلادى، يهوديان يمن توانستند بر «ذى نؤاس» پادشاه يمن تأثير بگذارند و شايد علّت اصلى تأثيرپذيرى وى از يهود آن بود كه او را از سيطره نصرانيّت در سرزمينش ترسانده بودند و اين كه درهاى كشور يمن به روى نصاراى حبشه بدون هيچ مقاومتى گشوده مى‏شد.

بنابراين او را به دين خويش در آوردند و به وسيله او از نصاراى يمن انتقام گرفتند. آنان وی را تحريك كردند كه نصاراى نجران را اذيت كند و آنها را داخل گودال‏هايى كه در زمين كنده بودند، بسوزاند و از آنجا كه نصرانيت در آن روز حقانيتى بيشتر از يهوديت داشت؛ (12)

خداى متعال مى‏فرمايد:

«قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ وَ هُمْ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ/ مرگ بر اصحاب اخدود، در گودال‏هايى پر از آتش كه در كنارش نشسته بودند و آنچه را بر مؤمنان مى‏رفت تماشا مى‏كردند و هيچ ايرادى جز ايمان آوردن به خداوند پيروزمند ستوده نداشتند». (13)

کشتار مسیحیان نجران و عدم همکاری «یوسف أسار» با روم در حمله به ایران، امپراتوری روم را واداشت تا از حبشی‏ها بخواهد به یمن حمله کنند. (14)

تا اين كه نصاراى حبشه به انتقام گرفتن از خون هم‏كيشان خود پرداختند و حكومت «ذى نؤاس» را در سال 525 م به فرماندهى ابرهه نابود كردند و پنجاه سال در آنجا به حكومت پرداختند.

در اين مدت، نصرانيّت مورد حمايت و پشتيبانى قرار گرفت و عده زيادى به آن گرويدند و كنيسه‏هاى فراوانى در شهرها بنا شد كه مشهورترين آنها كنيسه نجران بود كه ابرهه آن را بنا كرده بود و به تزيين و زيبايى آن بسيار اهتمام مى‏ورزيد.

همچنین از جمله كنيسه‏هاى مشهور، «قلّيس» در صنعاء بود و اين كلمه معرّب ‏شده كلمه يونانى «كليسا» است. (15)

گفته مى‏شود كه ابرهه اين كنيسه‏ها را با طلا و نقره و سنگ‏هاى مرمر و انواع رنگ‏ها و گوهرها تزيين كرده بود! و وسايل بنّايى و سنگ‏هاى منقوش به طلا را براى ساخت آنها حمل كرده بود و مجسمه‏هايى از طلا و نقره و منبرهايى از آبنوس و عاج‏ در آنها نهاده بود؛ تا اين كه بعدها مسلمانان آن را به مسجد تبديل كردند، كه هنوز هم باقى است. (16)

و امّا اگر بخواهيم اين مسأله را از ديدگاه قرآن بررسى كنيم، در مى‏يابيم كه قرآن همان‏طور كه با مشركين و يهود برخوردى اعتقادى دارد با نصرانيّت نيز برخوردهاى اعتقادى دارد.

اين نكته نيز روشن است كه وجود برخوردهاى سياسى و نظامى، به آن صورت كه اسلام و قرآن با مشركين و يهود داشته به هيچ وجه با مسيحيان مطرح نبوده است.

اين نشانگر آن است كه تعداد اينان در قبال يهوديان كمتر بود و يا حداقل در محيط مكّه و مدينه نسبت به مناطق ديگر بسيار اندك بوده‏اند.

تنها مركز تجمع آنان نجران بوده است. البته اين به معناى آن نيست كه اساساً در دو شهر عمده جزيره؛ يعنى مكّه و مدينه از اين گروه كسى وجود نداشت؛ بلکه از بعضى روايات تاريخى برمى‏آيد كه از جانب نصرانيان يمن، تلاش‏هايى براى گسترش مسيحيت مى‏شد، چنانكه بعضى از روميان در مكّه خانه‏هاى تجارتى داشتند و گاهى نيز از اين منازل براى تجسس در احوال عرب بهره‏بردارى مى‏كردند.

دولت «غسانى» كه توسط روميان در شامات تأسيس شده بود، از آن جا كه عامل روميان بود، در گسترش مسيحيت تلاش مى‏كرد. شايد به دليل همين بود كه شمارى از عرب‏ها به رهبانيت گرايش پيدا كرده بودند. اين حركت همچنين از نتايج پيوندهاى تجارى بود كه بين اين مناطق صورت مى‏گرفت. از نظر روميان، مسيحى شدن اعراب بادية الشام بسيار اهميّت داشت. زيرا علاوه بر اين كه راحت‏تر كنترل شده و در اختيار آنها بودند، مى‏توانستند مدافع طبيعى آنها در برابر ساير قبايل و نيز ايرانيان باشند.

قرآن روحيه نصارا را در پذيرش حق ستوده و آنها را در مقابل يهود كه دشمن‏ترين دشمنان مؤمنان بودند، نزديكترين دوستان آنها معرفى مى‏كند. اما از طرف ديگر، قرآن آنها را نيز همچون يهوديان از نظر دينى تخطئه مى‏كند و به سبب اعتقادى كه نسبت به حضرت مسيح عليه‏السلام و تثليث (پدر، پسر، روح القدس) داشتند، آنها را كافر مى‏شمارد. (17)

برخورد صريح پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با مسيحيان، تنها همان داستان مباهله است كه در كتب تاريخ اسلام درباره آن سخن گفته شده است. قرارهاى چندى نيز با قبايل مسيحى شمال امضاء شد. همچنان كه در ميان نامه‏ها، چند نامه به قيصر روم و اسقف بزرگ وجود دارد.

3- زرتشتیان

در قرآن پیروان آیین زرتشتی، مجوس خوانده شده‌اند. به سبب همجواریِ شبه جزیره عربستان با مرزهای دولت ساسانی، آیین زرتشتی به مناطق شمالی و شرقی و جنوبی عربستان راه یافت.

آیین زرتشتی در «حیره»، «هَجُر»، «یمامه» و «عمان» و میان «بنی تمیم» پیروانی داشت.

پس از لشکرکشی ساسانیان به یمن به همراه ایرانیان، آیین زرتشتی به یمن راه یافت و پیروانی پیدا کرد و آتشکده‌هایی بر پا شد که از آن جمله آتشگاهی در بخش «نجدی خَولان» وجود داشت. (18)

4- حُنفاء

حنیف به معنی به «حق گراییدن» و «از گمراهی به رستگاری رو آوردن است». سند؟؟؟

قرآن حضرت ابراهیم علیه‏ السلام را پیشوای «حنفاء» و آیین او را دین«حنیف» خوانده است. سند؟؟

در جاهلیّت پیروان حضرت ابراهیم علیه‏السلام و فرزند وی اسماعیل علیه‏السلام را که طواف کعبه و حج می‌گزاردند و ختنه می‏کردند «حنیف» می‏نامیدند.

زيرا عرب در جاهليت به غير از اين دو، به چيز ديگرى از دين ابراهيم عليه‏السلام تمسك نمى‏كرد! (19)

اصطلاحاً كسانى را نیز كه بعضاً دارای فكر توحيدى بودند و دست از بت‏پرستى و شرك  و رو به سوى ابراهيم آوردند، حنفا مى‏نامند.

به گفته برخی آنچه از ميان معانى ذكر شده براى اين كلمه مى‏توان ترجيح داد، اين است كه، اين كلمه بر كسى اطلاق مى‏شد كه از يهوديت و نصرانيت جدا شده و به سوى دينى كه نزديك به فطرت بوده گرايش پيدا كرده است.

معناى ديگر آن اخلاص براى خدا و اقرار به ربوبيت و عبوديت است.

مرحوم طبرسى مى‏افزايد:

«همه اين معانى بازگشت به اين امر دارد كه حنيف به معناى مستقيم و ميل به مبانى ابراهيم و رهايى از يهوديت و نصرانيت است».

حاصل مطلب اینکه حنيف بر كسى اطلاق مى‏شود كه در مقابل شرك ايستادگى كرده و تمايل به حق و توحيد ابراهيمى دارد.

قرآن اشاره به این معنا دارد كه يهودى و نصرانى بودن در حقيقت نوعى شرك است و تمسك به ابراهيم به عنوان دين حنيف و نصرانى و يهودى نبودن است. (20)

بنابراین در اين نكته كه عرب مكّه و آنها كه خود را از نسل عدنان مى‏دانند، وابسته به حضرت اسماعيل عليه‏السلام بوده و سال‏هاى سال در اشعار خود و با روش‌های دیگر بر اين مطلب تكيه کرده و به آن افتخار مى‏ورزیدند، شكى وجود ندارد.

در قرآن نيز به این نكته اشاره شده است:

«وَ جَاهِدُواْ فىِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ  هُوَ اجْتَبَئكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمْ فىِ الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ / و حق جهاد در راه او را (با دشمنان دين و با نفس امّاره) به جاى آريد (و در طلب رضاى او به قدر طاقت بكوشيد) او شما را برگزيده (و به دين خود سرافراز كرده) و در مقام تكليف بر شما مشقت و رنج ننهاده (و اين آيين اسلام) مانند آيين پدر شما ابراهيم (خليل است)». (21)

از اين رو ،قوم عرب در در آغاز موحّد بوده است و پس از آن به دلایلی گرايش‏ توحيدى خود را شرك آلود كرده است.

شاهد اين مطلب، وجود بقاياى دين ابراهيم عليه‏السلام در ميان مردم و بعضاً سنت‏هايى كه به جا مانده بود، است. (22)

طبرسى از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند كه:

«دين سابق عرب به علت وجود بعضى از سنت‏هاى ابراهيم همچون ختنه، كفن و دفن ميت، ازدواج نكردن با محارم و حج بيت الله الحرام و چيزهاى ديگر در مقايسه با دين مجوس، برتر از آن بوده است». (23)

ريشه بسيارى از اين سنت‏ها نيز در ظاهر باقى بود؛ اما شكل آن به گونه‏هاى مختلفى دستخوش تحريف شده بود.

تغيير ماه‏هاى حرام- كه قرآن نيز به آن اشاره فرموده‏ است، (24) از جمله مسائلى بود كه تحت تأثير خواسته‏هاى عرب، تحريف شده بود.

حُنفاء، گروهی آزاد اندیش و مصلح اخلاقی بودند که، بت نمی‏پرسیدند و زنده به گور کردن دختران را نکوهش می‏کردند و از گفتار باطل دوری می‏گزیدند. از آداب دینی حنفاء غسل جنابت، غسل اموات، نماز بر میّت، وفای به عهد، مهمان نوازی، اکرام همسایه، نظافت بدن و مسواک بوده است. (25)

در اينجا بايد اشاره كنيم كه، به اعتقاد شيعه، اجداد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همه موحّد بوده‏اند.

اين مطلب فراوان در روايات امامان معصوم عليهم‏السلام گوشزد شده است. به علاوه مورخان نيز در مورد بعضى از آنان، مطالبى عنوان كرده‌اند كه نشانگر موحّد بودن آنها است.

در مورد عبدالمطلب نیز نقل شده است كه، موحّد بوده،و حتى اعمالى انجام داد كه قرآن نيز بعدهابه آن امر كرده است. از جمله وفا به نذر، منع از ازدواج با محارم، قطع دست دزد، نهى از زنده به گور كردن، تحريم خمر و زنا و نهى از طواف عريان زنان در خانه خدا.

در بعضى از روايات تاريخى آمده است كه كتابى از «عبدمناف» فرزند «قصى» بر روى سنگى يافت شدكه:

«من مغيره فرزند قصى هستم و قريش را به تقواى الهى و صله رحم توصيه مى‏كنم».

و باز نقل شده است كه «عبدالمطلب» اعتقاد به قيامت داشت؛ امام على عليه‏السلام نيز به اين مطلب اشاره كرده‏اند. (26)

درباره «كعب بن لُؤىّ بن غالب» يكى ديگر از اجداد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است كه او بر مذهب حنيف بود. قريش را در روزهاى جمعه گردآورى کرده و آنها را ارشاد مى‏كرد؛ وى آنها را به تفكر در خلقت آسمان و زمين دعوت مى‏كرد و اعمال گذشتگان، خويشاوندى و صدقه دادن به فقرا و ايتام را تذكر مى‏داد‏. (27)

5- صابئین

ریشه این کلمه از «صبا» به معنای «خود شستن» و «خود را در آب فرو بردن» و «غسل تعمید دادن» است.

صابئینِ راستین، پیروان یحیای معمدان هستند که در ساحل رود اردن زندگی می‏کردند.

وی به پیروان خود گفت:

«توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است». یحیی یارانش را در آب غسل داد تا چرک‏های ظاهری و پلیدی‌های باطنی خود را بشویند. وی مردم را به مبادی عالی اخلاق و کمک به محرومان و دوری از ظلم تعلیم می‏داد. (28)

صابئین دروغین دو گروه بودند:

الف- صابئین حَرّان، در ساحل فُرات، که اجرام آسمانیِ خورشید و ماه و سیارات منظومه شمسی را می‏پرستیدند و برای آنها معابدی چند ضلعی ساخته بودند.

ب- صابئی‌های عراق، که خود را از پیروان یحیی بن زکریا می‏دانستند و به «مغتسله» مشهور بودند. از کتیبه‌های یمنی بر می‏آید مردمی از قبایل یمن خدای آسمان و الهه خورشید را می‏پرستیدند.

پیروان آیین صابئی، در عراق و دشت میشان و شبه جزیره عربی انتشار یافتند و مردم این سرزمین کم و بیش آنان را می‏شناختند و در برخی امور مانند تقدیس کواکب و تنجیم، تحت تأثیر صابئی‌ها قرار گرفتند. (29)

——————-

1- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، 55؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص 555.

2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 116.

3- لسان العرب و تاج العروس ذيل مورد.

4- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 202؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الاغانى، ج 22، ص 108.

5- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 202؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الصحيح من سيرة النبى صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ج 1، ص 174 و السيرة النبوية، ج 3 و 4.

6- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 203؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: به آیات مربوط به سوره‏های: انعام، 20، 114؛ قصص، 52؛ بقره، 89، 101، 146؛ آل عمران، 82، 178، 188؛ اعراف، 157؛،

7- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، صفحات 203 و 204؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجمع البيان، ج 1، ص 158و بحارالانوار، ج 15، ص 176.

8- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 204.

9- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 56؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص 257 / المعارف، ابن قتیبه، ص 621 / الطبقات الکبری، ابن سعد، جلد اول، ص 263 و السیره النبویه، ابن هشام، جلد اول، ص 35.

10- تاریخ منتظرالقائم، ص 56- 57.

11- تاریخ تحقیقی اسلام، ص 113.

12- تاریخ تحقیقی اسلام، ص 115.

13- سوره بروج، آیات 4- 8.

14- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 57.

15- تاریخ تحقیقی اسلام، جلد 1، ص 115.

16- تاریخ تحقیقی اسلام، جلد 1، ص 116.

17- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، صفحات 205- 206 / سوره‏های مائده، آیات 73، 72، 17 / نساء، 171 و توبه، 30.

18- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 58؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الطبقات الکبری، ابن سعد، جلد اول، ص 263 / الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، جلد دوم، ص 186 و مسالک و ممالک، ابن خردادبه، ص 134.

19- لسان العرب، جلد سوم، ص 362 ذیل حنیف.

20- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، 187- 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر سوره‏های: بقره، 135؛ آل عمران، 67؛ انعام، 167؛ يونس، 105؛ نحل، 120 و 123؛ حج، 31؛ روم، 31، 30 و مجمع البيان، ج 1، ص 316.

21- سوره حج، آیه 78.

22- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، صفحات 184- 185.

23- وسائل الشیعة، ج 1، ص 465.

24- سوره توبه، آیه 36.

25- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 59؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الملل و النحل، شهرستانی ج 2، ص 414.

26- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: نهج السعاده، ج 3، ص 76 و السيرة الحلبيه، ج 1، ص 21.

27- سیره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، ص 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طبقات الكبرى، ج 1، قسم 1، ص 39.

28- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 59.

29- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، صفحات 60- 59، برای مطالعه بیشتر ر.ک: المفصل، جواد علی، جلد دوم، صفحات 330 و 338 / جاهلیت و اسلام، یحیی نوری، ص 415 و تاریخ ادبی عرب، شوقی ضیف، ص 99.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا