• تاريخچه كربلا
  • تاریخچه سرزمین کربلا
  • كربلا و ابوالبشر

در حقّ حضرت آدم حديثى نوشته‏اند كه چون از فردوس برين رانده شد و به زمين هبوط كرد، روزى از روزها در اين خراب آباد مى‏گشت كه گذرش به صحراى كربلا افتاد و در اثر لغزش پايش به زمين افتاد و خون از پايش جارى گرديد، روى به حضرت حق كرده عرض كرد:

خدايا چرا چنين شد، نكند باز قصورى از من سر زده باشد؟

ندا رسيد كه نه، گناهى از تو سر نزده است بلكه اينجا كربلا است جايى كه در آنجا پسر تو حسين (ع) را مى‏كشند و به او رحم نمى‏كنند.

آدم گفت: آيا حسين پيامبر است، ندا رسيد كه نه‏ پيامبر نيست ولى فرزند پيامبر است، آدم گفت: قاتلش كيست؟ حضرت حق جواب داد: قاتل او يزيد است كه در آسمان‏ها و زمين مورد لعن و نفرين است، در اين هنگام بود كه آدم چهار نوبت بر يزيد لعنت كرد. (1)

  • كربلا و پيامبر

از همان روز كه سيد جوانان جنّت، گام به گيتى نهاد، نام كربلا نيز به زبان‏ها افتاد.

روزى ام الفضل به محضر رسول اكرم (ص) مشرّف شده عرض مى‏كند:

يا رسول الله شب خواب عجيبى ديدم، پيامبر (ص) مى‏فرمايد: چه ديدى؟

گفتنش برايم سخت است. اى رسول خدا!

-: بگو چه ديدى؟!

-: مثل اين كه ديدم پاره‏اى از تن شريفتان جدا شده و در آغوش من افتاد!

پيامبر (ص) فرمودند: خير ديدى، ان شاء الله دخترم فاطمه پسرى به دنيا خواهد آورد و تو آن را در آغوشت جاى خواهى داد.

چيزى نگذشت كه فاطمه (س) امام حسين (ع) را به دنيا آورد و چنان كه رسول خدا (ص) فرموده بود من او را در آغوش گرفته و به خدمت حضرتش آوردم.

پيامبر (ص) تا نوزاد را ديد گريه كرد چنانكه چشمانش پر از اشك شد، عرض كردم: يا رسول الله پدر و مادرم فدايت باد شما را چه شده، چرا گريه مى‏كنيد؟

حضرت فرمود: جبرئيل برايم خبر داد كه اين فرزندم‏ را امّتم به اين زودى مى‏كشند. عرض كردم: همين نوزاد را مى‏فرماييد؟ فرمود: بلى، جبرئيل به من چنين خبر داد و مشتى نيز از خاك سرخ كربلا را برايم آورد. (2)

در حديث ديگرى است كه جبرئيل مشتى از تربت حسين (ع) را نزد پيامبر (ص) آورد، تربتى كه بوى مشك خاص و خوشبو از آن به مشام مى‏رسيد و آن را به پيامبر (ص) داده و عرض كرد: اى حبيب خدا! اين تربت، تربت فرزندت حسين پسر فاطمه است كه چيزى نمى‏گذرد كه او را در سرزمين كربلا مردمانى نفرين شده مى‏كشند … (3)

در روايتى نقل شده است كه در نخستين سالروز تولّد امام حسين (ع)، دوازده هزار فرشته با هيئتى خاصّ و در حالتى مخصوص به پيشگاه پيامبر اسلام (ص) نازل شده و عرض كردند:

اى محمد (ص)! به زودى آنچه كه به هابيل از دست قابيل رسيد، به فرزندت حسين (ع) مى‏رسد.

در اوّلين سالروز تولّد امام حسين (ع) فرشته‏اى در آسمان نماند مگر آن‏كه به حضور حضرت رسول (ص) شرفياب شده و او را به شهادت فرزندش حسين (ع) تسليت و تبريك گفتند و هر يك به عنوان تحفه، مشتى از خاك كربلا را به پيشگاه پيامبر (ص) آورده بودند. (4)

در دومين سالگرد ولادت امام حسين (ع) نيز، اين برنامه تكرار شد و پيامبر (ص) كه آن روز در مسافرت بود به همراهان خويش در رابطه با كربلا و شهادت فرزندش امام حسين (ع) سخن گفت، و پس از بازگشت از سفر نيز به منبر رفتند و در حالى كه يك دستش را بر سر حسينش نهاده بود و دست ديگر را به سوى آسمان بلند كرده بود فرمود:

«پروردگارا! شهادت فرزندم حسين را مبارك گردان و او را سالار شهيدان قرار ده انّك على كل شى‏ء قدير». (5)

و پيامبر (ص) بارها و بارها از كربلا مى‏گفت و نسبت به تكرار بيان اين حديث حيات‏بخش اصرار و پافشارى داشت.

حضرت امّ سلمه (س)، يكى از زنان بزرگوار پيامبر (ص) است. بزرگ بانويى كه پس از مادر صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا (س) يعنى حضرت خديجه كبرى (س)، هيچ زنى از زنان پيامبر (ص)، در پارسايى و صداقت به پاى او نمى‏سد.

او مى‏گويد: روزى از روزها رسول حق (ص) در خانه من بود و حسن و حسين (ع) در برابر چشمان پيامبر (ص)، مشغول‏ بازى بودند كه فرشته وحى، فرود آمد و در حالى كه با دست به امام حسين (ع) اشاره مى‏كرد، عرض كرد: اى محمد (ص) پس از تو، امّتت اين پسرت را مى‏كشند.

پيامبر (ص) پس از شنيدن اين خبر، گريه نمود و او را در آغوش خويش فشرد، سپس جبرئيل مشتى از خاك كربلا را به پيامبر (ص) داد، پيامبر (ص) آن را مى‏بوييد و مى‏فرمود: چه بويى دارد! بوى بلا و ابتلا مى‏دهد. و سپس رو به من كرده فرمود: ام سلمه! اين خاك را از من بگير و به عنوان امانت آن را نگهدار، هرگاه ديدى اين خاك به خون تبديل شد، بدان كه فرزندم حسين را كشته‏اند، پس آن را از پيامبر (ص) گرفته و در ميان شيشه‏اى قرار دادم و هر روز كه گاهى چشمم به آن شيشه مى‏افتاد، بى اختيار مى‏گفتم: روزى كه اين خاك، خون شود، به راستى كه روز عظيمى خواهد بود. و چنان نيز شد. (6)

  • قربانگاه عاشقان‏

امام باقر (ع) از پدرش امام سجّاد (ع) نقل مى‏كند كه وقتى اميرالمؤمنين (ع) از كربلا عبور مى‏كرد، در توصيف آن سرزمين فرمود:

«اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه در گذشته مانند آنان وجود داشته و نه در آينده وجود خواهد داشت.»

در حديث ديگر، به عبارت ديگرى نقل شده است كه شخصى به نام هرثمة بن سليم مى‏گويد:

«ما در جنگ صفين با على (ع) بوديم، زمانى كه حضرت به صحراى كربلا رسيد از اسب پياده شد. احرام نماز بست و ما نيز پشت سر حضرت نماز را با جماعت خوانديم، پس از آن كه نماز تمام شد، امير مؤمنان را ديديم كه از خاك كربلا برداشته و آن را استشمام مى‏كند و مى‏فرمايد: چه خوشبويى اى خاك! قومى از تو، در روز قيامت بپا خواهند خاست كه بدون حساب و بى هيچ درنگى به بهشت خواهند رفت …» (7)

در حدیثی دیگر چنین می خوانیم هنگاميكه حضرت على (ع) در دوران خلافت عازم جنگ صفين بود چون به سرزمين كربلا رسيد چهره اش افسرده شد، پس اطرافيان از آن حضرت (ع) در اين باره پرسيدند حضرت فرمود: اين سرزمين در نزد خدا ارج و قرب زيادى دارد، آرى اينجا محل خيمه‏گاه آنان است و اين محل قتلگاه آنان است. هنگاميكه اصحاب بيشتر جويا شدند حضرت فرمود: آنان گروهى گرانقدر از آل محمد (ص) خواهند بود كه در اينجا كشته مى شوند.

  1. همچنين رسيده است كه چون سلمان فارسى در سفر خود به عراق از اين سرزمين گذر كرد و از نامش پرسيد و نام كربلا را شنيد، گفت: همين جاست كه برادرانم كشته مى‏شوند. اينجاست كه در آن بار مى‏گشايند و اردو مى‏زنند و خونشان بر زمين ريخته مى‏شود. برترين پيشينيان در آن كشته شد و برترين پسينيان نيز در آن كشته شود.

  • تاریخچه شهر کربلا

كربلا، در غرب رودخانه فرات، بر كناره صحرا و در ميان منطقه‏اى آبرفتى است كه به «ارض السواد» نامور است. شهر انبار در شمال باخترى، شهر باستانىِ بابل در شرق، صحراى غربى در سمت باختر و شهر بحيره پايتخت بنى‏منذر در جنوب غربى آن قرار دارد.

راويان در تعيين دقيق سرزمينى كه نام «كربلا» بر آن نهاده شده است، اختلاف نظر دارند. برخى گفته‏اند: اين سرزمين در غرب فرات قديم به موازات مقر بنى هبيره و كوفه واقع است.

برخى ديگر هم گفته‏اند: سرزمين اصلى كربلا در استان‏هاى قرطه و كماليه در ناحيه شمال باخترى كربلاى كنونى بوده است. البته ما اين ديدگاه را دور از واقع مى‏دانيم، چه، در ميان آن سرزمين و مضجع پاك حسينى، حدود چهارده كيلومتر فاصله است. منطقه‏اى ديگر هم وجود دارد كه هنوز به نامى همانند كربلا خوانده مى‏شود؛ منطقه «كربَلَه» كه در جنوب خاورى كربلاى كنونى واقع است.

در اين ميان، آنچه سخنان حسين بن على عليهما السلام نيز آن را تأييد مى‏كند، اين است كه سرزمينى كه مضجع پاك آن امام را ميزبان شده «كربلا» است؛ آنگاه كه امام عليه السلام بدين سرزمين رسيد درباره نام آن پرسيد و چون پاسخ شنيد كه اينجا كربلا است، فرمود: «اين همان است. به خداوند سوگند همينجاست كه در آن بار مى‏گشاييم و شترانمان زانو بر زمين مى‏زنند و خون ما نيز در همين جا ريخته مى‏شود.» (8) سپس فرمود تا كسان و همراهانش آنجا بار گشايند و آنان نيز فرود آمدند و در آن سرزمين اردو زدند.

نام كربلا پيش از آن هم كه حسين بن على عليهما السلام بدين سرزمين گام نهد، در متون تاريخ ديده مى‏شود.

به هر روى، كربلا شهرى است مقدّس و سرزمينى است پاك كه برگ‏هاى روشنى از تاريخ كهن و هم، تاريخ دوره‏هاى پسين را به خود گزين كرده است.

ديرينه اين شهر به دوران بابل و آشور و پس از آن دوره تنوخيان ولخميان؛ حكمرانان بنى‏منذر و ساكنان حيره باز مى‏گردد و از همان دوران با مزرعه‏هاى سرسبز، چشمه‏هاى فراوان و برخوردارى از آب رودخانه فرات، مناطقِ مجاور و همچنين كاروانهاى رهگذر را از محصولات خرما و غلات خود بهره‏مند مى‏ساخته است.

کربلا شهرى است شناخته شده كه در ميان آبادى‏هاى بين‏النهرين از آن به نام آورى ياد كرده‏اند. اين شهر كه مركز بسيارى از آبادى‏هاى ميان دو رود دجله و فرات بوده، در روزگار كلدانى شكوفايى يافته و اقوامى از مسيحيان و دهقانان در آن سكونت داشته‏اند. در آن روزگار «كور بابل» ناميده شده كه به معناى «پرستشگاه خداوند» است.

همچنين در اين سرزمين معبدى بزرگ براى برپا داشتن نماز و در اطراف آن پرستش‏گاه‏هاى ديگرى نيز وجود داشته است. در آبادى‏هاى مجاور به جسدهاى مردگانى در ظروف بزرگ سفالين دست يافته‏اند كه قدمت آنها به پيش از ميلاد مسيح باز مى‏گردد.

دوران بنى‏منذر دوره شكوفايى كربلاست. در آن روزگار شهر حيره مركز حكومت بنى‏منذر بود و شهر عين التمر نيز يكى از شهرهاى آبادى بود كه انواع خرما در آن توليد مى‏شد. كاروان‏ها و مسافران فراوانى آهنگ اين شهر مى‏كردند و در اين ميان كربلا هم كه در نزديكى اين شهر قرار داشته، به ناگزير سهم درخور توجّهى از داد و ستد با آن را به خود اختصاص داده و از آنجا كه در دوره پيش از اسلام و هم در دوره اسلامى بر سر راه حيره، انبار، شام و حجاز قرار داشته در داد و ستد اهميتى بسزا يافته است.

طبيعت، فراوانى آب و حاصلخيزى زمين را به اين آبادى تاريخى ارزانى داشته و اين آبادى داراى مزرعه‏هاى فراوان و محصولات گوناگون و ميوه‏هاى رنگارنگى شده و اينها همه، در كنار سيراب شدن شهر از شاخه فرات كه در جنوب شهر هيت از فرات اصلى جدا مى‏شود، فراوانى جمعيت و سكونت مردمان در اين آبادى و همچنين عمران و شكوفايى روز افزون آن را سبب گشته است.

عراق تا سال 13 هجرى قمرى در زير سلطه زمامداران ايران بود، تا اين كه از همان سال تا سال 16 هجرى به تدريج، تمام كشور عراق و در ضمن كربلا توسط خيل خروشان سربازان مسلمان گشوده شد و آزاد گشت، از آن ميان جنگ قادسيه كه در سال 14 هجرى اتّفاق افتاد، معروف و مشهور است. (9)

عراق در طول تاريخ اسلام، هميشه كشورى شيعه نشين و بستر بسى حوادث تاريخ‏ساز و مهد حماسه‏ها و مركز انقلاب‏هايى بزرگ و خونين بوده است، تنها كافى است كه كتاب كربلا را ورق زده و كوفه‏ را كه شهرى‏ است از شهرهاى استان كربلا، در آيينه تاريخ به تماشا نشست.

هنگاميكه در سال 61 ه ق امام حسين (ع) به اين منطقه رسيد و لشكريان عبيد الله قافله آن حضرت را محاصره كردند، حضرت به روستاى (عقر) اشاره كرد و فرمود: نام اين روستا چيست؟ جواب دادند: نامش (عقر) است. حضرت فرمود: از (عقر) به خدا پناه مى‏بريم. سپس فرمود: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: كربلا. فرمود: سرزمين درد و رنج و بلا.

دو روز پس از واقعه عاشورا يعنى در روز دوازهم محرم سال 61 ه ق قبيله (بنى اسد) اقدام به دفن اجساد مطهر امام حسين (ع) و ابوالفضل العباس (ع) و ساير ياران آن حضرت نمودند و با اين كار خود پايه گذار تأسيس شهرى بزرگ در سالهاى بعد شدند.

گفته مى شود كه قبيله بنى اسد بر بالاى قبر شريف آن حضرت سايبانى ساختند و بر روى قبرهاى مطهر شهدا نشانه‏هايى گذاشتند تا بتوان قبور مطهر را از يكديگر باز شناخت.

در ماه ربيع الاول سال 65 ه ق گروه (توابين) كه تعدادشان در حدود چهار هزار نفر بود و رهبرى آنان به عهده سليمان بن صرد خزاعى بود قبل از رفتن به جنگ با لشكر امويان، به زيارت مرقد مطهر امام حسين (ع) رفتند و در گرداگرد قبر شريف تجمع كردند و با صداى بلند به گريه و زارى پرداخته و همگى تمناى شهادت در راه خدا را كردند و سپس سليمان بن صِرد خزاعى از جاى برخاسته وگفت: (بارخدايا، سرور شهيدمان حسين را بيامرز، آن شهيد فرزند شهيد، وآن مهدى فرزند مهدى وآن راستگوى فرزند راستگو، بار خدايا گواه باش كه بر دين و راه او مى‏رويم و دشمن دشمنان او و دوست ياران او هستيم) آنگاه يك شب را در كنار مرقد مطهر ماندند و روز بعد عازم جنگ در منطقه (عين الورده) شدند.

در دوران يزيد بن معاويه تعدادى از شورشيان به رهبرى يزيد بن مهلب قيام كردند و در منطقه عقر نزديك كربلا و در حاشيه رودخانه فرات جنگ سختى بين آنان و لشكريان يزيد به رهبرى مسلمه بن عبدالملك درگرفت كه در اين جنگ شورشيان به شدت سركوب شدند.

در سال 66 ه ق هنگاميكه مختار ثقفى بر شهر كوفه مستولى شد، بر بالاى قبر شريف گنبدى از آجر و گچ ساخت و محمد بن ابراهيم بن مالك اشتر متولى اين كار شد و مرقد مذكور داراى دو در شرقى و غربى بود و اين گنبد تا دوران خلافت هارون الرشيد پابرجا بود.

ظاهراً گنبد مذكور تا سال 132 ه. ق كه امام صادق (ع) به زيارت جدشان مشرف شده بودند پابرجا بوده است و صفوان جمال از امام صادق روايت مى كند كه‏ فرمود: چون خواستى كه به زيارت حسين (ع) در كربلا مشرف شوى، بيرون از مقام ايستاده و نگاهى به قبر شريف بينداز و سپس وارد حرم شو و بالاسر امام بايست و هنگاميكه خواستى بيرون روى از درى خارج شو كه در جهت پاى على بن الحسين (ع) قرار دارد، سپس رو بسوى قبور شهدا كن تا به قبر ابالفضل (ع) برسى، و چون بدان جا رسيدى در زير سايبان بايست و سلام كن.

از سخنان امام صادق در مى‏يابيم كه مرقد امام حسين (ع) در روزگار آن حضرت داراى گنبد و سايبان و چندين در بوده كه يك در آن در سمت شرق و در ديگرى شايد در سمت غرب بوده است و مرقد امام حسين (ع) و فرزندش على اكبر در اين حرم بوده است در حاليكه قبور ساير شهدا بيرون از حرم بوده است. مساحت حرم مذكور 25* 25 ذراع و يا در حدود 50* 45/ 22/ 83/ 91 متر بوده است. برخى ديگر از مصادر تأكيد مى‏كنند كه در دوران اموى در كنار حرم آن حضرت درخت كنار يا سدرى بوده است كه بعنوان نشانه بازشناسى حرم به شمارمى آمده است و به همين علت است كه در شمال غربى صحن را بعدها (باب السدره) ناميده بودند. (10) هارون الرشيد بوسيله حكمران خود در كوفه كه موسى بن عيسى نام داشت، عرصه را بر زائران امام حسين (ع) تنگ نموده و دستور داد كه درخت سدر را از ريشه درآوردند و بناى حرم مطهر را خراب كرده و زمين آن را شخم زده و بكارند.

در سال 198 ه ق گروهى از شيعيان مجدداً حرمى بر سر قبر مطهر ساختند و در سال 193 ه ق مأمون عباسى دستور داد كه حرم وگنبدى بهتر از قبل بر سر قبر مطهر امام حسين (ع) ساخته شود. (11) در سال 236 ه ق متوكل عباسى به خلافت رسيد و تلاشهاى بسيارى را براى خراب كردن آثار باقيمانده اهل بيت و از بين بردن قبور مطهر آن نمود و در طى سالهاى 232 و 236 و 237 ه ق اقدام به تخريب حرم مطهر و شخم زدن زمينهاى آن نمود تا بتواند آثار آن را از بين ببرد ولى تمامى تلاشهاى وى با شكست مواجه شد.

در سال 247 ه ق منتصر عباسى پس از كشته شدن پدرش المتوكل دوباره آثار متبركه اهل بيت (ع) را تجديد بنا كرد و دستور داد كه در اطراف مشهد حسينى خانه‏هايى ساخته شود و بدين‏گونه اولين شخصى كه در كربلا سكونت اختيار كرد يكى از نوادگان امام حسين (ع) به نام (سيد ابراهيم مجاب فرزند محمد عابد فرزند امام كاظم (ع)) بود.

در سال 271 ه ق (حسن علوى) حاكم طبرستان و ديلم به زيارت حرم مطهر رفته و دستور داد كه مسجدى در جوار آن ساخته شود.

در سال 283 ه ق در اثر ازدحام زائران حرم مطهر، سقف حرم فروريخت و تعدادى از زائران كشته و زخمى شدند وگفته مى‏شود كه اين‏كار بر اثر توطئه الموفق بالله وليعهد بوده است. (12)  در سال 280 ه ق محمد بن زيد حاكم گرگان به زيارت مرقد مطهرآمد و دستور داد كه گنبد مجلل و باشكوهى براى حرم ساخته شود و در كنار آن بارويى كشيده و خانه‏هايى براى زائرين و مجاورين حرم ساخت.

در سال 313 ه ق رهبر قرمطيان (ابو طاهر جنابى) به زيارت حرم مطهر مشرف شد و خود و پيروانش گرد حرم طواف كردند و سپس بدون آنكه به كسى آزارى برسانند بازگشتند.

در سال 366 ه ق امير عز الدوله آل بويه به زيارت حرم مطهر امام حسين (ع) مشرف شد و اين امر باعث افزايش مهاجرت شيعيان به كربلا وساخت و ساز آنان گرديد.

در سال 367 ه ق عضدالدوله آل بويه بر بغداد مستولى شد و از آنجا عازم زيارت امام حسين (ع) گرديد و از آن پس سالى يك بار به زيارت مرقد مطهر مى‏رفت.

در سال 369 ه ق (ضبه بن محمد اسدى) حكمران شهر (عين تمر) با كمك برخى از عشاير عرب، به شهر كربلا يورش برد وآن را متصرف شد و اهالى آن را كشته و اموال آنان و اموال موجود در خزانه حرم مطهر را به تاراج برده و به بيابان‏ بازگشت. هنگاميكه عضد الدوله از اين موضوع آگاه شد لشكرى را به جنگ او فرستاد و چون (ضبه اسدى) تاب مقاومت در برابر لشكر عضد الدوله را در خود نديد، زن و بچه و اموال خود را رها كرده و از معركه گريخت.

در سال 372 ه ق اولين باروى شهر در دوران حكومت عضد الدوله آل بويه گرداگرد آن كشيده شد و مساحت آن 2400 متر مربع بود. وى براى شهر رودخانه‏اى كشيد و زمينهاى آن را وقف حرم مطهر كرد تا از پول وقف هزينه روشن كردن چراغهاى حرم تأمين شود و همچنين خانه‏ها و بازارهايى ساخت و به ساكنان شهر هدايا و عطايا داد و دستور ساختن مدرسه اوليه عضديه را داد و مسجدى به نام (رأس الحسين) ساخت.

از سال 407 تا 412 ه ق وزير معروف آل بويه (حسن بن فضل بن سهلان رامهرمزى) باروى دوم شهر را بنا كرد و در چهار سوى آن دروازه آهنى نصب كرد. (13) در سال 489 ه ق در دوران حكمرانى سيف الدوله اهالى شهر (خفاجه) به كربلا يورش بردند. (14)

در سال 795 ه ق تيمور لنگ به كربلا حمله كرد و آن را متصرف شد.

در سال 858 ه ق حكمران خود مختار بصره (على مشعشعى) به كربلا حمله كرد و حرم مطهر امام حسين (ع) را غارت كرد و تعداد زيادى از اهالى كربلا را كشته و تعدادى را نيز بعنوان اسير به پايتخت خود بصره منتقل كرد.

در سال 914 ه ق شاه اسماعيل صفوى به كربلا رفت و رودخانه‏اى در آنجا حفر كرد و مرقد مطهر امام حسين (ع) را تجديد بنا كرد. (15)

در سال 953 ه ق سلطان عثمانى (سليمان قانونى) دو حرم امام حسين (ع) و ابوالفضل (ع) را تجديد بنا كرد و باغهاى اطراف كربلا را كه زير شن رفته بودند دوباره احيا كرد.

در سال 1013 ه ق قبيله (آل مهنا) به رهبرى شيخ قبيله كه (ناصر بن مهنا) ناميده مى‏شد به كربلا حمله كرد وآن را به تصرف خود درآورده و تا سال 1053 ه ق شهر كربلا در تصرف آنان بود.

در سال 1216 ه ق وهابى‏ها به رهبرى (سعود بن عبدالعزيز) به شهر كربلا حمله كردند و بسيارى از اهالى كربلا را در بازارها و خانه‏ها از دم شمشير گذراندند وگنبد حرم مطهر امام حسين (ع) را ويران كردند و تمامى اموال و طلا و نقره و اسحله موجود در حرم را به تاراج بردند، طوري كه مردم اين حادثه تلخ را (كربلاى دوم) ناميدند.

در اوايل قرن نوزدهم ميلادى و بعد از حمله وهابى‏ها در سال 1216 ه ق يكى از پادشاهان هند به زيارت كربلا آمد و در آن بازارهاى زيبا و خانه‏هاى متعدد ساخت و تعدادى از شيعيان را در آنها اسكان داد و باروى مرتفعى براى شهر بنا كرد.

در سال 1217 ه ق پس از حمله مجدد وهابى ها، سيد على طباطبائى (صاحب الرياض) اقدام به بناى باروى سوم شهر كرد و براى اين بارو شش دروازه ساخت كه هر يك از دروازه‏ها به نام معينى خوانده مى‏شد.

در سال 1534 م تركهاى عثمانى عراق را تصرف نمودند و سلطان سليمان قانونى دستور حفر نهرى از رودخانه فرات را صادر كرد كه به نام (نهرسليمانى) معروف شد و امروزه آن را به نام نهر حسينيه مى‏نامند.

در سال 1623 م لشكر ايران به فرماندهى شاه عباس صفوى كربلا را به تصرف خود درآورد.

در سال 1638 م سلطان عثمانى (مراد چهارم) شهر كربلا را محاصره و دوباره به تصرف عثمانى در آورد.

در سال 1241 ه ق (1825 م) نبرد ميرآخور اتفاق افتاد و جريان از اين قرار بود كه در دوره حكمرانى داود پاشا بر عراق، نيروهاى نظامى داود پاشا به فرماندهى سليمان ميرآخور به كربلا حمله كردند و پس از محاصره، شهر را تصرف كرده و در عرض هشت ماه آن را تاراج نمودند.

در سال 1258 ه ق (1842 م) محمد نجيب پاشا به كربلا حمله و با فشارهاى نظامى آن را به زير يوغ عثمانى‏ها درآورد.

در سال 1860 م سيم كشى تلگراف به كربلا رسيد و اين شهر قادر شد كه با جهان خارج در ارتباط باشد.

در سال 1285 ه ق (1868 م) و در دوران حكومت مدحت پاشا، ادارات دولتى بنا شد و تعدادى از بازارها و ساختمانهاى جديد ساخته شد و قسمتى از باروى شهر كه رو به شهر نجف بود ويران شد و محله جديدى به شهر اضافه شد كه بعدها محله (عباسيه) ناميده شد.

در سال 1920 م انقلاب عراق از شهر كربلا آغاز شد و اين شهر بعنوان پايگاه انقلاب نقش خود را ايفا كرد و در اين ميان مرجع شيعيان آقاى شيخ محمد تقى حائرى شيرازى فتواى معروف خود درباره تحريم انتخاب غير مسلمان به حكمرانى عراق را صادر كرد.

در سال 1980 م حكومت بعث عراق اقدام به قتل‏عام زائران حرم مطهر امام حسين (ع) در مراسم اربعين نمود.

در سال 1991 م در جريان قيام مقدس شيعيان و پس از جنگ دوم خليج فارس حكومت صدام اقدام به قتل‏عام مردم كربلا نموده و بخشى از گنبد حرم مطهر امام حسين (ع) را تخريب نمود.

شهر مقدس کربلا بعد از این نیز در جریان های سیاسی عراق دچار فراز و نشیب هایی شد. دوران صدام حسین و جنگ امریکا و عراق و نیز در سال های بهد از 1385 شمسی تحولات عظیمی را بر شهر کربلا تحمیل نمود.

ولی به هر حال کربلا همیشه قبله گاه قلب های عاشق شیعیان بوده و امروزه نیز سالانه میلیون ها نفر از مسلمانان دنیا به زیارت این شهر مقدس می شتابند.

———————————————————

  1. پيام عاشورا، ص 51، به نقل از وقايع الأيام خيابانى، جلد محرّم و نيز منتخب طريحى.
  2. سيرتنا و سنّتنا، ص 53، و نيز الارشاد للشيخ المفيد، ص 250.
  3. سيرتنا و سنّتنا، ص 58.
  4. سرتنا و سنّتنا، ص 62- 61.
  5. همان، ص 62.
  6. سيرتنا و سنّتنا، ص 66- 75، و نيز الارشاد للشيخ المفيد، ص 251.
  7. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 4، ص 169
  8. اخبار الطوال، دينورى، ص 250
  9. پيام عاشورا، ص 51، به نقل از وقايع الأيام خيابانى، جلد محرّم و نيز منتخب طريحى.
  10. سيرتنا و سنّتنا، ص 53، و نيز الارشاد للشيخ المفيد، ص 250.
  11. سيرتنا و سنّتنا، ص 58.
  12. سرتنا و سنّتنا، ص 62- 61.
  13. همان، ص 62.
  14. سيرتنا و سنّتنا، ص 66- 75، و نيز الارشاد للشيخ المفيد، ص 251.
  15. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 4، ص 169

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا