1. اهميت كتاب و كتابخانه ها در انتقال علوم اسلامي به اروپا

از جمله مهمترين راههايي كه فرهنگ و تمدن اسلامي را به اروپا منتقل كرد، انتقال مجموعه هاي نسخ خطي و يا كتابهاي اوليه چاپي جهان اسلام بود كه بيشتر آنها در فاصله سده هاي پانزدهم و بيستم ميلادي انجام شد. تاريخ نگارش نسخ خطي اين مجموعه ها به نخستين سالهاي تاريخ و فرهنگ مسلمانان بر مي گردد كه به خطوط و زبانهايي گوناگون نوشته شده اند.

با زوال اقتصادي و سياسي جهان اسلام، بين سده هاي پانزدهم و شانزدهم ميلادي، و ظهور اروپاي غربي قدرتمند از سده هفدهم، استفاده از كاغذ اروپايي متداول شد و رونويسي نسخه هاي خطي اسلامي در سده هاي هفدهم تا نوزدهم رواج داشت. عمده ترين مراكز رونويسي نسخه هاي خطي از اولين سده هاي هجري، بغداد، قرطبه و دمشق بود. در سده هاي سيزدهم تا هجدهم ميلادي شهرهاي دهلي، اصفهان، استانبول و تبريز از مراكز برجسته تدوين نسخه هاي خطي بودند. در خاور دور، سوماترا و در سده هجدهم جاوه مراكز نگارش نسخه هاي خطي بودند و در جهان عرب قاهره مركز اين كار بود.

هنگامي كه اروپاييان گردآوري نسخه هاي خطي اسلامي را آغاز كردند و آنها را به سرزمينهاي خود بردند، اين نسخه هاي خطي سبب شدند كه چشم انداز هاي مهمي از تجارب علمي مسلمانان براي اروپاييان فراهم شود و براي دانش پژوهان غرب فرصتي پديد آورد تا درباره اسلام و دستاوردهاي مسلمانان در زمينه هاي مختلف، مانند پزشكي، فلسفه، تاريخ نگاري، ادبيات، رياضيات، نجوم و ديگر علوم شناخت پيدا كنند. از اين رو، مجموعه هاي اسلامي، كه در اروپاي غربي و امريكاي شمالي گرد آمد، پلي در پيوند ميان شرق و غرب بود.

در انتقال فرهنگ و تمدن مسلمانان به غرب، اسپانيا جايگاهي ويژه دارد، زيرا مسلمانان براي مدتي طولاني فرهنگ و تمدن خود را در آنجا گسترش دادند. آنها نخست در سال 711م در جنوب اسپانيا پياده شدند و تا 1609م در آنجا ماندند. نزديك به هشتصد سال حكومت مسلمانان در اسپانيا فرهنگي درخشان و پويا به وجود آورد. آنها خلافت با شكوه قرطبه (1031ـ934م)، پادشاهي هاي اشبيليه، غرناطه، بلنسيه و مالقه را بنياد نهادند.

اندلس در سده هاي پس از ورود مسلمانان، با شهرهايي چون قرطبه كه حتي با بغداد، پايتخت عباسيان، برابري ميكرد، به يكي از بخشهاي مهم جهان اسلام تبديل شد، به گونه اي كه پژوهشگران و انديشمندان از گوشه و كنار اروپا و آسيا در دربار خليفه عبدالرحمان سوم و جانشين او، حكم دوم، (76ـ962م) و منصور وزير اعظم گرد آمدند. پس از فروپاشي خلافت امويان اندلس، در سال 1031م، شكوفايي فرهنگ اسپانيايي هاي مسلمان در دربارهاي ملوك الطوايف ادامه يافت.

وسيله گسترش فرهنگ مسلمانان اسپانيا، كتاب بود. چنانكه از روزهاي نخستين پيروزي مسلمانان، كتابهايي از شرق وارد مي شد. عبدالخشني و بقي بن مخلد از دانش پژوهان مسلمان اهل قرطبه بودند كه از عراق و سوريه و مصر كتابهايي را به اسپانيا آوردند و قرطبه پايتخت كتاب اسپانيا شد. ابن رشد، كه خود اهل قرطبه بود، در اين باره چنين نوشته است: «هنگامي كه عالمي از اشبيليه چشم از جهان فرو مي بندد، كتابهايش را به قرطبه ميفرستند و هنگامي كه موسيقيداني از دنيا ميرود، ادوات موسيقي او را به اشبيليه ميفرستند».

به هنگام خلافت امويان اسپانيا، در قرطبه كتابخانه سلطنتي درست شد كه در دوران خليفه حكم دوم به اوج خود رسيد و وي مأموراني را براي يافتن و خريد نسخه هايي به سراسر جهان اسلام از جمله عراق، ايران، شام و مصر فرستاد كه ابن ربان مصري و يعقوب كندي از جمله آنان به شمار مي آمدند. گذشته از كتابخانه سلطنتي، كتابخانه هاي شخصي ديگري نيز وجود داشت. به گفته مقدسي، هر ساله بين هفتاد تا هشتاد هزار جلد كتاب در قرطبه استنساخ مي شد، به گونه اي كه در پايان سده دهم ميلادي بازارهاي كتاب و كتابخانه هاي اين شهر در جهان اسلام شهرت بسيار داشت. پس از فروپاشي خلافت امويان اندلس (1031 م) چندين دولت ـ شهر بر ويرانه هاي اين خلافت ايجاد شد و با وجود فشارهايي كه از جانب سپاهيان مسيحي از شمال بر اسپانياي مسلمان وارد مي شد، توانست زندگي فرهنگي جديدي را آغاز كند و در دربار ملوك الطوايف ادبيات و هنر شكوفا شود.

پيشروي مسيحيان به درون اسپانيا موجب شد شهرهاي مهم، يكي پس از ديگري سقوط كرد تا جايي كه در نيمه سده سيزدهم به جز چند شهر در جنوب، كه مهمترين آنها غرناطه بود، شهري در دست مسلمانان باقي نماند. شهر غرناطه پيش از آنكه نقش واپسين سنگر دفاعي فرهنگ مسلمانان را عهده دار شود، هرگز از مراكز بزرگ فرهنگي اسپانياي مسلمان به شمار نمي آمد. سرانجام در سال 1492م با سقوط غرناطه دوران اقتدار مسلمانان در اسپانيا پس از 781 سال به پايان رسيد و رفته رفته مقامات مسيحي در صدد حذف نشانه هاي فرهنگ اسلامي برآمدند.

آخرين اثر بر جاي مانده از اسپانياي مسلمان، تصويري است كه بيسانتا كاردوچو در سال 1627م كشيده و در آن كودكان و زنان و مرداني را نشان ميدهد كه به زنجير كشيده شده اند و سربازاني مسلح آنان را وحشيانه به سوي كشتيهاي بادباني براي انتقال به افريقا مي رانند. شمار بسياري از كتابهاي خطي اسلامي و عربي نيز عمدا در آتش سوزي مهيب غرناطه به دست يك كشيش متعصب مسيحي، به نام خيمنث دِسينسروس نابود شد. از آن پس، ورود هر نوع كتاب عربي به اسپانيا محدود شد و نوشتن به زبان عربي ممنوع گشت و به قولي اين كشيش آثار هشت قرن فرهنگ اسلامي را در يك روز نابود كرد.

در حقيقت با پيروزي حكومت مسيحي كاتوليك، چنان مصيبتي بر سر تمدن اسلامي اندلس آمد كه فقط قصرهاي خالي و مساجد و برخي كتابهاي عربي باقي ماند كه اساس مجموعه هاي فعلي منابع اسلامي اسپانياي كنوني است و يا برخي نسخه هاي نجات يافته را مي توان امروزه در كتابخانه هاي قاهره و دمشق جست وجو كرد. شمار اندكي از آنها نيز به مادريد برگردانده شد كه اين امر موجب پيوند ميان اندلس مسلمان و اسپانياي جديد شد.

پس از فتح غرناطه، اسپانيا سياستي استعماري در پيش گرفت و در زمان فيليپ دوم، پادشاه هابسبورگ، و جانشينانش قدرت برجسته كاتوليك اروپا شد. در كتابخانه هاي اسپانيا نسخه هاي خطي بسياري وجود دارد كه تا سده هجدهم هيچ كوششي براي فهرست كردن آنها صورت نگرفت و تا سده نوزدهم نيز در دانشگاههاي اسپانيا كرسي مطالعات اسلامي ـ عربي ايجاد نشد، تا اينكه پس از فروپاشي امپراتوري استعماري اسپانيا در امريكا، علاقه هايي به پيوندهاي نخست اسلام و اعراب با اسپانيا به وجود آمد.

در سده هجدهم، ماريا نوپيزي و سپس در سده نوزدهم دانشمندان اسپانيايي ديگري به مطالعات عربي و فرهنگ اسلامي علاقه مند شدند و از جمله پاسكال دِگوانگوس، كه يكي از برجسته ترين گردآورندگان نسخه هاي خطي بود، كتاب احمد مقرّي (1632ـ1590م) درباره تاريخ اسپانياي مسلمان را ترجمه كرد كه در سال 1843 منتشر شد. خوزه آنتونيو كُنده نيز تاريخ سلطه اعراب بر اسپانيا را در 1820 در مادريد منتشر كرد كه يكي از نخستين كوششهاي اسپانياييها براي بازگشت به گذشته اسلامي آنها به شمار مي آيد. اين امر سرآغاز دوره جديدي شد كه ديگر پژوهشگران اسپانيايي در اين راه گام نهادند و بيشتر آثار عربي ـ اسلامي را گردآوري و تنظيم كردند و در اين راه غير اسپانياييها هم به پژوهشها و تأليفاتي دست زدند كه مهمترين آنان كتاب تاريخ مسلمانان اسپانيا نوشته راينهارت دزي است، كه در1861 چاپ شد.

پيوندهاي جديد اسپانيا با اعراب، به ويژه با مراكش، علاقه به گذشته اسپانياي مسلمان را تقويت كرد. اين امر در گردآوري آثار اسلامي شمال افريقا تأثير فراواني داشت. از اين رو، در دهه اخر سده نوزدهم، پژوهشگران و مورخان اسپانيا با توسل به نسخه هاي خطي اسلامي، كه در اندلس تهيه شده بود، در صدد برآمدند گذشته اسلامي خود را بشناسند و افرادي چون فرانچسكو كودرا مأموريت يافتند به تونس و ديگر بخشهاي افريقاي شمالي بروند تا نسخه هاي خطي مربوط به اسپانياي مسلمان را پس از فروپاشي آن، كه در خارج از كشور پراكنده شده بود، گردآوري كنند و بدين وسيله بخشي از هويت اسپانيا را، كه در ميراث اسلامي و گذشته آن نهفته است، باز يابند.

در سده بيستم، پيوندهاي اسپانيا با جهان اسلام، به ويژه با كشورهاي عرب، گسترش يافت. امروزه منابع اصلي اسلامي اسپانيا، يا از ميراث اسلامي خود اسپانيا و يا از منابع شمال افريقا و برخي از منابع خاورميانه تأمين شده است كه بيشتر در مادريد، اشبيليه، غرناطه، قرطبه و طليطله نگهداري مي شود. همچنين روابط اسپانيا با جهان اسلام بسيار گسترده است، به گونه اي كه در برخي از دانشگاههاي آن مطالعات اسلامي جريان دارد. گذشته از اينها، نهادها و انجمن هاي بسيار ديگري در اسپانيا مشغول مطالعات اسلامي و شرقي هستند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا