• آموزش‏هاى دينى‏

برخى چنين پنداشته‏اند كه حكومت‏ها كارى و وظيفه‏اى بيش از رسيدگى به حاجات اوليه مردم ندارند و نبايد داشته باشند. خواه حكومت دينى و خواه حكومت غير دينى، آنچه را كه در درجه اول بايد قرار بدهند اين است كه تنها حاجات اوليه، يعنى مسكن، غذا، پوشاك، بهداشت، و امثال اين‌ها را فراهم كنند!

اما فلسفه حكومت در اسلام، در حقيقت اجراى اسلام و تحقق معارف اسلامى در همه عرصه‏هاى زندگى بشر است. در این باره امام على عليه‌السلام يكى از حقوق مردم بر امام و حاكم اسلامى را حق تعليم و تربيت دينى آنان‏ دانسته و مى‏فرمايد:

«مردم، مرا بر شما حقى است، و شما را بر من حقى. بر من است كه خيرخواهى از شما دريغ ندارم، و حقى را كه از بيت‏المال داريد بگزارم، شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد.» (1)

و در جايى ديگر مى‏فرمايد:

«امام و حاكم اسلامى موظف است معارف اسلامى و ايمانى را به افراد تحت حكومتش آموزش دهد.» (2)

در بحبوحه جنگ جمل، شخصى از امام على عليه السلام پرسيد: «اى اميرمؤمنان، آيا به توحيد و يگانگى خداوند اعتقاد دارى؟»

عده‏اى از سپاهيان كه در آن اطراف بودند با شنيدن اين پرسش نا به ‏هنگام ناراحت شده و خشمگينانه به سوى آن شخص حمله‏ور شدند و گفتند مگر سوراخ دعا گم كرده‏اى، آيا نمى‏بينى كه امام در چه وضعيتى است؟ چگونه مى‏تواند به اين مسائل بپردازد در حالى كه مشغول نبرد با دشمنان است؟

اما امام على عليه‌السلام فرمود: «رهايش كنيد؛ زيرا چيزى كه اين شخص به دنبالش است همان چيزى است كه ما از اين قوم (يعنى از اصحاب جمل) مى‏خواهيم.»

يعنى جنگ ما در حقيقت بر سر مسئله توحيد است. سپس با تفصيلى اعجاب‏انگيز، به پاسخ پرسش آن شخص پرداخت. (3)

آن امام بزرگوار، مى‏فرمايد:

«خدايا تو مى‏دانى كه آنچه انجام داديم نه براى رغبت به قدرت بود، و نه براى زياده‏خواهى از مال بى‏ارزش دنيا، بلكه براى آن بود كه نشانه‏هاى دينت را به جايش باز گردانيم، و برنامه اصلاح را در شهرهايت آشكار كنيم، تا بندگان ستم كشيده‏ات ايمنى يابند، و حدود معطّل شده‏ات اقامه گردد.» (4)

رهبران و کارگزاران نظام اسلامی در برابر مردم وظیفه دارند با تأسیس مراکز آموزشی و پژوهشی مانند مهد کودک، دبستان، دبیرستان، دانشگاه، … مقدمات تربیت صحیح و رفع جهل و تعلیم علوم و فنون در عرصه‌ها و رشته‌های گوناگون را برای امت اسلامی فراهم سازند و آن‌ها را به سمت تسخیر قله رفیع دانش سوق دهند.

——————-

1- نهج البلاغه، خطبه 34.

2- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 341.

3- التوحيد، صدوق، باب 3، ص 83 و 84، حديث 3.

4- نهج البلاغه، خطبه 131.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا