• تقوا و پارسایی

تقوا در لغت به معنای حفظ و نگهداری می‌باشد. از معانی اصطلاحی تقوا که به تعبیرات گوناگون بیان شده است می‌توان این برداشت را کرد که هر رفتاری که انسان را از گناه و بدی‌ها و در نتیجه از عقاب خداوند حفظ کند، نوعی رفتار تقواگرایانه است. در سیاست مصادیق تقوا این است که وقتی فردی به موقعیت سیاسی و قدرت برسد دروغ نگوید، برای جمع‌آوری آرای مردم کارهای خلاف نکند، برای این‌که به او رأی دهند پول خرج نکند و برای آینده وعده‌های دروغ به مردم ندهد و در مسیر حرکت مستقیم باشد.

تقوا برای هر مسلمانی لازم است ولی برای کارگزارانی که بخشی از جان و مال و ناموس مسلمین تحت کنترل آن‌هاست لازم‌تر و بایسته‌تر.

سیاستمدار اسلامی، می‌تواند با حفظ تقوی و فضائل انسانی در امور سیاسی مداخله کند و حتی در آن صورت تقوی و پاکیش بیشتر ارزش پیدا می‌کند و البته داشتن چنین اخلاقی به سیاست اسلامی کمک می‌نماید تا به هدف نهایی نزدیک شود زیرا هدف از آن، ترویج فضائل اخلاقی است و چون هدف سیاست اسلامی آن است که در جامعه مکارم اخلاق و فضائل انسانی را به کمال نهائیش برساند و افراد جامعه را از عالی‌ترین صفات انسانی برخوردار سازد.

از این رو سیاستمداران اسلامی با مراعات مقررات اخلاقی عملاً بالاترین احترام را به اخلاق می‌گذارند.

  • تقوای سیاسی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله

پیامبر در عین این که مرد سیاست و جنگ و قدرت بود، معنویت و پارسایی و محبت در سیمای او نمایان‌تر بود. کشمکش‌های مداوم نظامی و سیاسی، مانع از آن نبود که مردم در چهره او آرامش و صفای پیامبری را ببینند.

او بنیان‌گذار یک سازمان سیاسی با مشخصات کاملا تازه‌ای بود که از متن اسلام بر می‌خاست او با تاسیس چنین سیاستی توانست سیستم‌های سیاسی متداول آن عصر را براندازد.

بعد از جنگ اُحد جمعیت مشرکان مکه احساس کردند که پیروز شدند و گفتند شاید از این طریق بتوانیم پیامبر را به سازش بکشانیم. ابوسفیان که فرمانده آن‌ها بود از مکه برخاست و به نزدیک مدینه آمد و پیام فرستاد که به من امان می‌دهید؟

 پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله فرمود به او امان دهید.

 وقتی وارد مدینه شد افرادی را نیز با خود همراه داشت،‌ خدمت پیامبر رسید و گفت شما راجع به خدای خود هرچه می‌خواهید بگویید و تعریف کنید، اما نسبت به بت‌های ما بدگویی نکنید.

این‌ها خیال می‌کردند از موضع قدرت صحبت می‌کنند و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله حرف آنان را قبول می‌کند، اما آیاتی نازل و چهار دستور به پیامبر داده شد که تقوا پیشه کن،‌ از پیشنهادت کافرین و منافقین اطاعت نکن و بدان که خداوند نسبت به نقشه‌های آن‌ها آگاه و حکیم است، تابع وحی آسمانی باش و درباره بت‌ها هرچه گفته‌ایم همان را بگو، همچنین اگر احتمال می‌دهی بر ضد تو توطئه کنند توکل به خدا کن و بدان خدا حامی تو است.

پیامبر، «سیاست» خویش را بر آزادی، برابری، برادری، عدالت اجتماعی، خیرخواهی و خدمت به مردم و راهنمایی بنیاد نهاد و به افراد حق داد که در برابر او از نظر خود دفاع کنند و در این کار کمترین احساس خطری از جانب او نکنند.

  • تقوای سیاسی امام علی علیه‌السلام

سفارش به تقوای عمومی و تقوای خاصِ کارگزاران در کلمات به جا مانده از حضرت أمیرالمومنین به زیبایی به چشم می‌خورد.

خطبه‌ای طولانی در نهج البلاغه روایت شده که حضرت در آن، اوصاف متقین را بنا به اصرار شخصی به نام همّام بیان داشته‌اند و شنیدن این مواعظ بلیغ چنان در همّام اثر گذاشت که صیحه‌ای زد و روح از کالبدش جدا گشت. (1)

و اما در خصوص کارگزاران، آن حضرت تأکید خاصی نسبت به رعایت تقوا داشتند به گونه‌ای که می‌بینیم اولین توصیه به مالک اشتر در آغاز آن عهدنامه معروف، رعایت تقوای الهی است:

«این فرمانی است که بنده خدا امیر المؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث اشتر زمانی که او را به فرمانروایی مصر برگزید … او را فرمان می‌دهد به تقوای الهی، و مقدّم داشتن طاعت خدا، و پیروی آن‌چه را که خداوند در کتابش از واجبات و سنت‌های خود امر فرموده…» (2)

و یا هنگام نصب محمد بن أبی بکر به ولایت مصر می‌فرماید:

«ای محمد بن ابوبکر، آگاه باش که من تو را به بزرگ‌ترین لشکرم که لشکر مصر است سرپرستی دادم، شایسته توست که با نفس خود مخالفت ورزی…» (3)

معلوم است که مخالفت با نفس، لازمه تقواست و بدون آن، تقوا محقّق نمی‌شود.

تقوا عامل بازدارنده در سراشیبی‌های هوا و هوس و وسوسه‌های شیطان است، هوا و هوس و وسوسه شیطان انسان را به سوی دره انحراف سوق می‌دهد و اگر تقوا نباشد انسان دچار گمراهی می‌شود.

مرتبه تقوای حضرت علی علیه‌السلام به حدی است که می‌فرماید:

«به خدا قسم! اگر هفت اقليم را با آن‌چه زير آسمان‌هاى آن‌هاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوست جوى از دهان مورچه‏اى، معصيت كنم به چنين كارى دست نمى‏زنم!» (4)

تقوا؛ زاد و توشه سفر آخرت است و خداوند با کسانی است که تقوا دارند و پرهیزکارند.

————–

1- نهج البلاغه، خطبه 193.

2- نهج البلاغه، نامه 53.

3- نهج البلاغه، نامه 27.

4- نهج البلاغ، صبحي صالح، خطبه 224.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا