• محبت و مدارا

مدارا کردن با مردم که در زبان روایات ما به آن «رفق» گفته می‌شود از آموزه‌های بسیار مهم اخلاقی است و توصیه‌های فراوانی نسبت به آن انجام گرفته است.

در نظام اسلامى، حاكمان و مديران بايد به مردم به‏ عنوان ولى‏نعمت خود نگاه كنند.

محبت به مردم در ديدگاه اسلامى، يعنى محبت به عيال خداوند، و براى محبوبيت در نزد خداوند بهترين راه اين است كه عيال او را دوست بداريم.

در نظام اسلامى اين محبت يك وظيفه و دستور دينى است.

خداوند متعال در سوره آل‏عمران، آیه 159، همه رمز موفقيت و پيروزى پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله را در محبت و مهربانى نسبت به مردم دانسته و مى‏فرمايد:

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ  فَاعْفُ عَنهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم * به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم و مهربان شدى؛ و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب!»

در اینجا علت گرایش مردم به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله را علاقه و مهری می‌داند که آن حضرت به مردم ابراز می‌دارد. همچنین، دستور می‌دهد که آن‌ها را ببخشد و برایشان استغفار و با آنان مشورت کند. این‌ها همه از آثار محبت و دوستی است، همچنان که رفق و حلم و تحمل همه از شئون محبت و احسانند.

امام على عليه‌السلام نیز در عهدنامه خود به مالك اشتر چنين دستور مى‏دهد:

«… مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند. اگر گناهى از آنان سر مى‏زند يا علّت‏هايى بر آنان عارض مى‏شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى‏گردند آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير…» (1)

آن‏حضرت در نامه‏اى به محمد بن أبى بكر، والى مصر نیز چنين توصيه مى‏كند:

«و برابر رعيت فروتن باش، و آنان را با گشاده‏رويى و نرمخويى بپذير، و با همگان يكسان رفتار كن، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.» (2)

در عين حال، همواره بايد توجه داشت كه همه مردمان، از نظر سطح بينش و درك اجتماعى و انسانى يكسان نيستند. بسيارى از آنان ممكن است ضوابط اخلاقى را در برخورد با حاكمان و يا در برخورد با مسائل اجتماعى مراعات نكنند؛ بنابراين ممكن است در مراجعه به مديران، رفتارى بى‏ادبانه و ناشايست از خود بروز دهند. در اينجا هر چند مديران با توجه به مقام و موقعيتى كه از آن برخوردارند، به آسانى مى‏توانند موجبات همه نوع مشكلى را براى چنين اشخاصى فراهم سازند؛ اما اخلاق اسلامى اقتضا مى‏كند كه حتى‏الامكان، با بردبارى از كنار چنين مسائلى كريمانه گذشته و از وظيفه اصلى خود، يعنى خدمت به خلق، غافل نشوند.

امام على عليه السلام، مى‏فرمايد:

«رأس سياست، به كارگيرى رفق و مدارا است.» (3)

عدى بن حاتم طايى، مسيحى بود. از شام خدمت پيامبر آمد. مى‏گويد دو مطلب از پيامبر ديدم كه جذبه اسلام را در دل من ايجاد كرد، يكى ساده‏زيستى پيامبر بود و ديگر اينكه همراه پيامبر در حال حركت بودم كه پيرزنى رسيد و بيش از يك ساعت ايشان را معطل كرد و او با تبسم و آرامش پاسخ آن پيرزن را داد، تا جايى كه من از آن همه حوصله و صبر خسته شدم. اما آن‏حضرت با كمال طمأنينه و سعه صدر با پيرزن گفتگو مى‏كرد؛ اين را كه ديدم دريافتم كه آن حالت، عادى نيست؛ رياست يك رئيس او را نمى‏گذارد كه اين قدر سعه‏صدر داشته باشد، مخصوصاً اگر دروغگو و متقلب باشد، آن تقلب و دورويى‏اش نمى‏گذارد اين قدر حوصله به خرج دهد.

گفتنى است هر چند رفق و مدارا يكى از اصول اخلاقى بسيار مهم در سياست است، اما اگر كسانى بخواهند از اين برخورد سوءاستفاده كنند، بايد با واكنش سخت و شديد مسئولان رويارو شوند؛ زيرا همانگونه كه حاكمان بايد اصل محبت و مدارا را مراعات كنند، مردم نيز بايد اصل همراهى و پيروى را پيشه خويش سازند. مردم‏دارى و مدارا هرگز نبايد به ارتكاب معصيت خداوند و ناديده گرفتن ارزش‏هاى الهى بينجامد. سياستمدار، اخلاقاً حق ندارد براى شادى و خوشباشى مردم، از كنار معاصى و گناهان با تساهل و تسامح بگذرد. هرگز نبايد رضايت و خشنودى خلق را با سخط و خشم خداوند تحصيل كرد.

اميرمؤمنان، على عليه‌السلام در برخورد با مخالفان خود نيز تا حد امكان مدارا مى‏كرد. آن‏حضرت پس از رسيدن به خلافت، با آنكه از انگيزه طلحه و زبير براى رفتن به مكه آگاه بود و مى‏دانست جز جنگ‏افروزى مقصود ديگرى ندارند، با آنان مدارا كرد و در پاسخ پيشنهاد ابن‏عباس كه از وى خواست تا آن دو را زندانى كند و از رفتن به مكه باز دارد، فرمود:

«آيا از من مى‏خواهى كه آغازگر ستم باشم … و بر اساس ظن و گمان به مجازات افراد بپردازم و پيش از انجام كار، مؤاخذه نمايم؟ هرگز! به خدا قسم از رفتار عادلانه … كه خدا مرا بدان امر فرموده، روى نمى‏گردانم.»

و آنگاه كه خبر پيمان‏شكنى و سركشى اصحاب جمل را شنيد، فرمود:

«تا زمانى كه براى جامعه خطرساز نباشند، صبر خواهم كرد و اگر از دشمنى دست بردارند، از آنان در مى‏گذرم.»

آن‏حضرت در برخورد با خوارج نيز هرگز جانب مدارا را فرو نگذاشت و حلم و بردبارى را به نهايت رساند. بارها هنگام ايراد خطبه و سخنرانى، با سخنان اعتراض‏آميز و توهين‏آميزى از اين دست كه «به حكميت تن دادى و پستى را پذيرفتى، حكم جز خدا را نيست» رو‌به‌رو مى‏گشت؛ اما پاسخ وى اين بود كه شما را از نماز گزاردن در مساجد باز نمى‏داريم؛ سهميه بيت‏المالتان را قطع نمى‏كنيم و تا زمانى كه دست به شمشير نبرده‏ايد، با شما نمى‏جنگيم.

روزی، در حالى كه حضرت مشغول نماز بود، يكى از خوارج، آیه 65 از سوره زمر را ‏خواند:

« وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْكَ وَ إِلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئنِ‏ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَاسِرِينَ * به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود!»

 مقصودش اين بود كه امام على عليه‌السلام به دليل پذيرش حكميت كافر گرديده، از خواندن نماز بهره‏اى نمى‏برد! (4)

روزى دیگر، يكى از خوارج، سخن حكيمانه‏اى را از امام شنيد و در حضور آن‏ حضرت و يارانش گستاخانه گفت:

«خدا اين كافر را بكشد، چه دانش گسترده و عميقى دارد!»

 اصحاب، قصد جان او را كردند، اما امام فرمود:

«آرام باشيد! جواب دشنام، دشنام است يا گذشت از گناه؟!» (5)

در کلامی نورانی از امام محمد باقر علیه‌السلام آمده است:

«هر کس مدارا نصیبش شود ایمان نصیبش گشته است.» (6)

و در کلام دیگری می‌فرماید:

«برای هر چیز قفلی است و قفل ایمان مداراست.» (7)

مرحوم علامه مجلسی ذیل این حدیث می‌نویسد: در اینجا ایمان به گوهر نفیسی تشبیه شده است که باید حفظ نمود و قلب، خزانه این گوهر است و مدارا کردن به قفلی تشبیه شده که مانع خروج این گوهر از خزانه‌اش و همچنین مانع سریان مفاسد به درون این خزانه می‌گردد. (8)

امام موسی بن جعفر علیه‌السلام نیز می‌فرماید:

«مدارا نیمی از زندگی گواراست.» (9)

 

این ویژگی اخلاقی پسندیده، در مقام حاکمیت بر مردم اهمیتی صد چندان پیدا می‌کند چرا که حاکم اسلامی با مدارایش نسبت به رعیت ضمن برخورداری از ثواب اخروی به ثبات و رشد حکومت اسلامی کمک شایانی می‌کند.

اگر مدارای حاکم نسبت به مردم نباشد فضائی خشن و متشنج جامعه را فرا می‌گیرد، بدبینی‌ها و اعتراضات شدت می‌یابد، بهانه‌ها به دست بدخواهان می‌افتد و خلاصه حکومت در این فضا از هدف اصلی خود که تأمین بستر عبودیت مردمان است دور می‌شود. البته نباید از نظر دور داشت که حاکم در بعضی امور و بعضی شرایط خاص باید از ابزار شدت عمل و سختگیری استفاده کند و مدارا در آنجا نه شایسته است و نه کارساز اما باید توجه داشت که این شرایط استثنا هستند و اصل عمومی همان رفق و مدارا است چنان‌که حضرت امیر علیه‌السلام در کلامی کوتاه خطاب به یکی از کارگزاران به هر دو مطلب فوق اشاره می‌فرماید:

«تا وقتی که مدارا کردن بهتر است، مدارا کن و وقتی که جز سخت‌گیری کارت را پیش نبرد، سخت بگیر.» (10)

 

و در جای دیگر نسبت به برخورد با اهل ذمه، اصل را بر نرمی و مدارا می‌گذارند:

«پس بر ایشان روپوشی از نرمی و مدارا بپوشان که آن را با مقداری از شدت آمیخته باشی.» (11)

انجام دادن کارها و خدمتگزاری از روی مهرورزی والاترین هنر در اخلاق است. اگر انجام دادن امور با مهرورزی توأم شود، صورتی زیبا و کاملاً انسانی می‌یابد و موجب پیوند جان‌ها و الفت قلب‌ها می‌شود و در رفتار و مناسبات حکومتی، انقلابی معنوی به وجود می‌آورد. امیرمؤمنان علی علیه‌السّلام در حکمتی والا فرموده است:

«دل‌های آدمیان رَمنده است، پس هر که با آن الفت برقرار سازد، روی بدو نهد.» (12)

 

نیروی محبت از نظر اجتماعی، نیروی عظیم و مؤثری است و بهترین اجتماع آن اجتماعی است که با نیروی محبت اداره شود. محبت زعیم و زمامدار به مردم و نیز محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار عامل بزرگی برای ثبات و ادامه حیات حکومت است. تا محبت نباشد، رهبر نمی‌تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه پیرو قانون خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه‌هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می‌کشاند.

—————-

1- نهج البلاغه، نامه 53.

2- نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه 26.

3- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 342.

4- شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ‏2، ص 310- 311.

5- نهج البلاغه، حكمت 420.

6- الكافي (ط – دارالحديث)، ج ‏3، ص 306.

7- الكافي (ط – دارالحديث)، ج ‏3، ص 306.

8- بحار الانوار ج 72 ص 55.

9- الكافي (ط – دارالحديث)، ج ‏3، ص 310.

10- نهج البلاغه، نامه 46.

11- نهج البلاغه، نامه 19.

12- نهج‌البلاغه، حکمت 50.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا