- احتكار
احتکار صفتی است که امام على عليهالسلام دربارهاش فرمودهاند:
«احتكار، رذيلت و پستی است.» (1)
احتکار آن است که شخص، طعام، اغذيه و ما یحتاج مردم را جمع و انبار كند و انتظار بکشد که گران شود، با اینکه مسلمانان به آن احتیاج دارند و برای آنها ضروری است و کسی هم نیست که به قدر کفایتشان برای آنها بذل کند.
امیرالمؤمنین این خوی را خوی نابکاران دانسته و فرمودهاند:
«احتکار خوی نابکاران است.» (2)
- بعضی از آثار شوم احتکار
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«هرکس بیش از چهل روز طعامی را احتکار کند، با اینکه بوی بهشت از پانصد سال راه مانده به مشام میرسد، حتی استشمام بوی بهشت بر او حرام است.» (3)
ریشه این صفت اخلاقی ناپسند، عدم توکّل به خدا، حرص به دنیا و زیادهخواهی است و به فرمایش امام علی علیهالسلام هیچ خیری به دنبال نخواهد داشت:
«هر احتکاری به مردم زیان برساند و نرخها را بالا ببرد، خیر و برکتی در آن نیست.» (4)
احتکار مفاسد بسیاری به دنبال دارد، یکی از این مفاسد، لعنت خداوند و رسول خداست. همانطور که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرموده است:
«هر کس غذایی را به امید گران شدن چهل روز انبار کند از خداوند بیزار شده و خدا نیز از او بیزار است.» (5)
احتکار، روح ایثار و سخاوت را در فرد و اطرافیانش میکُشد و ایجاد نگرانی و تشویش اجتماعی و ناامنی اقتصادی میکند.
فرد محتکر علاوه بر اینکه در دنیا دچار حرامخواری و پستی میگردد، در آخرت نیز به آتش دوزخ گرفتار میشود و همدرجه با قاتلان خواهد بود؛ همانطور که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«محتکران و آدمکُشان در جهنّم همردیف و همدرجهاند.» (6)
- درمان رذیلت اخلاقی احتکار
برای درمان این رذیله، فرد ابتدا باید مبانی اعتقادی و اخلاقی خود را تقویت کند. در گام بعدی میتواند با حذف ریشههای این خوی ناپسند مانند حرص و بیتوکلی، به تمرین قناعت، سخاوت و ایثار بپردازد، به خدا توکل کند و مردمدوستی را پیشه خود سازد.
از راههای درمانیِ بیرونی که بیشتر وظیفه مسئولین است، نظارت بر اقتصاد میباشد.
وظیفه حکومت اسلامی جلوگیری از احتکار است همانطور که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به مالک اشتر سفارش میفرمود:
«ای مالک! از احتکار جلوگیری کن، که رسول خدا چنین میکرد.» (7)
———
1- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 361.
2- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 361.
3- بحارالانوار (ط – بيروت)، ج 100، ص 89.
4- دعائم الإسلام، ج 2 ، ص 35.
5- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 59، ص 292.
6- میزان الحکمه، ج 2، ص 487.
7- تحف العقول، النص، ص 140.